مسایل سیاسی روز

حزب تودۀ ایران از مشی سیاسی-تشکیلاتی اصولی و مبارزۀ انقلابی خود منحرف نخواهد شد!

برگزاری شکوهمند جشن هشتاد سالگی حزب تودۀ ایران که با استقبال گسترده‌ای در داخل و خارج کشور روبه‌رو شد، انتشار پیام‌ها و سخنرانی‌های پرشور رهبران ده‌ها حزب کمونیست و کارگری جهان به حزب ما که نشان از اعتبار و احترام بی‌سابقۀ حزب ما در جنبش کارگری و کمونیستی جهان دارد، و دریافت پیام‌های پُرشور تبریک از توده‌ای‌ها در ایران و جهان، نمی‌توانست از یک سو با خشنودی و استقبال وسیع توده‌ای‌ها در سراسر جهان و از سوی دیگر با خشم و عصبانیت شدید دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی ایران، همکاران آنها در ایران و خارج از کشور، و مخالفان و بدخواهان حزب روبه‌رو نشود.

در چنین احوالی، به راه افتادن موج تازه‌ای از مقاله‌نویسی‌ها علیه حزب تودهٔ ایران و رهبری آن در رسانه‌های داخل و خارج کشور، از روزنامه شرق و رادیو زمانه گرفته تا پایگاه‌های اینترنتی و نشریاتی که برخی از آنها نیز مدعی هواداری از حزب تودۀ ایران هستند، نه‌تنها به‌هیچ‌وجه غیرمنتظره نبود، بلکه موضوعی است که کمیتۀ مرکزی حزب ما در نشست‌های اخیر خود، به‌خصوص پس از درگذشت رفیق زنده‌یاد علی خاوری، دربارۀ آن بحث و گفت‌وگو کرده بود. تلاش دشمنان و مخالفان حزب در سی و هشت سال گذشته- پس از سرکوب خونین سازمان‌های حزب ما در یورش‌های سال ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲- در راه ایجاد تفرقه و دامن زدن به چنددستگی در صفوف حزب و تبدیل کردن حزب تودۀ ایران به مجموعهٔ ناهمگون به‌اصطلاح “طیف توده‌ای” پراکنده و بی‌خطر، و اتلاف انرژی حزب ما و منحرف کردن آن از وظیفه و مشی انقلابی‌اش در مبارزه با دیکتاتوری حاکم بر میهن ما و دفاع از منافع طبقاتی زحمتکشان کشور بوده است. آن تلاش بدخواهانه همچنان ادامه دارد.

پرداختن به تک‌تک این گونه نوشته‌های هدفمند علیه حزب هشتاد سالهٔ ما، نوشته‌هایی که مخلوطی از پریشان‌اندیشی سیاسی و فقر نظری است، در اینجا ضرورتی ندارد. هدف از نوشتار کنونی فقط پرداختن به هسته‌های اساسی تهاجم تبلیغاتی دهه‌های اخیر بر ضد حزب تودۀ ایران از سوی کسانی است که برنامهٔ اصلی آنها، برخلاف ادّعاهایشان، نه دفاع از مارکسیسم-لنینیسم و مبارزۀ ضدامپریالیستی، و نه حتیٰ دفاع از خط‌مشی حزب تودۀ ایران و رهبری آن در سه سال و اندی پس از انقلاب است.

تذکر این نکته نیز ضروری است که دستگاه‌های اطلاعاتی سپاه پاسداران در سال‌های اخیر از وسایل تبلیغاتی گوناگونی برای زیر فشار قرار دادن حزب و حمله به مشی ضددیکتاتوری و انقلابی آن استفاده کرده‌اند. کتاب “خاطرات کیانوری”، که در اساس متن بازجویی‌های شکنجه‌گران جمهوری اسلامی از رفیق کیانوری بود که با ویراستاری عبدالله شهبازی، کادر سابق حزب و همکار امروزی سپاه و حکومت جمهوری اسلامی است، منتشر شد؛ نامهٔ کذایی “آ.ک” در سال ۱۳۷۳ و صدور فرمان شورش به توده‌ای‌ها بر ضد رهبری وقتِ حزب که توسط نشریهٔ ضدحزبی “راه توده” منتشر شد و بعد روشن شد که از درون خانۀ امن اطلاعات سپاه به خارج فرستاده شده بود؛ و انواع و اقسام دیگر “خاطرات” و مصاحبه‌ها، همگی بخشی از برنامه‌ای واحد برای مختل کردن فعالیت انقلابی حزب ما بوده است که باید گفت این روزها نمادهای جدیدی پیدا کرده است.

پس از افشای نقش علی خدایی، گردانندهٔ سایت “راه توده” (نامی که از یک نشریهٔ سابق حزب تودهٔ ایران در دههٔ ۱۳۶۰ دزدیده شده است)، به‌خصوص در پی هشدار رفیق زنده‌یاد فرج‌الله میزانی (جوانشیر) از زندان که این فرد (یعنی خدایی) برخلاف ادعاهای دروغینش در مورد خروجش از ایران، در زندان بوده است و لذا از سوی سپاه به خارج اعزام شده است (هوشنگ اسدی نیز در خاطرات زندانش بر بودن علی خدایی در زندان صحّه می‌گذارد)، “راه توده” علی خدایی کارت سوخته‌ای شد که باید برای آن جانشینی پیدا می‌شد. به نظر می‌رسد که این وظیفه این روزها به طور عمده به سایت “۱۰ مهر” واگذار شده است.

