مسایل سیاسی روز

بحران‌های اقلیمی و رژیم ولایت فقیه

بحران‌های اقلیمی و آب و هوائی از بحران‌های عظیمی است که جامعه ایران را در بر گرفته و زندگی مردم را با مشکلات فراوانی روبرو کرده است. هوای آلوده شهرهای بزرگ ازجمله و به‌خصوص در تهران، اصفهان، شیراز، تبریز، مشهد، و دیگر شهرها، مسئله ریزگردها و طوفان‌های شنی به‌خصوص در خوزستان و سیستان‌وبلوچستان که زندگی و سلامت ساکنین این نواحی را مدام تهدید می‌کند، به خشکی گرائیدن و نابودی منابع آب‌های شیرین و آشامیدنی، آلودگی خاک و نابودی زمین‌های کشاورزی تنها نمونه‌هایی از بحران‌های متعدد اقلیمی و آب‌وهوای‌ای هستند که سراسر ایران را فراگرفته است. شدت این بحران‌ها به‌حدی است که مردم را به خیابان‌ها کشانده و اعتراض‌های اهالی و ساکنان مناطقی که زندگی در اثر این بحران‌ها در آن‌ها به‌شدت آسیب دیده است را روزی نیست که در گوشه و کنار کشور شاهد نباشیم. این بحران‌ها را نمی‌توان و نباید پدیده‌هایی خلق‌الساعه به‌حساب آورد که ناگهان در سپهر اقلیمی ایران وارد شده‌اند. درست برعکس، هرکدام از این بحران‌ها و نابسامانی‌ها حاصل سال‌ها مدیریت غلط و اعمال سیاست‌های سودجویانه از طرف حاکمان و قدرت‌مداران در سیستم حکومتی ایران است که مجموع آن‌ها و در طول زمان اوضاع را به جایی کشانده است که شاهد آنیم. امکان بررسی این بحران‌ها در یک مقاله و حتی در یک کتاب یا در چندین مقاله و کتاب نمی‌گنجد، ولی نمونه آنچه در خوزستان، این استان زرخیز ایران، گذشته است به‌علت حجم بالای اثرات مخربش، به خیابان آمدن و اعتراض‌های خشمگنانهٔ مردم در این استان را موجب شد، در توضیح چگونگی شکل‌گیری و رشد این بحران‌ها می‌تواند مفید باشد.

بدون شک حمله عراق به ایران و شروع جنگ و ادامه آن به‌مدت هشت سال در شروع بحران اقلیمی در این منطقه از کشور ما و همچنین کشورهای مجاور ایران در این منطقه نقشی قطعی داشته است. بمباران‌های جنگی و تخریب شهرها و روستاها، از بین رفتن مناطق وسیع کشاورزی، خشکاندن مناطق وسیع و برعکس ایجاد سیل‌های مصنوعی برای مغلوب ساختن دشمن، تغییر بافت طبیعی مناطق به‌منظور محافظت از نیروهای خودی، ایجاد مناطق وسیع مین‌گذاری شده، استفاده از سلاح‌های شیمیایی و غیرشیمیایی آن‌ هم برای مدت هشت سال متوالی، بدون شک در حیطه اقلیمی کشور به‌خصوص در استان خوزستان و مناطق مجاور آن اثرات تخریبی وسیعی داشته است.  نکته‌ای که باید بر آن تأمل و توجه کرد آنکه امکان اینکه این جنگ در مدتی کم‌تر از دو سال و قطعاً پس از فتح خرمشهر خاتمه یابد وجود داشت. ولی ادامه آن به‌مدت شش سال دیگر زیر شعار “جنگ، جنگ تا پیروزی” و “راه قدس از کربلا می‌گذرد” تنها نشان دهنده نبودِ احساس مسئولیت از سوی حاکمان جدید ایران نسبت به جان و هستی و بهزیستی مردم ایران یا از دید حاکمان جدید “امور دنیوی” مردم ایران بود و آنچه برای آنان در درجه اول اهمیت داشت تثبیت اسلام و قدرت ایران اسلامی در مقام قدرتی منطقه‌ای و جهانی یا از دید آنان امری دینی و ماورای زندگی دنیوی بود. توجه به این پدیده مهم است، زیرا این پدیده‌ای است که حضورش را در سیاست‌گذاری‌های رژیم در حیطه‌های مختلف آن را همواره شاهد بوده‌ایم.

