سخنرانی نمایندۀ کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران در سمینار بینالمللی حزبهای کمونیست جهان: »کمونیستها و جنبشهای اجتماعی«
رفقا و دوستان گرامی،
پیش از هر چیز اجازه دهید به نمایندگی از کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران از همهٔ رفقای حزبهای برادر و مهمان محترممان پروفسور آبراهامیان بهخاطر موافقت با شرکت در این سمینار ارزشمند بینالمللی تشکر کنم. این نشست نماد روشنی است از همبستگی بینالمللی و عزم و ارادهٔ حزبهای کمونیست و کارگری برای همکاری و همیاری در برابر سرمایهداری انحصاری، امپریالیسم، و اقتصاد نولیبرالی تحمیل شده بر کشورهای در حال توسعه، و پاسخگویی به چالشهای محلی و جهانی معاصر که همهٔ ما در مبارزهٔ خود برای ایجاد دنیایی دیگر و برای رسیدن به سوسیالیسم با آن مواجه هستیم.
همانطور که اطلاع دارید، ۲ اکتبر ۲۰۲۱/ ۱۰ مهر ۱۴۰۰، هشتادمین سالگرد بنیادگذاری حزب تودهٔ ایران بود؛ حزب طبقهٔ کارگر و زحمتکشان ایران و وارث و ادامهدهندهٔ راه حزب کمونیست ایران، که یکی از نخستین حزبهای کمونیستی در منطقه ما بود که در سال ۱۹۲۰/1۲۹۹ تأسیس شد. حزب ما، که توسط گروهی از زندانیان سیاسی آزاد شده از زندان رضاشاه در سال ۱۹۴۱/۱۳۲۰ تأسیس شد، بهسرعت به بزرگترین حزب سیاسی سازمانیافته در ایران با پایگاه گستردهٔ طبقاتی و اجتماعی فرارویید.
با نگاهی به موضوعهای مهم این سمینار بینالمللی، باید با تأکید بگویم که حزب ما در تاریخ 80 سالهٔ خود به مبارزهای مشغول بوده است که از جمله شامل تلاشهایی در راه تشکیل اتحادی ملی است، اتحادی که در مرحلهٔ تحول دموکراتیک ملی به منظور تحقق تغییرهای اساسی در ایران امری پیشبینی شده و قابلانتظار است. همچنین، در چهل سال گذشته، حزب ما درگیر مبارزه با پدیدهٔ “اسلام سیاسی” بوده است.
با توجه به محدودیت زمانی این سمینار، نخست به طور خلاصه به برخی از جنبههای فعالیت حزبمان در راه به وجود آوردن جبههها و اتحادهای ملی میپردازم، و سپس بیشتر بر موضوع انقلاب دموکراتیک ملی ایران در سال 1979/۱۳۵۷ و درسهای مهم تاریخی شکست غمانگیز و زودهنگام آن تمرکز خواهم کرد.
با موضوع اوّل شروع میکنم: حزبهای کمونیست، جنبشهای اجتماعی گسترده، و اتحادها
حزب ما طی سه سال پس از تأسیس در سال ۱۹۴۱/۱۳۲۰ یکی از بزرگترین جنبشهای اجتماعی تاریخ معاصر ایران را به وجود آورد. حزب ما در سال ۱۹۴۴/۱۳۲۳ “شورای متحده مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران” را تأسیس کرد. این تشکیلات کارگری در اوج فعالیت خود در سال ۱۹۴۶/۱۳۲۵ ۴۰۰هزار عضو، از جمله ۹۰هزار عضو از میان کارگران میدانهای نفتی خوزستان و ۱۶۵هزار عضو از کارگران صنایع نساجی شهرهای بزرگ داشت. در مجموع ۱۸۶ سندیکای کارگری عضو وابستهٔ این سازمان سراسری بودند.
حزب تودهٔ ایران همچنین در راه ایجاد جبهههای مترقی برای مبارزه با ارتجاع و مداخلهٔ امپریالیستی بسیار کوشید. در سال ۱۹۴۳/۱۳۲۲، حزب ما نخستین جبههٔ وسیع به نام “جبههٔ آزادی” را تشکیل داد که متشکل از نیروهای مترقی کشور و همچنین سردبیران برجستهٔ روزنامهها بود. در پی تأسیس این جبهه، “جبههٔ مطبوعات ضددیکتاتوری” در ماه مه ۱۹۴۸/۱۳۲۷ و سپس “جمعیت ملی مبارزه با استعمار” در سال ۱۹۴۹/۱۳۲۸ به همّت حزب ما تشکیل شد. خیزش و اوجگیری جنبش ملی شدن نفت در ایران در دههٔ ۱۹۵۰/۱۳۳۰، تعرّضی جدّی به منافع استعمار و امپریالیسم نهفقط در ایران، بلکه در کل خاورمیانه بود. بر همین اساس بود که کودتای ننگین دولتهای آمریکا و بریتانیا برای سرکوب کردن جنبش ملی شدن نفت در ایران و در هم کوبیدن حزب تودهٔ ایران سازماندهی و اجرا شد. بهراستی که کودتای ۱۹۵۳/۱۳۳۲ ضربهٔ سنگینی به فعالیت حزب ما و نیروهای مترقی ایران در آن سال و سالهای بعد زد.
انقلاب دموکراتیک ملی ایران
انقلاب اجتماعی از دیدگاه نظری مارکسیستی-لنینیستی به معنای تغییری بنیادی در نظام اجتماعی است که مناسبات تولیدی جدید و مترقیای را به وجود میآورد که متناظر با سطح توسعهٔ نیروهای مولّد است، و پایه و اساس آن تغییر مداوم تولید مادّی است.
به این ترتیب، آنچه ما انقلاب دموکراتیک ملی توصیف میکنیم، با انقلاب اجتماعی یکسان نیست. وظیفهٔ انقلاب ملی دموکراتیک حل اساسی تضاد میان کار و سرمایه در درون جامعهٔ سرمایهداری نیست، بلکه این انقلاب صرفاً مرحلهای از تغییر است که پیششرطهای انقلاب اجتماعی را پایهریزی میکند. به عبارت دیگر، در شرایط کنونی، آنچه نیاز ضروری و مبرم کشور ما ایران است، گذر از دیکتاتوری به مرحلهٔ دموکراتیک ملی است. و آنچه مانع حرکت کشور ما در این راه است، رژیم ولایی حاکم است که به اعتقاد ما قابل اصلاح نیست. بهرغم تلاش رهبران رژیم حاکم بر ایران و دستگاه تبلیغاتی آنها برای معرفی و توصیف انقلاب ۱۹۷۹/۱۳۵۷ ایران با عنوان “انقلاب اسلامی”، واقعیت این است که آن انقلاب، انقلابی دموکراتیک ملی بود؛ نمونهای کلاسیک بود از یک جنبش تودهیی ضددیکتاتوری در شرایط ویژهٔ توسعهٔ سرمایهداری در ایران.
در ایرانِ دهههای ۱۹۶۰/۱۳۴۰ و ۱۹۷۰/۱۳۵۰، بهدلیل گسترش روابط سرمایهداری که طی آن نمایندگان طبقهٔ بورژوازی کمپرادور بر زندگی سیاسی و اقتصادی کشور مسلط شدند، جامعهٔ ایران با بحران ساختاری عمیقی مواجه شد. رسوخ و نفوذ فزایندهٔ سرمایهٔ امپریالیستی در اقتصاد ایران، همراه با حکومت پلیسی وحشیانهای که برای صیانت از رژیم دستنشاندهٔ استبدادی وقت برقرار شده بود، به افزایش فشار بر قشرهای میانی کشور و خردهبورژوازی منجر شد. اصلاحات ارضی نیمبند شاه نیز باعث مهاجرت عظیم تنگدستان از روستاها به شهرها شد که بسیاری از آنها حامل باورهای عمیقاً مذهبی و محافظهکارانه بودند. این روند، وزن اجتماعی بیش از پیش مهمی به طبقه کارگر رو به رشد ایران در درون ساختار طبقاتی جامعهٔ ما داد. بنابراین، انقلاب ۱۹۷۹/۱۳۵۷ برخاسته از بحرانهای جدّی اجتماعی-اقتصادی و تضادهای طبقاتی ناشی از منافع غالبِ بورژوازی کمپرادور و حکومت استبدادی رژیمی فاسد و طرفدار غرب بود. آن انقلاب میلیونها نفر را، از کارگران و دهقانان و خردهبورژوازی گرفته تا بخشهایی از بورژوازی ملی کوچک و متوسط، علیه رژیم شاه بسیج کرد. همچنین، توجه به این نکته اهمیت حیاتی دارد که نیروهای چپ، از جمله حزب ما، در سالهای ۱۹۶۰/۱۳۴۰ و ۱۹۷۰/۱۳۵۰ وحشیانه سرکوب شدند، در حالی که به نیروهای مذهبی آزادی نسبی فعالیت داده شد، چون شاه آنها را نیرویی مفید در مقابله با چپ سکولار میدید. این بدان معنی بود که نیروهای مذهبی بهمراتب سازمانیافتهتر از [از چپها] بودند و از طریق شبکهٔ مسجدها توانستند خود را آماده کنند و نقش قابلتوجهی در رخدادهایی ایفا کنند که به پیروزی انقلاب ایران منجر شد.