نکتۀ جالب اینکه گردانندگان این سایت با آگاهی از بدنام بودن علی خدایی و “راه توده”، در نوشته‌ای به تاریخ ۲۳ مهر ۱۴۰۰ در واکنش به اعلامیهٔ حزب تودهٔ ایران به مناسبت هشتاد سالگی حزب، ضمن اظهار بی‌اطلاعی از همه اسناد موجود و منتشر شده دربارۀ علی خدایی و اعزامی بودن او از سوی اطلاعات سپاه، می‌نویسند: “چه چیز می‌تواند بیش از اعلام حضور عوامل ‘نفوذی’ در میان توده‌ای‌ها، آن هم بدین شکل عام و بدون ذکر نام عناصر مشخص [در اعلامیهٔ حزب]، به رشد عدم اعتماد در میان توده‌ای‌ها و ‘چندپارگی’ بیشتر در صفوف حزب منجر شود؟”

فرهاد عاصمی در مصاحبه‌ای در ۲۴ خرداد ۱۳۹۹با سایتی به گردانندگی خود به نام “توده‌ای‌ها”، پس از سال‌ها همکاری با علی خدایی و حتیٰ مسکن دادن به او در خانه‌اش و به راه انداختن “راه توده” دورۀ دوم همراه با او، می‌گوید: “علی خدایی دارای اندیشهٔ سیاسی نیست. از اندیشهٔ سیاسی مارکسیستی نزد او که اصلاً خبری نیست. نوشته‌های او همگی توصیف وضع و بیان داده‌ها است… زیرا فاقد اندیشهٔ سیاسی و تئوریک مارکسیستی است… او یک کارچاق‌کن ماهر و یک پلیس پرونده‌ساز پُروسواس است…” (تأکید از ماست)

در پی سوخت و بدنام شدن کارت “راه توده”، دستگاه‌های امنیتی سپاه پاسداران با فراخواندن علی خدایی به ترکیه، برنامه‌های دیگری برای او به عنوان نیروی پشت صحنه، برای برقراری در تماس در ایران تدارک دیدند. یکی از آن برنامه‌ها، که حزب ما از سال‌ها پیش به افشای آن پرداخت و دربارهٔ آن هشدار داد، تلاش برای تشکیل یک “حزب توده” دیگر با برنامهٔ تأیید سیاست‌های رژیم ولایی جمهوری اسلامی ایران و زیر ادّعاهای رنگ‌باخته‌ای چون “ضدامپریالیستی” بودن این رژیم، و تلاش برای جلب عدّه‌ای به “عضویت در کمیتۀ مرکزی” این “حزب” در حال ساختن بوده است. بعد از درگذشت زنده‌یاد رفیق علی خاوری، تلاش‌ها علیه حزب ما، با این خیال واهی که گویی حزب تودهٔ ایران متکی به یک فرد و فاقد رهبری جمعی است و اکنون آسیب‌پذیر شده است، جدّی‌تر شد و حمله به حزب شکل عریان‌تری به خود گرفت.

محورهای اصلی یورش تبلیغاتی، یا درست‌تر گفته باشیم، جنگ تبلیغاتی-روانی رژیم ولایی و همدستان و هوادارانش علیه حزب تودهٔ ایران را در چند ادّعای اینان می‌توان خلاصه کرد.

  • توده‌ای بودن یعنی ادامۀ همان سیاست “اتحاد و انتقاد” حزب با حاکمان جمهوری اسلامی در سه سال پس از انقلاب
  • ادامه داشتن نبرد “که بر که” میان نیروهای مترقی و ارتجاعی در حکومت ایران، نفی وجود دیکتاتوری در ایران، و ضرورت دفاع از انقلابی که هنوز شکست نخورده است
  • ضرورت نجات حزب تودهٔ ایران از شعار خانمان برانداز “طرد رژیم ولایت فقیه”

یورش ددمنشانه و گستردهٔ حکومت ولایی جمهوری اسلامی ایران به حزب تودۀ ایران در سال‌های ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲، که اکنون روشن شده است به طور عمده به وسیلهٔ اطلاعات سپاه پاسداران سازمان یافته بود، دشواری‌های عظیمی برای ادامهٔ فعالیت حزب ما پدید آورد. ضربه‌های شدید تشکیلاتی که به از هم پاشیدگی برخی سازمان‌های حزبی منجر شد، در کنار تردید‌های بی‌شمار دربارۀ درستی سیاست “اتحاد و انتقاد” حزب بر گرد ”خط امام“ در برخورد با جریان‌های سیاسی حکومت ولایی و شخص خمینی و نحوهٔ اجرای آن سیاست، و سپس نمایش دردناک میزگردهای تلویزیونی قربانیان شکنجه، از جمله معضل‌های بزرگی بودند که پیش روی رهبری نجات یافته از گزند گزمگان رژیم ولایی قرار داشت.

حتیٰ پیش از برگزاری هجدهمین پلنوم کمیتۀ مرکزی در دشوارترین شرایط در آذر ۱۳۶۲، در زمانی که رفقای رهبری و اعضای حزب در زندان و زیر شکنجه‌های ددمنشانه بودند، تلاش سازمان‌یافته‌ای برای وادار کردن حزب به ادامۀ سیاست‌های پیشین و موضع‌گیری نکردن علیه رژیم ولایی آغاز شده بود. در همان برهه، افرادی بودند مانند بابک امیرخسروی، که در نشست کادرهای حزبی در آلمان، در پاسخ به رفقایی که می‌گفتند خمینی نیز مانند نُمیری در سودان به انقلاب خیانت کرده است و حزب باید در مقابل آن موضع‌گیری کند، می‌گفت (نقل به مضمون): “رفیق کیانوری گفته اگر از روی جسد ما هم رد شوند، ما خط امامی هستیم و شما امام خمینی را نشناخته‌اید. این تاکتیک امام در مقابل جناح راست است و رفقا به دادگاه خواهند آمد و از حزب دفاع خواهند کرد و این به نفع حزب خواهد شد!”

تا همین امروز که طبل رسوایی دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران در هر شهر و خیابان زده شده است، این خط به شکل‌های گوناگونی ادامه یافته است. بروز امروزی و نظری این خط بر این ادّعا متکی است که انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ایران شکست نخورده است و نباید گذاشت “به دست جناح راست” بیفتد! این چنین ادّعاهایی، حتیٰ اگر صادقانه و بی‌غرضانه هم باشد، که نیست، نشان از فقر نظری و کم‌اطلاعی از سرشت انقلاب و شناخت مراحل گوناگون تحوّل اجتماعی و توازن نیروها، و حتیٰ سیاست‌ها و موضع‌گیری‌های حزب پس از انقلاب بهمن دارد.

زنده‌یاد رفیق احسان طبری در مقاله‌ای با عنوان “برخی مسائل نظری مربوط به انقلاب ایران” (مجلۀ دنیا، شمارۀ ۵، ۱۳۵۸) در این باره از جمله می‌نویسد: “انقلاب ایران تا زمان تثبیت خود و ایجاد یک نظام نوین اجتماعی (در صورتی که نیروهای ضدانقلاب و راست‌گرا، یعنی بورژوازی لیبرال، نتوانند مسیر آن را مسخ کنند)، سه مرحله را از سر می‌گذراند. مرحله یا فاز اوّل، که مرحلهٔ سرنگون ساختن استبداد سلطنتی بود با موفقیت انجام گرفت. ما دربارهٔ آن در شمارۀ نخست این مجله سخن گفتیم.  مرحلهٔ دوّم، مرحلهٔ انتقالی “که بر که” است، یعنی روشن شدن این مطلب که کدام نیرو، نیروی رقیب را از صحنه خارج می‌سازد و تثبیت اجتماعی و اقتصادی را به سود خود برقرار می کند. و مرحلهٔ سوّم، مرحلهٔ نوسازی اجتماعی است.”

برای اثبات نظریهٔ شکست نخوردن انقلاب و ادامهٔ “نبرد که بر که” میان نیروهای پیشرو و ارتجاعی در درون حاکمیت، قاعدتاً باید اعتقاد داشت که نیروهای پیشرو نمایندگان خرده‌بورژوازی یا “دموکرات‌های انقلابی” هنوز در درون حکومت کنونی وجود دارند و این نیروها (لابد “اصول‌گرایان” خامنه‌ای و رئیسی و احمدی‌نژاد و شاید حتی همتی!) همچنان در نبرد “که بر که” با بورژوازی لیبرال “جناح راست” (لابد روحانی و جهانگیری و “اعتدالیون”!) برای بالندگی انقلاب و گذر از مرحلۀ انتقالی دوّم، و شاید حتیٰ پیشبُرد مرحلۀ سوّم، درگیرند و لذا باید با حمایت از این نیروها، از افتادن انقلاب به دست نیروی ضدانقلاب، که معلوم نیست کدام نیروست، جلوگیری کرد! نبرد “که بر که”ای که میان دو یا چند جریان یا نیروی حکومتی غارتگر ثروت ملّی ایران، سرکوبگر آزادی‌خواهان، و پایمال کنندهٔ حقوق زحمتکشان است، نبردی نیست که حزب طبقهٔ کارگر ایران بتواند از یکی از طرف‌های آن جانبداری کند. نکته جالب اینکه هیچکدام از طرفین درگیر در این ”نبرد که بر که“ موهوم نه تنها ضد امپریالیست نیستند بلکه همواره از منظر منافع اقتصادی و طبقاتی شان با سرمایه داری جهانی و تحمیل الگوی اقتصادی نولیبرالی بر میهن ما همسو بوده اند.

نخستین نماد روشن تبلیغ چنین نظریه‌ای در دههٔ ۱۳۷۰ را در نامۀ جعلی و کذایی “آ.ک” تنظیم‌شده توسط دستگاه اطلاعاتی سپاه پاسداران شاهد بودیم، که تلاش کردند آن را به‌عنوان تزهای مهم رفیق کیانوری برای نجات حزب به توده‌ای‌ها غالب کنند. آن نامه در “راه توده” علی خدایی (شمارۀ ۲۴، شهریور ۱۳۷۳) منتشر شد. بعدها فرهاد عاصمی، همکار آن روزهای علی خدایی در “راه توده”، اعتراف کرد که این نامه از درون خانۀ امن سپاه پاسداران برای آنها ارسال شده بود: “رفیق گرامی علی خاوری هنگامی که نگارنده نوشتار دریافت کرده [نامهٔ کیانوری] را پیش از انتشار در ‘راه توده’، در دیداری در برلین، در اختیار او گذاشت، [موقعیت را] تشخیص و نسبت به آن هشدار داد. رفیق خاوری ارسال نوشتار را توطئهٔ سازمان اطلاعات نامید. نظریات سیاسی و تئوریک طرح شده در ‘راه توده’ در سال‌های بعد از ۱۳۷۳ تا هنگام مرگ کیانوری، به صورت معمول ادامه یافت. بعد از مرگ اوست که علی خدایی بدون صحبت و توافق قبلی، رابطه‌های جدیدی را پایه ریخت که نشان ارتباط‌هایی بود که او به‌طور پنهانی برقرار نموده بود.” (نقل از: پایگاه اینترنتی “توده‌ای‌ها”، ۱۷ مارس ۲۰۱۸)

هدفِ ارسال نامهٔ “آ.ک” از درون خانه‌های امن سپاه به دست‌اندرکاران “راه توده”، در عین حال انتشار مانیفستی نظری- تشکیلاتی بر ضد موجودیت حزب تودهٔ ایران، رهبری آن، و سیاست‌های جاری‌اش بود که تا امروز همچون خط سرخ جنگ روانی-تبلیغاتی دستگاه‌های اطلاعاتی سپاه علیه حزب تودۀ ایران ادامه داشته است. محتوای آن نامه و همهٔ ادّعاهای دیگر در سال‌های اخیر، در چند اصل مخرّب خلاصه می‌شود:
۱. مبارزه با سیاست‌های نوین حزب تودۀ ایران، یا به‌عبارتی روشن‌تر، نفی و بی اعتبار کردن سیاست “طرد رژیم ولایت فقیه” در حکم حلقهٔ اصلی در زنجیر مبارزه بر ضد رژیم استبدادی حاکم. نامهٔ “آ.ک” توده‌ای‌ها را به جدایی از سیاست “خانمان برانداز طرد ولایت فقیه” و “دفاع از انقلاب” فرامی‌خواند. (نگاه کنید به: نشریهٔ “راه توده”، شمارهٔ ۲۴، شهریور ۱۳۷۳، صفحهٔ ۱۲)
۲. زیر علامت سؤال بردن سیاست مبارزاتی حزب، به‌منظور حمایت از رژیم ولایی جمهوری اسلامی ایران زیر پوشش پیگیری “نبرد که بر که”؛ دفاع از جناح چپ حکومت اسلامی، و تأکید بر این وظیفه که “نه‌تنها خود باید از این جناح دفاع کنیم، بلکه باید تمام قدرت خود را به کار گیریم، تا سایر نیروهای انقلابی را نیز، اگر تردیدی دارند، متقاعد کنیم که به حمایت از آنها برخیزند.” (همان جا)

۳. تشویق توده‌ای‌ها به صف‌شکنی و انشعاب از حزب با این شعار که “تاریخ فردا هیچ‌کس را مؤاخذه نخواهد کرد.” (همان جا)

توجه به این نکته هم قابل اهمیت است که در همان دورهٔ دشواری که حزب تودۀ ایران تلاش خود را روی افشای این توطئهٔ سهمگین دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی متمرکز کرده بود، وابستگان به رژیم فقیهان کارزار گستردهٔ تبلیغات بر ضد نهادهای مرکزی حزب ما را آغاز کرده بودند. محتوای این کارزار حساب شده و تنظیم شده در مرکزهای امنیتی جمهوری اسلامی، عبارت بود از اینکه:

۱. رهبری کنونی حزب، با کیانوری و رهبری سابق مخالف است، و مقابله با این “سند” (نامهٔ “آ.ک”) فقط تسویه حساب شخصی است؛
۲. سیاست رهبری کنونی حزب در رویارویی با جمهوری اسلامی، عدول از سیاست‌های گذشتهٔ‌ حزب و مصوّبه‌های پلنوم هفدهم است؛ و

۳. سیاست رهبری کنونی حزب، نفی کنندهٔ مبارزهٔ “که بر که” در ایران است، و به‌جای حمایت از “جناح چپ جمهوری اسلامی” (از دیدگاه نامهٔ “آ.ک” و به نقل از آن)، به مبارزه با آن برخاسته است.