در دوران پس از جنگ و به‌اصطلاح در “دوران سازندگی”، طرح‌های سازندگی‌ای کوچک و بزرگ در سراسر کشور طراحی و بعدتر به‌اجرا درآمد. ازجمله مهم‌ترین طرح‌های این دوران طرح ساختمان سد گُتوَند است که در فاجعه زیست‌محیطی امروز استان خوزستان نقشی عمده داشته است. این سد در هشت کیلومتری شهر گُتوَند در استان خوزستان و در مسیر رود کارون احداث شده است. در جریان طراحی و ساختمان این سد بر طراحان و سازندگان آن به‌خوبی آشکار بود که این سد بر روی معادن وسیع نمک ساخته می‌شود. اما به‌رغم هشدارهای مکرر متخصصان در مورد بنا شدن این سد بر روی لایه‌های نمکی و فاجعه‌ای که در دست وقوع است، کار بر روی سد ادامه می‌یابد. با کمال تعجب راه‌حلی که برای برخورد با معادن و لایه‌های نمکی در زمین‌های مجاور سد پیشنهاد و اجرا می‌شود، احداث یک لایه از گِلِ رُس بر روی دیواره‌های مجاور سد است. گویا آنانی که همچون راه‌حلی را پیشنهاد کرده بودند هرگز شعر “چشمه و سنگ” اثر معروف ملک‌الشعرا بهار که در کلاس پنجم دبستان تدریس می‌شود هرگز به گوش‌شان نخورده بوده است. ساختمان سد گُتوَند که در سال ۱۳۷۶ آغاز شده بود در سال ۱۳۹۱ به مرحله آبگیری می‌رسد. تنها چند ساعت پس از شروع آبگیری لایه‌های نمکی شروع به حل شدن در آب می‌کنند و فاجعه آغاز می‌شود. در ابعاد این فاجعه همان بس که آقای عیسی کلانتری (که از ابتدای انقلاب تا کنون در مقام‌هایی مختلف ازجمله معاون رئیس‌جمهور و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست در دولت دوازدهم مشغول بوده است) می‌گوید: “گتوند بر روی یک کوه نمک صد میلیون تنی بنا شده است”؛

“سالانه هشت میلیون تن نمک را در آبش حل می کنه و می فرسته خوزستان”؛

“سد گتوند را ساختند که آب شیرین کارون را شور کنن. امروز خوزستان داره ویران می‌شه”؛

“دو سوم اراضی خوزستان زیر سد گتوند که سالیانه هشت تا ده میلیون تن نمک اضافی وارد خاک می‌کنه …”؛

“این‌ها جنایت‌هایی است که در این سرزمین اتفاق افتاده”؛ و او معتقد است که سازندگان آن باید محاکمه شوند.

لازم به یادآوری است که مقاطعه‌کار پروژه سد گتوند یک شرکت وابسته به قرارگاه خاتم‌الانبیاءِ سپاه پاسداران است که در زمینه بروز این فاجعه خودش را کاملاً بی‌تقصیر و مبرا از گناه می‌داند.

در به‌وجود آوردن فاجعه زیست‌محیطی در استان خوزستان می‌توان به علل دیگری ازجمله انتقال آب از این استان به استان‌های مرکزی همچون اصفهان و کرمان در حجمی وسیع به‌منظور استفاده در صنایع از طریق ایجاد تونل‌های بسیار بزرگ و همچنین خشکاندن تالاب‌ها ازجمله هورالعظیم به‌منظور کشف و استخراج نفت اشاره کرد که لازمه توضیح هر یک از آن‌ها به نگارش جستارهایی جداگانه نیازمند است.

نمونه سیاست‌های محیط زیستی و اقلیمی در خوزستان و به‌تبع آن ده‌ها سیاست ریز و کلان دیگر در سراسر کشور به‌روشنی نشان می‌دهد که منطق توسعه و سازندگی‌ای سیستماتیک و یکنواخت بر آن‌ها حاکم نیست و آنچه بیشتر در اجرای این پروژه‌ها مدنظر است اجرای کارهایی نمایشی است تا بتوانند در برابر منتقدین آن‌ها را به‌نمایش گذاشته و آنان را از نظر سیاسی و ایدئولوژیک خلع‌سلاح کنند. رهبران و سرکردگان رژیم به‌خوبی می‌دانند که به‌لحاظ بینش و بصیرت به عقب‌افتادگی‌ای لاعلاج دچارند و این مسئله آنان را به از دست دادن ته‌ماندهٔ اعتمادبه‌نفس خود کشانده است. آنان از طریق اجرای این طرح‌های به‌اصطلاح سازندگی بیش از آنکه به‌دنبال سازندگی بنیادی و اساسی باشند در پی کسب مقبولیت بین مردم هستند.

درد بی‌درمان دیگری که سیستم حکومتی در ایران به‌آن مبتلاست مسئله فساد به‌خصوص فساد مالی است. طرح‌های به‌اصطلاح عمرانی به‌حدی در فساد غرقه‌اند که گویی هدف از اجرای این طرح‌ها نه برخورداری مردم ایران از منافع این طرح‌هاست، بلکه هدف اصلی پر کردن جیب تمامی آنانی است که هر یک به‌نوعی دست‌اندرکار این طرح‌ها هستند.

نکته‌های مورد اشاره البته فقط به طرح‌های اقلیمی و عمرانی در کشور محدود نمی‌شوند. نگاهی به بیش از چهل سال حکمرانی ولایت فقیه در ایران از به‌وجود آمدن یک طبقه کم‌شمار از نظر جمعیت اما بسیار ثروتمند و قدرتمند در کشور حکایت دارد. از طرف دیگر و هم‌زمان با آن، یک طبقه بسیار پرشمار به‌لحاظ جمعیت اما تهیدست و کم‌توان در کشور شکل گرفته است که درحال حاضر توانایی فراهم آوردن خوراک روزانه خود و خانواده‌اش را هم حتی به‌آسانی ندارد. این شرایط نمی‌تواند ادامه یابد. همان‌طور که حزب تودهٔ ایران مدت‌هایی مدید است که مطرح کرده است، ایران برای گریز از اوضاع کنونی به تغییرات بنیادی‌ای دموکراتیک احتیاج دارد. این تغییرات تنها با دست‌های توانمند و متحد مردم ایران به‌خصوص طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان کشور می‌توانند عملی شوند.

به نقل از «نامهٔ مردم»، شمارهٔ ۱۱۴۱، ۳ آبان ۱۴۰۰

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا