سرود خوانان دلیر صبح امید: به یاد افسران جانباخته توده ای اسطورهای پایداری و انسانیت !
اگر ای مردک نامرد به شلاق سکوت
بشکنی برلب من قصۀ گویای امید
اگرای شاه همۀ روسیهان، پاره کنی
دفترشعر مرا، تا ندمدصبح سپید
باز بر سینهٔ دیوار نویسند به راه
مرگ برشاه براین عامل رسوای سیاه
اگر ای شاه بیاویزیم از چوبهٔ دار
یا بتازی به سرم همچو ددِ آدمخوار
یا کنی طعمۀ سرنیزه تنم راصدبار
یاکه چون شمع بسوزانیم اندرشب تار
بازخاکسترمن طعنه زند برره باد
که براین شاه فرومایۀ دون نفرت باد
اگر ای شاه من وهمسرزیبای مرا
درسحر هدیه کنی چندگل سرب مذاب
یا سم اسب بکوبی به سروسینۀ ما
یا شوی مست ز خون من و اوجای شراب
صبح فرداپسرم باز بخواندبه سرود
که به هشیاری حزب پدرم باد درود
زندان تیپ زرهی ،مهر ۱۳۳۲
سرگردشهیدجعفروکیلی
با فرا رسیدن مهر و آبان ۱۴۰۰ شصت و هفت سال از اعدام افسران توده ای به دست رژیم جنایتکار شاه می گذرد. در ماههای مهر و آبان۱۳۳۳ اعدام سه گروه از افسران عضو سازمان نظامی حزب توده ایران، و به همراه آنان مرتضی کیوان شاعر تودهای، آغاز گردید، و به فاصله چند ماه بعد گروه چهارم افسران تودهای شامل شش تن در ۲۶ مرداد ۱۳۳۴ نیز تیرباران شدند. در مجموع ۲۶ افسر و یک تن شاعر جوان به دستور رژیم جنایتکار شاه به جرم میهن پرستی، آرمان گرایی، و عدالت جویی، جان خود را از دست دادند. افسران تودهای همگی از زمره برجستهترین، نخبهترین، پاکترین، و میهن پرستترین افسران وقت ارتش ایران بودند و دوست و دشمن بر این امر گواهی داده است.
در سحرگاه ۲۷ مهرماه سال ۱۳۳۳، قلب تپنده و پرمهر ۱۰ انقلابی تودهای هدف گلولههای دژخیمان و سرسپردگان تبهکار حکومت ستم شاهی قرار گرفت. تیرباران این ده مبارز خستگی ناپذیر و میهن پرست، در واقع آغاز موجی از کشتار تودهایها توسط رژیم کودتا و به مثابه استقرار دور جدیدی از استبداد آن هم به شکل دیکتاتوری خشن و کاملاً وابسته بود. افرادی که در اولین گروه به حوخه های اعدام سپرده شدند و به شهیدان راه آزادی میهن پیوستند، عبارت بودند از رفقا: سرهنگ عزتالله سیامک ، سرهنگ محمدعلی مبشری، مهندس مرتضی کیوان (شاعر و روزنامهنگار انقلابی)، ستوان یکم عباس افراخته، سروان شهربانی نظامالدین مدنی، سروان محمدعلی واعظقائمی، ستوان نعمت عزیزی نمین، سرگرد هوشنگ وزیریان، سرگرد نصراله عطارد و سروان نورالله شفا. این سرودخوانان آزادی با دلاوری ویژه خویش لحظاتی قبل از اجرای فرمان آتش، با سر دادن شعار “زنده باد حزب توده ایران” و “زنده باد ایران” … سکوت سرد سحرگاهی را در میدان تیر شکستند و آغاز پایان شب استبداد را دوباره بشارت دادند.