بد نیست اشاره کنیم که همهٔ این مدّعیان وفاداری به خط‌مشی گذشتهٔ حزب از جمله کسانی بودند که پیشتر حزب و رهبری آن را برای آغاز مبارزۀ مسلحانه بر ضد رژیم ولایی زیر فشار قرار می‌دادند. سایت “۱۰ مهر” در همان مطلب پیش‌گفته در تاریخ ۲۳ مهر ۱۴۰۰ نوشت: “نخستین آماج این برخورد [در اطلاعیهٔ حزب تودهٔ ایران به مناسبت هشتاد سالگی تأسیس حزب] آن گروه از توده‌ای‌ها هستند که… همچنان به درستی مشی انقلابی رهبری کارکشته و پُرتوان حزب تودهٔ ایران طی سال‌های ۶۱-۱۳۵۷ اعتقاد دارند، و با چرخش‌ایدئولوژیک و برنامه‌ای رهبری حزب در دوران پس از ضربه‌های جمهوری اسلامی به حزب تودهٔ ایران… مشکل دارند.” برخی از همین گردانندگان سایت “۱۰ مهر” در گذشته‌ای نه‌چندان دور، نه‌تنها به اسناد حزبی در مورد به شکست کشاندن انقلاب و خیانت خمینی و انتقاد از برخی جنبه‌های سیاست‌های گذشتهٔ حزب رأی موافق داده بودند، بلکه زمانی که در افغانستان بودند، ضمن دادن شعار سرنگونی، خواهان آغاز مبارزهٔ مسلحانهٔ حزب با رژیم ولایی ایران بودند. علی خدایی و همکارش در افغانستان به نام “اردشیر”، که امروز یکی از دست‌اندرکاران سایت “۱۰ مهر” است، از زمرهٔ افرادی بودند که در آن زمان حزب و رهبری آن را برای آغاز مبارزۀ مسلحانه بر ضد رژیم ولایی زیر فشار گذاشته بودند. (این نام‌ها را ذکر می‌کنیم چون در نوشتارهای متعدد این افراد به کار برده شده و پخش وسیع نوشته‌هایشان با این نام‌ها بوده است.) همچنین، بر خلاف ادّعاهای این افراد دربارۀ دفاع از خط‌مشی حزب در سال‌های آغازین پس از انقلاب و ضرورت ادامۀ آن در شرایط کنونی، باید گفت که هر دو این افراد [یعنی خدایی و اردشیر] از شرکت‌کنندگان در کنفرانس ملّی حزب در سال ۱۳۶۵ بودند که به شعار “سرنگونی” طرح شده در اسناد کنفرانس، و همچنین به سندی که از سیاست‌های حزب در دورهٔ فعالیت علنی-نیمه‌علنی حزب پس از انقلاب انتقاد می‌کرد، رأی موافق دادند. (لازم است اشاره کنیم که شعار سرنگونی نخستین بار در اردیبهشت ۱۳۶۴ در اعلامیۀ مشترک حزب تودۀ ایران و سازمان فدائیان خلق (اکثریت) عنوان شد که در “نامۀ مردم”، شمارۀ ۴۸ درج است.)

اشاره به این موضوع هم مهم است که دو دست‌اندرکار “۱۰ مهر”، با نام‌های اردشیر و افشین، از شرکت‌کنندگان و فعالان سوّمین کنگرهٔ حزب تودهٔ ایران بودند. از مهم‌ترین کارهای ایدئولوژیک-نظری آنها در جریان کنگره سوّم، تنظیم قطعنامه‌ای برای حذف عنصر “دموکراسی” از اصل “مرکزیت دموکراتیک” در عمل، و تمرکز بر اصل “مرکزیت” در اساسنامهٔ حزب بود. به گفتهٔ آنان، برای حفظ حزب از حمله‌های دشمن، فعلاً باید اصل دموکراسی در درون حزب را تعطیل کرد. البته این قطعنامهٔ بحث‌انگیز با مخالفت شماری از رفقا و به‌ویژه زنده‌یاد رفیق خاوری روبه‌رو، و از اسناد کنگره کنار گذاشته شد.

در پی برگزاری چهارمین پلنوم کمیتهٔ مرکزی (آذر ۱۳۷۳) پس از سوّمین کنگرهٔ حزب تودهٔ ایران، موج جدیدی از یورش تشکیلاتی-تبلیغاتی علیه حزب آغاز شد. هیئت اجرایی کمیتۀ مرکزی وقت، “سند مفصلی” شامل ۱۶۷ تز دربارهٔ‌همهٔ مسائل جهان و ایران را به عنوان سندی داخلی برای بحث و مقابله با “خط راست” در رهبری حزب، از “افشین و اردشیر” دریافت کرد، که به اعتقاد رهبری وقتِ حزب، با هماهنگی گردانندگان “راه توده” تنظیم شده بود. در حالی که نامه‌نگاران به رفیق زنده‌یاد علی خاوری گفته بودند که آن سند اکیداً سندی درون‌حزبی است، نشریهٔ “راه توده” پس از مدتی کوتاه در شمارۀ ۳۱، فروردین ۱۳۷۴، مدّعی شد که این سند و همچنین پاسخ هیئت اجرایی کمیتۀ مرکزی حزب به دستش رسیده است. شباهت‌های اعجاب‌انگیز آن تزها با مضمون همان نامهٔ کذایی “آ.ک” جای شک و شبهه‌ای در مورد ماهیت و هدف‌های آن حرکت باقی نمی‌گذاشت.