انقلاب ایران با سرنگون کردن رژیم استبدادی شاه و بیرون راندن نیروهای امپریالیسم، مرحلهٔ سیاسیاش را با موفقیت به انجام رساند. برای حزب ما روشن بود برای اینکه انقلاب به پیروزی کامل برسد، لازم است که فراتر از این مرحله برود و نظم اجتماعی-اقتصادیای را که در زمان شاه حاکم شده بود، با نظمی نوین جایگزین کند. بخش عمدهای از شعارها و برنامه و کارپایه سیاسی حزب ما- از جمله ملی شدن بانکها و شرکتهای بزرگ و همچنین مراحل اولیه اصلاحات ارضی- در فضای موجود در سال اول انقلاب عملی شد. در آن زمان، حزب ما با آگاهی از چالشهای پیش روی انقلاب، خواستار تشکیل “جبهه متحد خلق” با مشارکت دیگر نیروهای انقلابی شد تا از این راه بتوان تضمین کرد که جنبش انقلابی از خط خود خارج نخواهد شد. اما بهدلیل تفاوتهای سیاسی قابلتوجه بین آن نیروها، این امر تحقق نیافت.
با نگاه به گذشته، اکنون مشخص است که خمینی و پیروانش مظهر “اسلام سیاسی” بودند که در آن زمان پدیدهای نسبتاً ناشناخته و مطالعه نشده در منطقهٔ ما بود. خمینی در تز معروف خود به نام “ولی فقیه” (“حکومت فقیهان [اسلامی]”) که در اوایل دههٔ ۱۹۷۰/۱۳۵۰ منتشر شد، بهوضوح بیان کرد که اسلام فقط دین نیست، بلکه نظامی برای حکومت است که باید تحقق پیدا کند.
حزب ما با ارزیابی صحیح از صورتبندی طبقاتی لایههای گوناگون نیروهایی که در انقلاب شرکت داشتند، به این جنبهٔ ایدئولوژیک مانیفست خمینی، بر اساس “اسلام سیاسی” و پایگاه طبقاتی اجتماعی آن توجه کافی نکرد. حزب ما [بعدها] در تحلیل اوضاع سالهای آغازین پس از انقلاب [و مواضع حزب در آن سالها] به این نتیجه رسید که ما در پیگیری سیاست “اتحاد و انتقاد” با رهبری خمینی، بیش از آنکه منتقد برخی از سیاستهای رژیم باشیم که در راستای آرمانهای انقلابی، آزادیهای دموکراتیک، و خواستهای مردم نبودند، به مؤلفهٔ “وحدت” آن رویکرد توجه داشتیم. اگر چپ و دیگر نیروهای دموکراتیک ملی موفق به تشکیل “جبهه متحد” میشدند، مقابله با روند نوپای اسلامگرایان و تغییر توازن سیاسی نیروها در کشور بهمنظور رسیدن به نتیجهای متفاوت، امکانپذیر میبود. با این حال، نیروهای اسلامگرای ارتجاعی در مدت سه سال توانستند یکی پس از دیگری به نیروهای چپ و دموکراتیک حمله کنند، و سلطهٔ مطلق خود را در ایران بر اساس “اسلام سیاسی” تحمیل کنند. بدین ترتیب، ایران همچنان در مرحلهٔ پیش از تحوّل دموکراتیک ملی باقی ماند. [در چنین شرایطی] حزب تودهٔ ایران برای تحقق این هدفها مبارزه میکند: جدایی دین از حکومت؛ تحقق حقوق بشر و حقوق دموکراتیک شامل فعالیتهای سندیکاهای کارگری آزاد، و تحقق عدالت اجتماعی؛ صیانت از استقلال ملی؛ برچیدن و