سخنرانی رفیق محمد امیدوار، سخنگوی کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران در جشن هشتاد سالگی حزب توده ها
رفقا، هواداران، و دوستان گرامی شرکتکننده در جشن هشتادمین سالگرد بنیانگذاری حزب تودههای کار و زحمت!
درود بر شما و بر همهٔ رزمندگان راه طبقه کارگر و زحمتکشان و همه کوشندگان راه تحقق آزادی، استقلال، و عدالت اجتماعی در میهنمان!
زندهیاد رفیق علی خاوری در مصاحبهای با نامۀ “مردم” بهمناسبت هفتاد و چهارمین سالگرد حزب اشاره کرده بود که “تاریخ حزب تودهٔ ایران از هر نظر و زاویهای که بخواهید به آن نگاه کنید تاریخ منحصربهفرد و یگانهای در کشور ماست. در تاریخ معاصر ایران هیچ حزب سیاسیای را پیدا نخواهید کرد که تأسیس آن بهدست زندانیان سیاسی بنام و عناصر پیشرو و مترقی طرفدار منافع و حقوق کارگران و زحمتکشان صورت گرفته باشد و این حزب توانسته باشد باوجود دههها سرکوب خشن و خونین همچنان بدون هیچ تزلزلی در راه رهایی کشورش از بندهای استعمار، استثمار، و استبداد بهمبارزه ادامه دهد.”
و پیش از این، رفیق قهرمان رحمان هاتفی (حیدر مهرگان) که در شکنجهگاههای رژِیم استبدادی جان باخت، در مقدمۀ کتاب “اسناد و دیدگاههای حزب تودۀ ایران” دربارۀ تاریخ حزب تودۀ ایران نوشته بود: “به تاریخ میتوان دروغ گفت، اما تاریخ دروغ نمیگوید. تاریخ حزب تودۀ ایران کلمات نیستند، خس و خاشاک باد داده بهدست دشمنان طبقاتی و به طوفان سپرده شده توسط غافلان نیست، بلکه تجربههای خونین، سرگذشتهای سوخته در شعلۀ باروت، میراثهای شکنجه و حبس و تبعید و آموزشهای وسعت داده شده به طبقه و انقلاب است. نباید تکدرختها را بهجای جنگل به نسل از راه رسیده فروخت!”
و پیش از رحمان هاتفی نیز زندهیاد رفیق حجتالله قریشی که در سنگرهای انقلاب جان باخت، گفته بود: “با حزب تودهٔ ایران، تاریخ و سرگذشت شگرفی همدوش است. چیزی مرموز و پُرجاذبه. چیزی بهتبرک روزبه، سیامک، و وارطان در سطر سطر تاریخ این حزب موج میزند؛ چیزی شبیه موج و طوفان.”
رفقا و دوستان
دهم مهرماه امسال، مصادف بود با هشتادمین سالگرد بنیانگذاری حزب تودهٔ ایران. نگاهی گذرا به انبوه نوشتهها و کتابها دربارۀ تاریخ حزب ما نشانگر این واقعیت تلخ است که اکثر آنچه دربارهٔ حزب ما در خلال هشتاد سال گذشته منتشر شده است یا بسیاری از مواردش به سفسطه، افترا، و غرضورزی آلوده است یا تحت تأثیر کارزار تبلیغاتی امپریالیسم و ارتجاع داخلی قرار داشته و گهگاه هم تکرار دقیق همان مطالبی است که در بنگاههای انتشاراتی دستگاههای امنیتی حکومتهای استبدادی حاکم بر میهن ما تهیه شده و همچنان میشود. بدیهی است که اینچنین مجموعهای از نظر شیوه پژوهشی بنیانهای مستحکم علمی تاریخیای ندارند و بنابراین نمیتوانند یاری دهنده نسل جوان کنونی و آینده برای آشنا شدن با حزبی باشند که بهاعتراف دوست و دشمن تأثیرهایی عمیق و همهجانبه بر تاریخ سیاسی و مبارزات ضد استبدادی و ضد استعماری میهن ما داشته است.
در این زمینه کار بزرگی پیش روی نسل کنونی و نسلهای آینده قرار دارد که باید با صبر و حوصله و با اتکا به روشهای علمی پژوهش به آن بپردازند. بنابراین هدف از این گفتار نه ترسیم تاریخ هشتاد سال مبارزه حزب تودههاست و نه نشستن به داوری یکسویه درباره رویدادهای تاریخی متکی بر دادههای امروزی، اگرچه انسانهای امروزی متکی به دادهها و برداشتهایی متفاوت با نسلهای گذشتهاند. تلاش من در این گفتار اشارهای بسیار کوتاه به تاریخ حزب، به تجربههای تلخ و شیرین گذشته، و روشن کردن گوشههایی از سیمای تاریخی حزبی است که هنوز پس از گذشت هشتاد سال و پس از رنجهای عظیم سرکوبهای خشن و خونین حاکمان قدرت، هزاران عضو جانباخته، دهها هزار سال زندان و سالهایی طولانی بدری و سپری کردن در مهاجرتهای ناخواسته، همچنان پیگیر و استوار در راه رهایی کارگران و زحمتکشان از بندهای استثمار و برای استقرار ایرانی آزاد و جامعهای متکی به عدالت اجتماعی میرزمد و به وظیفه تاریخیاش در مقام نماینده سیاسی محرومترین قشرهای جامعه همچنان وفادار مانده است.
بهاعتقاد ما تأسيس حزب توده ايران از نياز واقعی اجتماعی- اقتصادیای در كشور ما سرچشمه گرفته بود. همانطوری که در اعلامیۀ کمیتۀ مرکزی حزب بهمناسبت هشتادمین سالگرد حزب هم اشاره شده است، انديشه برابری حقوق زن و مرد، انديشۀ دموكراسی، عدالت اجتماعی، بهرسميت شناخته شدن حقوق زحمتكشان بهخصوص كارگران، طرح مسئلۀ آموزش و بهداشت برای همه، ازجمله اندیشههایی بودند كه توسط تودهایها در جامعه مطرح شد و تا اعماق آن نفوذ يافت.
زندهیاد عزتالله سحابی در مقالۀ “جبهههای ملی و مردمی در کشورهای پيرامونی” در اين زمينه چنين مینویسد: “ماركسيسم و ادبيات سياسی و فلسفی مربوط به آن، دستاورد يك جنبش جهانی بود كه در همان آغاز تشكيل حزب توده، پایهگذاران آن اين ميراث جهانی را به ارث بردند. … البته حزب توده به دليل قدرتی كه در سالهای ۲۰ تا ۳۲ بهدست آورد توانست تحولاتی در جامعۀ ما بهوجود آورد. قانون كار ايران در سال ۱۳۲۵ زمانی كه اعضاء حزب توده در كابينه قوام شركت داشتند بههمت و پيشنهاد اين حزب بهتصويب رسيد. … تحولاتی كه اين حزب در ايران بهوجود آورد از دلايل دوام و نفوذ حزب توده در ايران بود. … ”
بر این اساس روشن است که هم امپریالیسم جهانی بهسرکردگی امپریالیسم آمریکا و هم متحدان و کارگزاران داخلیاش مانند رژیم شاه و وابستگان درباری، نمیتوانستند فعالیت آزاد حزبی را در جامعه قبول کنند که توانسته بود به یک نیروی عظیم و بسیجگر پرتوان کارگران و زحمتکشان بدل شود. آنچه پس از گذشت نزدیک به دهها سال در اسناد کشورهای آمریکا و انگلیس روشن شده است این حقیقت است که یکی از مهمترین هدفهای کودتای ننگین سیا در سال ۱۳۳۲، نابودی حزب تودۀ ایران در جامعه و خشکاندن ریشههای اجتماعی آن بود. سرکوب خونین تودهایها ازجمله اعدام جنایتکارانه رفقای قهرمانی همچون سیامکها، مبشریها، وکیلیها، کیوانها، و روزبهها نشانگر هراس عمیق ارتجاع و امپریالیسم از ادامه حیات و مبارزه حزب ما در ایران بود.
سركوب طولانی نيروهای “چپ” بهوسیله رژيم شاه سبب شده بود كه در جريان رشد جنبش انقلابی در میهنمان نيروهای مذهبی و انحصارطلب با استفاده از امكانات وسيع سازماندهی، مانند مساجد و تكايا، نقش رهبری جنبش را برعهده بگيرند و مُهرونشانشان را از همان ابتدا بر جنبش بکوبند.
نشريه “نويد” در همان هنگام دراینبارۀ نوشت: حزب توده ايران در حد توان خود به شكل فعال در روند جنبش انقلابی كشور شركت كرد و گروهی از مبارزان تودهای و پارتیزانهای حزب ما جان خود را در اين راه از دست دادند و با خون خود سنگرهای انقلاب را رنگين كردند. ازجمله اين رفقا میتوان از رفقا خسرو مقصودی، محمد جانجانيان، نادر عبدالمناف، حجتالله قريشی، علی مطلبزاده، محمد سلطانزاده و دیگران… نام برد.
با پيروزی انقلاب بهمن ۵۷ فصلی نو در مبارزات آزادیخواهانه كشور ما گشوده شد و حزب توده ايران پس از گذشت نزديك به ۲۵ سال فعاليت مخفی بار دیگر به صحنه علنی فعاليت سياسی كشور بازگشت و در مدتی كوتاه علیرغم سالها دوری و سالها تبليغات منفی و سمپاشی درباره آن، توانست دهها هزار نفر را در صفهایش متشكل كند.
از فردای پيروزی انقلاب بهمن مبارزهای دشوار در عرصههای مختلف آغاز شد. روحانيون بهرهبری خمينی كه سكان انقلاب را بهدست گرفته بودند در ابتدا بهعلت نداشتن توانايی لازم حاضر به تقسيم قدرت با بخشهایی از جبهه ملی و ساير مسلمانان راديكال گرديدند (در این زمینه خاطرات دكتر سحابی، در نشریه توقیف شده “ایران فردا” دربارهٔ چگونگی اتکای خمینی و یاران او به دیگر نیروها برای گرداندن امور و حتی تهیه متن سخنرانیهای مهم برای او سند تاریخی مهمی است). تركيب شورای انقلاب و نخستين دولت پس از پيروزی انقلاب نیز ثمرهٔ چنين توافقی بود. حذف كامل نيروهای چپ و دموكراتيك از اين تركيب از همان ابتدا يكی از ضعفهای جدی حاكميت برآمده از انقلاب بود.
روحانیت حاكم، بهعنوان یك قشر نسبتاً منسجم و صاحب منافعی مشترك، باوجود داشتن اختلافهای نظری با یکدیگر، توانست پیرامون شعار برپایی “نظام اسلامی” بهرهبری خمینی متحد شود و در کوتاهمدت مُهر خود را بر روند حوادث ثبت كند. حزب ما بررغم مخالفتهای باطنی با این روند، روندی كه نمودِ روشن آن گنجاندن اصل “ولايت فقيه” در قانون اساسی و سپس اِعمال آن در سیاستگذاری و حكومت بود، و همچنین بهعلت خوشبینی بیشازحد به خمينی در مقام “رهبر انقلاب”، نتوانست به مبارزهای جدی با این روند بپردازد. اختلافها در درون جنبش چپ نيز ازجمله عاملهایی ديگر بود كه در عمل به نيروهای ارتجاعی در سركوب نيروهای مترقی و قبضه كردن قدرت كمك كرد.
از همان نخستين روزهای انقلاب مشخص بود كه ارتجاع و امپرياليسم برای درهم كوبيدن جنبش انقلابی مردم دمی از پای نخواهند نشست و از تمام نيرویشان برای اين هدف استفاده خواهند كرد.
آغاز جنگ ايران و عراق كه حزب ما بهدرستی آن را توطئهٔ جدی امپرياليسم برای شكست انقلاب ارزيابی كرده بود نيز بهمثابه عاملی تعيين كننده به نيروهای ارتجاعی و طرفداران خمينی برای بهدست گرفتن قدرت بهطورانحصاری، كمك كرد.
با يورش گسترده و خونین ارتجاع به نیروهای مترقی در سال ۱۳۶۰، انقلاب ايران شکست خورد و نتوانست از چارچوب سياسی به چارچوب اجتماعیاقتصادی فرارويد. بررغم جانفشانیهای بیمانند تودههای ميليونی خلق برای بهپيروزی رساندن انقلاب، با قبضه انحصاری حاكميت بهوسیلهٔ خمينی و طرفدارانش، حكومتی ضد دمكراتيك، قرونوسطایی، و خشن بر کشور ما حاكم شد.
موضعگیریهای آشكار حزب در مخالفت با ادامهٔ جنگ ایران و عراق و فشارهایی كه از جانب رژيم بر ضد دگرانديشان اعمال میگردید، موضعگیریهای سران جمهوری اسلامی را در سال ۶۰ و ۶۱ نسبت به حزب خصمانهتر كرد. ابتدا به نشريات حزبی حمله شد و سرانجام در بهمنماه سال ۱۳۶۱ نيروهای امنيتی رژيم در سراسر كشور به سازمانهای حزبی يورش بردند و بر اساس ادعای ریشهری (وزير اطلاعات وقت) بيش از ده هزار تن از اعضا، هواداران، و رفقای رهبری حزب دستگير و روانه شکنجهگاهها شدند. اكثريت قریببهاتفاق اعضای كميتهٔ مركزی، اعضای هيئت سياسی و دبيرخانه كميتهٔ مركزی نيز در یورشهای رژيم كه تا اردیبهشتماه ۱۳۶۲ ادامه يافت، به زندان انداخته شدند.
شكنجهگران رژيم از همان نخستين روزها به وحشیانهترین شكل ممكن رفقای حزب خصوصاً اعضای رهبری حزب را به شلاق، داغ، و درفش بستند تا بتوانند با ترتيب دادن “اعترافات” تلويزيونی اعتبار حزب را در درون جامعه از بین ببرند. گستردگی يورش جمهوری اسلامی و ضربههایی كه سازمانهای حزبی در سرتاسر كشور خوردند، در تاريخ حزب ما بیسابقه بود. اعلام انحلال حزب و فرمان معرفی تودهایها به نهادهای امنیتی در خلال اجرای این شوهای تلویزیونی که جان و زندگی بسیاری از رفقای ما را با خطرهایی جدی رو بهرو کرد همزمان ضربهای بزرگ بر حیثیت و اعتبار رهبری حزب تودۀ ایران وارد آورد.
تاريخ بار دیگر تكرار میشد. حزب تودهٔ ايران سركوب میشد تا منافع و حقوق زحمتكشان كشورمان پايمال گردد. افسران دلاور تودهای، افضلیها، کبیریها، افراییها، آذرفرها… فاتحان جبهههای نبرد با تجاوز نظامی عراق به میهنمان به جوخههای مرگ سپرده میشدند تا رژيم خمينی با خيالی راحت بتواند به سياست ضد ملی و ضد مردمی “جنگ جنگ تا پيروزی”اش ادامه دهد.
رفقا و دوستان
مشكلهایی كه در پی اين یورشها در انسجام صفهای حزب ايجاد گرديد بیسابقه بودند. دستگیری هزاران تودهای و از هم پاشیده شدن سازمانهای حزب در داخل کشور، مهاجرت گستردۀ هزاران تودهای به خارج از کشور بدون آنکه سازماندهیای برای این کار انجام شده باشد، برزو اختلافها دربارۀ سیاستهای رهبری زندانی شدهٔ حزب و برنامۀ گسترده دستگاههای امنیتی رژیم ازجمله تهاجم گستردۀ تبلیغاتی بر ضد تاریخ حزب و رهبری آن، اعزام افراد تسلیم شده در زندان به مأموریت دامن زدن به جو اختلاف و ایجاد سردرگمی در صفهای حزب و درواقع جلوگیری از فعالیت مجدد حزب، پیکرهای مرگبار بود که تودهایها در همه لحظههای زندگی با آن رو به رو بودند.
برگزاری پلنوم هيجدهم حزب، پلنومی که توانست نهادهای قانونی حزب را بازسازی و كار سازماندهی دوباره تشكيلات و بازبينی سياست حزب در سالهای نخست انقلاب را آغاز کند با علنیتر شدن اختلافها و نخستین انشعابها در صفهای حزب مصادف شد. انشعاب گروه “بابك امير خسروی- فرهاد فرجاد و فريدون آذرنور”، ابتدا زير پوشش نوسازی حزب و سپس با ادعای اينكه حزب تودهٔ ايران رسالت تاريخیاش را از دست داده است، ضربههایی جدی بر پيكر سازمانهای حزب در خارج از كشور وارد آورد. گسست اين گروه آغازگر روند جداییها و دشواریهای تازه در تشكيلات حزب بود.
با شروع روند “دگرگونسازی” در حزب كمونيست اتحاد شوروی و تحولهای سالهای پايانی دهه ۱۹۸۰ میلادی، جنبش كارگری و كمونيستی در جهان دچار مشكلهایی تازه شد و اين مشكلها همچنین پوششی شد برای مخالفتهای جديد با حزب ما. مخالفان، بر ضد رهبری حزب بهدلیل مخالفت باطنیاش با “سیاستهای گارباچف” حمله میکردند و پياده شدن سياست دگرگونسازی در درون حزب را خواهان بودند. مقاومت بخشهایی مهم از رهبری حزب بهعلاوهٔ سير حوادث، صحت مخالفت اصولی حزب با برخی عرصههای سیاستهای انحلالطلبانۀ گارباچف و همفکرانش در درون حزب کمونیست اتحاد شوروی را بهاثبات رسانید. حركت به سمت سرمایهداری و فروپاشی ساختار اقتصادی اجتماعی كشورهای سوسياليستی سابق كه به بدبختی، جنگ، و دربدری میلیونها انسان منجر شد، نمیتوانست از سوی حزب ما و دیگر حزبهای كارگری و كمونيستی جهان تأیید گردد. بررغم ادامه و پیچیده شدن مشكلها در مهاجرت، حزب بههمت پایداری رفقای تودهای در ایران و جهان و همچنین درایت و هشیاری رفیق خاوری که مسئولیت خطیر رهبری حزب را بر دوش میکشید توانست به موفقیتهایی مهم در بازسازی سیاسی و تشكيلاتیاش دست يابد.
رفقا و دوستان
پدیده مهمی که حزب ما در طول خصوصاً چهل سال گذشته با آن رو بهرو بوده است این واقعیت است که تلاش سازمانیافتهای صورت گرفته و میگیرد تا حزب نتواند دوباره به حزبی رزمنده و مؤثر در صحنهٔ سیاسی کشور تبدیل شود. این تلاش سازمانیافته عبارت است از: منجمد کردن سیاستهای حزب در سیاست سالهای آغازین انقلاب، انکار شکست انقلاب و وجود حکومتی دیکتاتوری در ایران، تقسیم حزب به مدافعان رفیق کیانوری و مخالفان او، تقسیم حزب به جناح راست و چپ- تقسیمی که بر مبنای آن گویا جناح چپش باید همچنان مدافع “خط امام” باشد- ادعای ادامه یافتن مبارزهٔ “که بر که” در درون حاکمیت جمهوری اسلامی، تبلیغ سیاست یکبُعدی شرکت در انتخاباتهای گوناگون و تشویق مردم به رأی دادن به احمدینژاد، روحانی، و همتی، و دفاع از عنصر سرکوبگری همچون قاسم سلیمانی و “سردار ملی” ساختن از او. سر آخر، مقابلهٔ همهجانبهٔ این “تلاش سازمانیافته” با سیاست حزب در زمینهٔ فعالیت در مسیر ایجاد جبههٔ واحد ضد دیکتاتوری برای طرد رژیم ولایت فقیه و سیاستی “خانمانسوز” اعلام داشتن این موضعگیریهای حزب در زمرهٔ مظاهر این تلاشهای سازمانیافته و مخرب بودهاند. این مدعیات نه انقلابیاند و نه نشانی از اعتقاد به مارکسیسم-لنینیسم در آنها است و نه ملاکی میتواند باشد برای “ضد امپریالیست” بودن مدعیانش.
به خاطر دارم که در جریان پنجمین کنگرۀ حزب در گفتگوی جمعی از رفقا با رفیق خاوری، رفیق با همان هوشیاری همیشگی میگفت: این حملات شخصی به من و دیگران، این خاطرهنویسیهای خودبزرگبینانه و دروغین برخیها را اصلاً نباید جدی گرفت، بلکه باید به جنگ تبلیغاتی روانی همهجانبهای که بر ضد حزب و سیاستهای آن بهراه انداختهاند توجه کرد و حزب باید با تمام توان با اینها مقابله کند.
رفقا
ضايعه وارده به حزب ما و نابودی گروه عظيمی از كادرها، اعضا، و متفكران حزبی در تاريخ حزب تودهٔ ايران و در تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی جهان کمسابقه بوده است و در کوتاهمدت نمیتوان جبرانش کرد.
در این دوران نزدیک به چهل سال مهاجرت دوم، حزب ما تلفات سنگینی داده است. در این دوران شمار زیادی از صفهای حزب گسست پیدا کردند که ما امیدواریم با روشن شدن حقایق و کنار رفتن پردههای دود کارزار تبلیغاتی دشمنان بتوانند بار دیگر جایشان را در صفهای حزبشان پیدا کنند و به رشد و تقویت حزبشان یاری رسانند. ما همچنین امیدواریم که جنبش چپ ایران نیز بتواند از سردرگمیهای امروزیاش، از گسستهای مختلف و برخی آشفتهاندیشیها دربارهٔ ماهیت و سیمای امروزی چپ و سراب “سرمایهداری با چهرهٔ انسانی” رها شود و نیروهای مبارز در راه دستیابی کارگران و زحمتکشان میهنمان به حقوق راستینشان بتوانند در این شرایط بسیار حساس در کنار هم و بر ضد رژیم استبدادی حاکم و همچنین بر ضد خطر دخالتهای مخرب کشورهای امپریالیستی و ارتجاع منطقه و نیروهای وابسته به آنها در کشورمان مبارزهای مشترک را بهپیش ببرند.
همهٔ ما میدانیم و اعتقادی مشترک در این زمینه داریم که اکثریت محروم مردم، کارگران و زحمتکشان، با بحرانهای اقتصادیاجتماعیای عمیق درگیرند چندانکه منافع ملی و زندگی روزمره و حتا هستیشان را تهدید میکند و ازاینرو است که اعتراضهای مردمی به رهبران حکومت استبدادی که مسببان وضعیت کنونیاند هرچه گستردهتر و شدیدتر میشوند. ما درعینحال نیز میدانیم و تجربه ثابت کرده است که حکومت ولایی توان حل بحرانهای کنونی را ندارد و “اسلام سیاسی” و جایگاه ولایت فقیه بیشازپیش بیاعتبار شده است و ازاینروی کشورمان آبستن تحولها و تغییرهایی مهم است.
بدون تلاش مشترک و سازمانیافتهٔ همه نیروهای ملی و مترقی و خصوصاً نیروهای چپ و معتقد به حقوق کارگران و زحمتکشان این خطر وجود دارد که بار دیگر میهن ما نتواند با رهایی از استبداد راه تحقق آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی را با موفقیت طی کند.
رفقا و دوستان گرامی!
رفيق قهرمان هوشنگ تيزابی که در شکنجهگاهای ساواک شاهنشاهی جان باخت دربارۀ تاریخ حزب ما گفتهای نغز و ناب دارد. رفیق میگفت: ”وقتی خودمان را از دست رسوبات تبليغاتی، كه ذهن جامعه روشنفكری را پر كرده بود، رهانديم، روزبه و سيامك و وارطان و شوشتری و آرسن را يافتيم، مبشری، وكيلی، محققزاده و هزاران قهرمان گمنام را كشف كرديم. ميراث جاودانی از تعاليم ماركسيسم لنينيسم را، كه با تاروپود ميهن ما آميخته و هزاران هزار آتش زير خاكستر بهجا گذاشته است، بازيافتيم و در چهرهٔ حزب، چهرهٔ قهرمان خلقهای خود را شناختيم… آنگاه از قضاوت خود شرمسار شديم…”
و این مختصر، تنها مقدمهای کوتاه است در سرگذشت زندگی حزبی هشتادساله كه در مهرماه ۱۳۲۰ متولد شد و همراه با رشد و بالیدنش بهاستقبال تاريخی پر از حماسه و دلاوری، پیروزیهای بزرگ و شکستهای تلخ شتافت.
با تشکر از توجه شما
به نقل از «نامهٔمردم»، شمارهٔ ۱۱۴۰، ۱۹ مهر ۱۴۰۰