از جمله تزهای جالب مطرح شده در آن سند، تز شمارۀ ۱۲۶ بود که مدّعی بود: “…نهاد ولایت فقیه… در مراحل اولیه انقلاب، یعنی پیش از تغییر تعادل نیروهای طبقاتی ارتجاعی، علی‌رغم برخی محدویت‌ها عمدتاً در جهت منافع توده‌های میلیونی زحمتکشان و اقشار میانی جامعه حرکت می‌کرد…”

و در تز شمارۀ ۴۱ آمده بود: “با برکناری بنی‌صدر از مقام ریاست جمهوری، آخرین بقایای بورژوازی ملی-لیبرال از حاکمیت حذف شدند. با خروج بورژوازی لیبرال، ترکیب طبقاتی نیروهای درون حاکمیت به جناح قدرتمند مذهبی نمایندۀ طبقات میانی و پایینی جامعه و همچنین بورژوازی تجاری که هنوز چندان قدرتمند نبود، محدود شد… سلطۀ جناح‌های مذهبی نمایندۀ طبقات میانی و پایینی جامعه بر حاکمیت، به رادیکالیزه شدن هرچه بیشتر حاکمیت و سیاست‌های دولت جمهوری اسلامی، هم از نظر داخلی و هم از نظر بین‌المللی، انجامید. این رادیکالیزه شدن حاکمیت، زنگ خطر جدّی را نزد دولت‌های امپریالیستی به صدا در آورد. این خطر به چند دلیل برای دولت‌های امپریالیستی ملموس بود. نخست، خروج نیروهای میانه‌رو از حاکمیت جمهوری اسلامی، امید امپریالیسم را برای متوقف کردن روند انقلاب از درون به یأس بدل کرد… سوّم، رادیکالیزه شدن حاکمیت می‌توانست زمینه‌های اتحاد آن با نیروهای چپ و کمونیست در ایران را تقویت کند…”!! (تأکیدها از ماست.)

پس از انتشار این تزها، دو فرد گردانندهٔ سایت “۱۰ مهر” نامه‌ای در ۵۶ صفحه برای هیئت اجرایی فرستادند و خواستند که این نامه در اختیار کمیتۀ مرکزی قرار گیرد. هم تزها و هم نامهٔ ۵۶ صفحه‌یی “اردشیر و افشین” همراه با پاسخ هیئت اجرایی در اختیار کمیتۀ مرکزی حزب قرار گرفت. هیئت اجرایی در پاسخ به نامهٔ ۵۶ صفحه‌یی نام‌بُردگان به کمیتهٔ مرکزی در خرداد ۱۳۷۴ از جمله نوشت: “نویسندگان نامه، هیئت اجرایی را که نظرات خود را دربارۀ “تز”های قبلی این رفقا در اختیار کمیتۀ مرکزی قرار داده بود و برخی از آنها را نادرست اعلام کرده بود، به “دروغ‌گویی”، “سفسطه”، “تجاهل”، “خواب بودن و خرناس کشیدن”، “انحصارجو”، “قدرت‌طلب”، “شعبده‌باز”، “لجن‌پاش”، “متقلب”، “اتهام کثیف‌زن”، “جوّساز”، “دموکرات سینه‌چاک دیروز [که به] دیکتاتور وحشتناک امروز بدل شده‌اند”، “سیاست‌باز”، رفتار “شرم‌آور”، “همکار کیهان لندن و نیمروز”، “کائوتسکی”، “دخیل بستن به نیروهای وابسته به امپریالیسم” و… متهم کرده‌اند.” هیئت اجرایی در ادامهٔ پاسخ‌نامهٔ خود از جمله به این نکتۀ کلیدی هم اشاره کرد: «رفقای نویسندۀ نامه در پایانِ نامۀ خود… در عین حال یادآور می‌شوند که “هدف ما از نوشتن این نامه نیز رویارویی شخصی با این یا آن رفیق ارگان رهبری حزب نیست … ما در این مسئله لحظه‌ای تردید نداشته‌ایم و نداریم که رفقایی که امروز علی‌رغم همهٔ مشکلات تاریخی و فشارها و ضربه‌ها همچنان در درون صفوف حزب باقی مانده‌اند و به مبارزه و [پیگیری] آرمان‌های حزب خود ادامه می‌دهند، همگی بدون استثنا صلاحیت و صداقت انقلابی خود را به اثبات رسانده‌اند…» (از نامهٔ “اردشیر و افشین”، ص ۵۴)

هیئت اجرایی حزب در انتهای پاسخ خود اضافه می‌کند: ”در سنگر مبارزه در صفوف حزب تودۀ ایران، حزب شهدا، حزب ده‌ها هزار سال زندان، شکنجه، اعدام، و فداکاری‌های کم‌نظیر و اسطوره‌یی، تعارف‌های ظاهری و بی‌محتوا جایی ندارد. چگونه می‌توان کسانی را “لجن‌پاش”، “اتهام کثیف‌زن”، “دیکتاتور وحشتناک”، “همکار کیهان” سلطنت‌طلب و رضا پهلوی، “دخیل‌بند به نیروهای امپریالیستی”، و بالاخره “همکار رادیو اسرائیل و ارگان‌های امپریالیستی” قلمداد کرد و در عین حال در “صلاحیت و صداقت انقلابی” آنها شک نکرد!!!؟… مُدهش‌تر از همه اینکه چگونه کسانی [می‌توانند] نسبت به اعضای هیئت اجرایی از کنگرهٔ سوّم به بعد دارای چنین نظراتی باشند و در عین حال در رأی‌گیری برای عضویت در این ارگان، به همان اشخاص رأی بدهند؟!!“