افسران تودهای به دنبال کودتای ننگین سیا در ۲۸ مرداد و کشف سازمان نظامی حزب بازداشت شدند و مورد شکنجه قرار گرفتند. اعدام افسران عضو سازمان نظامی حزب در حقیقت برای درهم کوبیدن جنبش مردمی صورت گرفت. بیدلیل نبود که همزمان با اعدام این رادمردان دلاور قراردادِ نفت میان رژیم سلطنتی کودتا با “کنسرسیوم“ غارتگر نفت امضا شد. مقاومت و پایداری افسران تودهای و شجاعت بینظیر آنان در برابر جوخه اعدام از درخشانترین برگهای دفتر پیکار رهایی بخش تودههای زحمتکش ایران در تاریخ میهن ماست. دراین زمینه اسناد و گزارشهای بسیاری وجود دارد. به عنوان مثال، در کتاب ایران بین دو انقلاب، در باره لحظه اعدام رفقای قهرمان ما، چنین نوشته شده است: ”خبرنگاران غربی که شاهد مراسم اعدام بودند، به سازمان سیا گفتند که افسران جسورانه با سردادن شعارهای حزب توده (ایران) به سوی مرگ رفتند و فرمانده جوخه آتش مجبور شد کار را با تیرخلاص تمام کند، زیرا جوخه چهل نفره به سبب ناراحتی عصبی یا همدردی با قربانیان حضور نداشت. سیا گزارش داد که گروههای زیادی از مردم به دلیل جسارت و شهامتی که محکومان (افسران تودهای) از خود نشان دادند، به شدت متاثرند“ [ ایران بین دو انقلاب، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، یرواند آبراهامیان، چاپ پنجم، نشر مرکز، صفحه ۳۰۷].
دستگاههای تبلیغاتی رژیم ستم شاهی بسی تلاش کرد که یاد و اثری از فداکاری و دلاوری این قهرمانان به ویژه هنگام تیرباران در یادها باقی نماند ولی عکسهایی که از لحظات اعدام به جا مانده و همچنین وصیتنامههای کوتاه، خاطرهها و یاد نوشتههایی که به بیرون از زندان راه پیدا کردند، نشان از پایبندی و ایمان این رفقا به میهن، حزب خود و راهی که میرفتند، دارد. برای نمونه در زیر ما به نقل تکههای کوتاهی اکتفاء میکنیم: رفیق سرهنگ سیامک یک روز پیش از اعدام، در ملاقاتی که افسران با خانوادههای خود برای وداع داشتند، برای دلداری به بستگان خود گفت: “آدم وقتی قرار است بمیرد، چرا خوب و باشکوه نمیرد؟” و زمان جدایی مشت حود را گره کرد و با صدای رسا گفت: “ما رفتیم، شما زنده باشید و خوب زندگی کنید.” سرهنگ سیامک روحیهای قوی و عزمی راسخ داشت و در کنار یاران خود در لحظه اعدام همصدا با آنان با شعار “زنده باد حزب توده ایران” تن به گلولههای آتش دشمن سپرد و برگی از تاریخ خونین حزب ما را رقم زد.
رفیق مبشری در آستان مرگ به همسر و یار زندگیاش چنین مینویسد: “من جز سعادت و خوشبختی ملت عزیز ایران هیچ سودا و آرزویی در سر نداشتم و در این راه کشته میشوم. این مرگ، مرگ شرافتمندانه است…”
مرتضی کیوان شاعر و انقلابی بزرگ، تنها غیرنظامی گروه محکوم به اعدام بود و با سری افراشته تمام مراحل شکنجه در زندان را قهرمانانه طی کرده بود. یک زندانی سیاسی که او را در زندان دیده بود، چنین نقل میکند: او در زندان مثل سنگ خارا ایستاد و حلاجوار همه شکنجهها را تحمل کرد… رفیق مرتضی کیوان روزنامهنگاری برجسته، اندیشمند و دارای شم سیاسی قوی بود. وی در آستانه اعدام خود و یارانش به همبندانش چنین گفته بود: “در بیرون خبرهایی هست. لایحه نفت باید به تصویب برسد. این لایحه قربانیهایی دارد. من هیچ از مرگ قریبالوقوع خود متاسف نیستم. زندگی ما در برابر آزادی و استقلال میهن عزیز ما هیچ ارزشی ندارد” رفیق عباس افراخته، این افسر فروتن و دوستداشتنی، در وصیتنامه خود شب پیش از اعدام به خانواده اش توصیه میکند که به فرزندان او راه واقعی تودهها یعنی ادامه راه پدر را بیاموزند. همرزم او نظامالدین مدنی در نامهای به همسرش چنین مینویسد: ”دوست دارم، بچههای عزیزم پس از این که بزرگ شدند بدانند که پدرشان شرافتمند بود و شرافتمندانه از دنیا رفت. همانطور که ناظر بودی از طرف من به احدی اجحاف نشد و همه مرا دوست داشتند…“ و رفیق واعظ قائمی در یکی از آخرین نامههایش چنین نوشته است: ”مرا به جرم حقیقت و پاکدامنی و بیگناه به قتل میرسانند… من در راه حق و حقیقت شهید میشوم. حتی در آخرین مرحله زندگی هم مرا از دیدار تو و نورچشمانم محروم کردند. پاکدامنی و صداقت و خدمت بود که شما را تهی دست نمود. چنین است پاداش هیئت حاکمه به درستی و راستی…“
رفیق سرگرد هوشنگ وزیریان با روحیه بسیار قوی حتی در لحظه اعدام به جوخه آتش فرمان میداد و چنین درخواست کرد: ”چشمانم را نبندید! میخواهم در دم مرگ لرزش دستهای شما را ببینم!“
خبرنگار روزنامه “اطلاعات“ چاپ همان سال (۱۳۳۳)، درپای عکس رفیق شهید سروان محققزاده نوشته بود: ”این سروان محققزاده است، در همین لحظه او را از اتاق شکنجه به سلول زندان آوردهاند، خنده او اعجاب برانگیز است.“
گروه دوم افسران حزب توده ایران در سحرگاه روز ۸ آبان ۱۳۳۳ تیرباران شدند. اسامی این سرداران عبارت است از: رفقا سرگرد محمدرضا بهنیا، سروان مصطفی بیاتی، سروان حسن کلالی، سروان منصور کلهر، سرگرد غلامحسین محبی و سروان احمد مهدیان. دو هفته بعد در تاریخ ۱۷ آبان ۱۳۳۳، پیکرهای گروه سوم از قهرمانان تودهای به گلوله بسته شد. رفقای شهید این گروه عبارت بودند از: رفقا سرگرد جعفر وکیلی، سرهنگ کاظم جمشیدی، سرهنگ امیر افشار بکشلو، سرهنگ محمد جلالی و محمدباقر واله. و بالاخره در ۲۶ مرداد ۱۳۳۴، گروه چهارم از افسران تودهای با سرود آزادی بر لب، در خون خود غلتیدند. اسامی این سرداران بیشکست چنین است: رفقای شهید سرگرد رحیم بهزاد، سرگرد ارسطو سروشیان، سروان اسماعیل محققزاده، ستوان حسن مرزوان، ستوان منوچهر مختاری و ستوان اسداله نصیری. در طول شصت و شش سال گذشته، در رثای افسران شهید و سایر سرداران سر بدار و برای زندهنگاه داشتن خاطره عزیز همه آنهایی که بعد از کودتای ۲۸ مرداد به چوبههای اعدام بسته شدند و گلهای وجودشان پرپر شد، رمانها، شعرها، آهنگها و آثار هنری فراوانی ساخته و پرداخته شده است. این همه گویای عهد و پیمان و خود گوشههایی از آموزش انقلابی و پرورش نسلهای بعدی بوده است.
ما در هشتادمین سالگرد تأسیس حزب تودۀ ایران، حزب سیامک ها، مبشری ها، وزیری ها، کیوان ها، وکیلی ها و رورزبه ها یاد و خاطره غرورانگیز این مبارزان راه آزادی همواره مایه سرمشق و درسآموزی برای مبارزه در راه ساختن جامعهای بهتر و عادلانه است. یاد این سرداران بیشکست هنوز همچون شعلهای در خاطرهها میسوزد، و ایمان آنها هنوز پرچم مبارزه مردم میهن ما است.
به نقل از «نامهٔ مردم»، شمارهٔ ۱۱۳۹، دوشنبه ۵ مهر ماه ۱۴۰۰