حذف ساختارهای اقتصادی نولیبرالی تحمیل شده در دورهٔ جمهوری اسلامی ایران؛ محدود کردن رشد سرمایهداری و تغییر مسیر به سمت رشد و توسعه نیروهای مولد در درون اقتصاد ملی؛ و توزیع مجدد عادلانهٔ ثروت، منابع، و داراییهای مادّی. حزب تودهٔ ایران همچنان بر این باور است که چنین تغییری مستلزم تشکیل جبههٔ متحد ضددیکتاتوری و بسیج کردن همهٔ نیروهای اجتماعی در داخل کشور، و شکلگیری اتحادی نیرومند از نیروهای چپ و مترقی با مشارکت مؤثر طبقهٔ کارگر است. حزب تودهٔ ایران فوریترین هدف نیروهای مترقی ایران را همکاری و همیاری با یکدیگر برای فراهم کردن زمینههای پایان دادن قطعی به حکومت مطلق ولایت فقیه و باز کردن راه برای انجام تغییرهای بنیادین دموکراتیک و پایدار در کشور ما میداند.
انقلاب ایران به ما آموخت که در دورهٔ پس از دیکتاتوری در کشوری در حال توسعه مانند ایران، بدون نقش و رهبری تأثیرگذار طبقهٔ کارگر و متحدانش، این خطر همچنان وجود دارد که هدف اصلی انقلاب در انجام تغییرهای بنیادین سیاسی و اجتماعی-اقتصادی محقق نشود. شکست انقلاب ایران حاوی درسهای ارزشمندی در مورد اهمیت اتحاد طبقاتی برای دفاع از دموکراسی، حاکمیت ملی، و آزادیها و حقوق دموکراتیک است. تجربهٔ ایران و کشورهای دیگر نشان داده است که اتحاد با نیروهای راستگرایی که به حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم اعتقادی ندارند، در نهایت رابطهای یکطرفه و محکوم به شکست است که به غلبهٔ ارتجاع و سلطهٔ دیکتاتوری خونین منجر میشود.
رفقا،
بسیاری از نیروهای مترقی منطقهٔ ما نیز مثل خودِ حزب ما، ماهیت و رشد سریع “اسلام سیاسی” را در دههٔ ۱۹۸۰/۱۳۶۰ دست کم گرفتند. در مراحل آخر دوران “جنگ سرد” گذشته، امپریالیسم به سرکردگی آمریکا، “اسلام سیاسی” را متحدی نیرومند برای خود در مبارزه با سوسیالیسم دید. دولت آمریکا، بهرغم هیاهوهای لفظیاش در آن روزها، از راه تأمین مالی و حمایت تدارکاتی نیروهای اسلامگرای نوظهوری که به کشتار و خرابکاری در منطقه مشغول بودند، فعالانه به آنها کمک کرد. بسیاری از آنها هنوز هم نیروی ویرانگر عمدهای هستند که جلو پیشرفت جوامع ما را گرفتهاند.
به نظر ما، مبارزهٔ نیروهای کمونیست و کارگری منطقهٔ ما با رژیمهای دیکتاتوری همراه با مبارزه با “اسلام سیاسی” است که اکنون پایه و اساس اصلی برخی از این رژیمهای دیکتاتوری است؛ بهعلاوه، این پیکار همراه با مبارزه با امپریالیسم و متحدانش در منطقه هم است. همکاری نزدیک همهٔ نیروهای مترقی در منطقهٔ ما، بهویژه نیروهای جنبش کمونیستی، در این مبارزه نهایت اهمیت را دارد. سپاسگزارم.
به نقل از «نامهٔ مردم»، شمارهٔ ۱۱۴۱، ۳ آبان ۱۴۰۰