با وجود همهٔ مسائلی که به آنها اشاره شد، “اردشیر” برای شرکت در جلسۀ ویژه‌ای در چهارمین کنگرهٔ حزب دعوت شد و در این جلسه حضور یافت تا نظراتش را با نمایندگان آن کنگره در میان بگذارد. وی پس از سخنرانی‌اش، که تکرار همان تزهای پیش‌گفته بود، حاضر نشد دربارۀ همکاری با “راه توده” علی خدایی و ارسال اسناد درون‌حزبی به او، به سؤال‌های مشخصی که همراه با مدرک در آنجا ارائه شده بود، پاسخی بدهد. از جمله از “اردشیر” سؤال شد که چگونه متن ویراستاری نشدهٔ مصاحبۀ رفیق خاوری که به‌جز دو رفیق هیئت اجرایی و “اردشیر” (به‌خاطر کار در نشریهٔ مرکزی حزب “نامهٔ مردم”) کسی به این مطالبِ در حال ویراستاری دسترسی نداشت، به دست علی خدایی رسیده است. نشریهٔ “راه توده” در شمارۀ ۳۱ فروردین ۱۳۷۴ خود در این باره از جمله نوشته بود: ”از شمارۀ ۴۳۷ “نامهٔ مردم” که در آن مصاحبۀ صدر کمیتۀ مرکزی چاپ شده است، دو نسخهٔ سانسور شده و سانسور نشده برای “راه توده” پُست شده است…”

در پایان آن جلسه، نمایندگان کنگره با اکثریت مطلق به اخراج “اردشیر” از حزب تودۀ ایران به‌دلیل نقض مقررات کار تشکیلاتی رأی دادند.

در مورد دیگر دست‌اندرکار سایت “۱۰ مهر” به نام “افشین”، همچنین باید اشاره کرد و این هشدار را داد که وی در سال ۱۳۹۷ (۳۱ اکتبر تا ۳ نوامبر ۲۰۱۸) به عنوان نمایندۀ شورای صلح آمریکا در هیئت “شورای جهانی صلح” از طریق لبنان به سوریه سفر کرد، یعنی به کشورهایی مسافرت کرد که سپاه پاسداران نفوذ امنیتی چشمگیری در آنها دارد و چنین رفت‌وآمدهایی نمی‌تواند از چشم آنها پنهان بماند. حضور یک ایرانی‌الاصل در سوریه و ملاقات او با مقام‌های دولتی نمی‌تواند بدون کسب مجوّز از مقام‌های امنیتی این کشور باشد. در امر ورود و خروج اتباع و متولّدان ایرانی مقیم خارج به سوریه، مقام‌های سوریه با نیروهای برون‌مرزی سپاه پاسداران مستقر در سوریه هماهنگی کامل دارند و این رفت‌وآمد بدون اطلاع و مجوّز سپاه نمی‌تواند صورت بگیرد. بنابراین، این سؤال مطرح است که آن سفر و ارتباطات چگونه صورت گرفته است؟ با توجه به این موضوع، آیا انتشار بیانیۀ “هیئت تحریریه سایت ۱۰ مهر” در ۱۵ دی ۱۳۹۸ دربارهٔ ترور قاسم سلیمانی قابل‌تأمل نیست؟ در بخشی از این بیانیه دربارهٔ ترور قاسم سلیمانی، فردی که نقش مستقیم در سرکوب مبارزات مردم ایران و همچنین مبارزات نیروهای مترقی منطقه از جمله در عراق داشته است، می‌خوانیم: ”قاسم سلیمانی چهره‌ای ملی بود که نقشی فعال در جهت دادن و سازمان‌دهی مقاومت در برابر سیاست‌های آمریکا و نیروهای مرتجع در سطح منطقه داشت. از لبنان و سوریه و یمن تا افغانستان و فلسطین، عرصهٔ حضور فعال او در برابر توسعه‌طلبی و تجاوزگری ایالات متحده و متحدین منطقه‌ای‌ آن بود. او نقشی بی‌همتا در نظم و سازمان دادن به نیروهای متفرق و پاره‌پاره مقاومت در سطح منطقه ایفا کرد.“ (تأکیدها از ماست)

در مورد هماهنگی دست‌اندرکاران “۱۰ مهر” و علی خدایی گردانندهٔ “راه توده”، فرهاد عاصمی در گفت‌وگوهایش با دو نفر دست‌اندرکار “۱۰ مهر” که در سایت “توده‌ای‌ها” ۱۸ تیر ۱۳۹۹ منتشر شده است، از جمله می‌گوید: «دو رفیق نویسنده در نوشتار خود هفت بار رابطهٔ من را که در سال‌های معیّنی با علی خدایی بر قرار بود، با فرمول “به کمک علی خدایی و راه توده” مشخص می‌کنند. ولی دربارهٔ محدودیت زمانی آن و این واقعیت که سال‌هاست به‌کلی وضعی دیگر برقرار است، سکوت می‌کنند. این در حالی است که موضع سیاسی علی خدایی، یعنی همان “موضع‌مان” [یعنی موضع دو فرد گردانندهٔ ۱۰ مهر] نزد او و موضع این رفقا، از نظر مضمونی در تمام سال‌های اخیر انطباق دارد… برای روشنگری دربارهٔ این انطباق موضع میان جریان “۱۰ مهر” و علی خدایی، نمی‌بایستی به ذکر این نکته پرداخت که در دورهٔ اقامت در افغانستان، میان رفیق ۱۰ مهری و علی خدایی نزدیک‌ترین رابطه برقرار بوده است…”

کوتاه سخن! ما اکنون مدّت‌هاست که مطلع‌ایم تماس‌هایی میان گردانندگان سایت‌های “۱۰ مهر”، “عدالت”، “راه توده”، و برخی دیگر، برای هماهنگ کردن کارها و زمینه‌سازی برای “ایجاد/احیای حزب تودۀ ایران” آغاز شده است. اعلامیۀ مشترک “عدالت” و “۱۰ مهر” به مناسبت سالگرد تأسیس حزب، و حملهٔ هماهنگ این سایت‌ها به موجودیت حزب تودهٔ ایران و رهبری آن به بهانهٔ هشتادمین سالگرد بنیادگذاری حزب، اتفاقی نمی‌تواند باشد. گفتنی است که گردانندهٔ سایت “عدالت” آزادانه به ایران رفت‌وآمد می‌کند و فرهاد عاصمی، که مدتی با او در تماس بوده است، دربارهٔ وی می‌گوید: ”برخی از “عدالت”چی‌ها و به طور مشخص ع. سهند، که به گفتهٔ خودش در رفت‌وآمد دایم به ایران است، و ظاهراً یکی از پاهای محکم “اتاق فکر” در حاکمیت سرمایه‌داری برای مبارزه با حزب تودهٔ ایران نیز می‌باشد..“ (نقل از سایت توده‌ای‌ها، ۱۴ آذر ۱۳۹۱)

کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران در نشست‌های اخیرش با هوشیاری بر این نکته تأکید داشته است که پس از درگذشت زنده‌یاد رفیق علی خاوری، چهرهٔ شاخص رهبری حزب تودهٔ ایران که نقشی تعیین کننده در بازسازی تشکیلات و فعالیت حزب تودهٔ ایران بعد از یورش‌های دههٔ ۱۳۶۰ داشت، باید انتظار داشت که دستگاه‌های امنیتی سپاه و دشمنان و مخالفان حزب از فرصت برای تشدید حمله‌ها به حزب استفاده کنند، و اینکه حزب و رهبری آن باید با خونسردی و به اتکای صفوف متحد و منسجم خود و سلامت و صلابت سیاسی‌اش به مقابله با این توطئه‌های ضدحزبی برخیزد.

زنده‌یاد رفیق شهید فرج‌الله میزانی (جوانشیر)، در کتاب “سیمای مردمیِ حزب تودهٔ ایران”، در پاسخ به کسانی که حقانیّت حزب را نفی می‌کردند، و به‌طور عمده اخراجی‌ها و انشعابگرانی که دنبال راه‌اندازی “حزب” بودند، و نیز دربارهٔ فعالیت‌ها و کارزارهای دشمنان حزب، که در طول بیش از ۸۰ سال تاریخ کنونی آن پدیده‌ای همیشگی بوده است، از جمله می‌گوید: ”از این نمونه‌ها صدها می‌توان آورد. بهتر از آن، عملکرد همهٔ گروه‌ها و گروهک‌های ضدتوده‌ای مدّعی “ایجاد” حزب طبقهٔ کارگر است که هیچ‌کدام و هرگز یک گام در راه سازندگی برنداشتند و جز کوشش برای تخریب حزب تودهٔ ایران وظیفه‌ای برای خود نشناختند، و این کوشش کاملاً منطبق بود- و هست- با کوشش‌های سازمان‌های جاسوسی امپریالیستی و مقامات امنیتی رژیم شاه که به زور فشار و شکنجه و تبلیغات مسموم، در کار آن بودند که شاید حزب تودهٔ ایران را واقعاً منحل کنند. شعار “ایجاد، تأسیس، احیاء، اصلاح، تکمیل و …” اسم رمز همین عملیات پلیسی و خرابکارانه است که در زرورق “انقلابی” عرضه می‌شود…“  (”سیمای مردمی حزب تودهٔ ایران”، انتشارات حزب تودهٔ ایران، آذر ۱۳۶۰، ص ۸۶)

مبارزه ادامه دارد، و حزب تودۀ ایران به‌رغم کارشکنی‌ها و تلاش‌هایی که برای اتلاف انرژی و امکانات حزب و ضربه زدن به اعتبار و حیثیت آن صورت می‌گیرد، به پشتوانهٔ اعضای وفادار به آرمان‌های انسانی و سوسیالیستی، به اتکای تشکیلاتی که با همهٔ دشواری‌های دههٔ ۱۳۶۰ به همّت والای همین اعضا بازسازی شد، و به اتکای خرد جمعی توده‌ای‌ها در تشکیلات حزبی و نهادهای رهبری و سیاست‌گذاری حزب مانند پلنوم‌ها و کنگره‌ها، به پیشبُرد منظم برنامه‌های مصوّب حزبی ادامه می‌دهد و از مشی سیاسی-تشکیلاتی اصولی، و مبارزۀ انقلابی خود برای طرد رژیم ولایت فقیه و کوشش برای استقرار حکومتی ملی و دموکراتیک منحرف نخواهد شد!

به نقل از «نامهٔ مردم»، شمارهٔ ۱۱۴۱، ۳ آبان ۱۴۰۰

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا