مسایل حقوق بشر

باید توطئه‌های رژیم را خنثی و شکنجه‌گران را به عقب‌نشینی وادار کرد!

شماری از زندانیان سیاسی بند ۸  زندان اوین طی نامه‌ای در ۹ آبان‌ماه  ۱۴۰۰ به رئیس قوهٔ مجریه که وزارت اطلاعات را در زیرمجموعهٔ خود دارد، و همچنین به رئیس قوهٔ قضاییه که قضات، دادستانی، و سازمان زندان‌های جمهوری اسلامی ایران را سرپرستی می‌کند، هشدار دادند درصورت توجه نکردن به موردهای اساسی‌ای که به‌اختصار به آن‌ها اشاره شده توجه نکنند، باید منتظر واکنش‌ها و حرکت‌هایی پرهزینه در زندان‌ها باشند.

امضا کنندگان این نامه بر موردهای اساسی‌ای نظیر: “بی‌توجهی مستمر مسئولان به خواست‌های برحق زندانیان که بر روان زندانی ضربه زده و به شکنجهٔ سفید تبدیل شده است… خارج کردن دادگاه‌ها و زندان‌ها از سیطرهٔ پرفشار ضابطان و نیروهای امنیتی، تفکیک محل حبس زندانیان سیاسی از سایر محکومان، و تجدید محاکمهٔ محکومین سیاسی در دادگاه‌های صالحهٔ علنی [اگر] صورت نپذیرد، می‌بایست منتظر واکنش‌ها و حرکت‌هایی پرهزینه در زندان‌ها بود…. اگرچه بعد از خودسوزی مهدی دارینی اقدام سریع مراقبین زندان و دو زندانی شاهد حادثه که به ایجاد سوختگی در بعضی از آنان منجر شد، باعث رفع خطر از ایشان گردید اما این اتفاق می‌توانست به فاجعه‌ای در اوین و حتی ماتم ملی تبدیل شود ” تأکید کرده‌اند.

در بخشی دیگر از این نامه که امضا کنندگان آن عبارتند از: “بکتاش آبتین”، “سید افخم ابراهیمی”، “پیمان پورداد”، “معین حاجی‌زاده”، “حمید حاج جعفر کاشانی”، “مجتبی خسروی بابادی”، “مهران رئوف”، “سجاد شکری”، “خسرو صادقی بروجنی”، “غلامرضا صفری”، “کیوان صمیمی”، “صادق عباسی”، “محمود علینقی”، “ابوالفضل غسّالی”، “سیروس قرچه”، “حسین کیهانی”، “مهدی محمدی”، “امیرحسین میرخلیلی”، و “مجتبی نایری”، آمده است: “وقتی ضابطان امنیتی با این زندانی [مهدی دارینی] و بسیاری دیگر برخوردهای تند و تحقیر‌آمیز می‌کنند، وقتی این نیروهای اطلاعاتی و مسئولان قضایی، حقوق متهم و محکوم را به‌طور ساختاری ضایع می‌کنند، وقتی نمایندهٔ دادستان در زندان به‌جای ستاندن داد، خاصیتی به‌جز تحریک زندانی سیاسی و ایجاد تشنج ندارد، وقتی رئیس قوهٔ قضاییه فقط در حرف از گستردگی اختیارات امنیتی‌ها انتقاد می‌کند ولی در عمل، زندانی هرروز می‌بیند که تمام تکلیف زندگی او و حتی یک مرخصی چندروزه را همین بازجویان تعیین می‌کنند، وقتی زندانیان سیاسی شاهد اجرای حکم خودسرانه آیین‌نامهٔ اجرایی خود سازمان زندان‌ها هستند و بالاخره وقتی بسیاری از زندانبانان و حتی اکثر مدیران ردهٔ بالای آن مجبورند فرامین‌ عناصر امنیتی را اجرا کنند، آیا به‌ستوه آمدن و واکنش اعتراضی امری دور از انتظار است؟ شوربختانه در سه روز اخیر نیز و مقامات امنیتی و یکی از معاونان تندروی زندان به‌جای توجه به خواسته‌های قانونی وی [مهدی دارینی] او را تهدید به انفرادی و انتقال به زندانی دیگر کردند. ”

ایستادگی در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران  اوج تازه‌ای یافته است و به همان نسبت بر میزان ددمنشی رژیم و شکنجه جسمی و روانی زندانیان سیاسی- عقیدتی افزوده شده است. تازه‌ترین خبرها بیانگر آن است که سران رژیم “ولایت فقیه” حرکت‌های اسیران گرفتار در بند را زیر کنترل شدید قرار داده‌اند و در این ارتباط  می‌کوشند از درز اخبار مقاومت زندانیان به خارج از زندان‌ها جلوگیری کنند.

شبکه حقوق بشر کردستان، ۱۰ آبان‌ماه ۱۴۰۰، گزارشی مفصل دربارهٔ زندان‌های “مخفی” زیر نظر وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه در شهرهای ارومیه، سنندج، و کرمانشاه منتشر کرده و از رایج بودن شکنجه‌های شدید و تجاوز در این زندان‌ها خبر داده است. در این گزارش، به‌نقل از شاهدان عینی، از وجود بازداشتگاه “مشهور به سلول قبر” در زندان ارومیه خبر داده شده که “صرفاً در زمان شکنجه به‌کار گرفته می‌شود” و گفته شده است که برخی از زندانیان به‌علت شدت ضرب و شتم “بیهوش شده‌اند.” در بخش دیگری از این گزارش به پرونده چند زندانی در زندان‌های ارومیه و سنندج اشاره شده و آمده است: “ناصر عیسی‌زاده، شهروند اهل سلماس، سال ۸۹ در زندان ارومیه تحت ” شکنجه شدید “کشته شده است.” در این گزارش همچنین آمده است: “در زندان سنندج، ابراهیم لطف‌اللهی، فعال دانشجویی کُرد، در سال ۸۶ در زندان جان خود را از دست داد و به خانواده این زندانی گفته‌اند که او به‌علت شکنجه کشته شده است. … در این گزارش به پرونده سارو قهرمانی که سال ۹۶ جان باخت، اشاره شده و آمده است که “آثار ضرب‌وجرح بر بدن” این زندانی کاملاً مشهود بوده است.” جسد سارو قهرمانی روز ۲۴ دی‌ماه ۱۳۹۶ در حالی که ۱۱ روز از بازداشت او می‌گذشت، به خانواده‌اش تحویل داده شد و مسئولان حکومت “اسلامی” در آن زمان گفتند که سارو قهرمانی در جریان “درگیری مسلحانه” کشته شده است. زینب جلالیان، دیگر زندانی سیاسی کُرد، نیز در این گزارش به‌روایت تجربه خود از شکنجه پرداخته و گفته است که بازجویان برای گرفتن “اعترافات ساختگی” بارها او را شکنجه داده و شلاق زده‌اند و “شدت این شلاق‌ها به‌حدی بوده است که بارها به‌صورت بیهوش به داخل سلول بازگردانده شده است.” زینب جلالیان متولد ۱۳۶۱ است و از آذرماه ۱۳۸۶ با حکم حبس ابد، سنگین‌ترین حکم در میان زندانیان سیاسی زن، در زندان رژیم گرفتار است.  او به عضویت در گروه پژاک متهم است. با تمام این شکنجه‌های هیستریک دژخیمان رژیم، هرروز نمودی تازه از ایستادگی در زندان‌ها دیده می‌شود. ما به‌رغم تفاوت‌هایی نظری با برخی از نکته‌ها در متن نامه انتشار یافته از درون بند ۸  زندان اوین، و همچنین با نویسندگان و گزارشگران در شبکه حقوق بشر کردستان، این هم‌وطنان دلسوز نسبت به سرنوشت فرزندان خلق‌های اسیر در دوزخ‌های رژیم “ولایت فقیه” و آیندهٔ خلق‌های کشورمان، بر این باوریم که می‌توان دست به‌دست هم داد و در جبهه ضد دیکتاتوری‌ای وسیع نبردی سخت و دشوار در جامعه را تا پیروزی بر استبداد به‌پیش برد. تردیدی نیست که در این مبارزه پیروزی نهایی از آن توده‌های میلیونی زحمتکشان میهن ما خواهد بود.

باید جنایت‌های رژیم را افشا و در همکاری با دیگر نیروها، توده‌ها را برای نجات زندانیان سیاسی و عقیدتی  بسیج و وارد میدان کرد. مبارزه هماهنگ و متحد نیروهای مترقی و آزادی‌خواه  این توانایی را دارند که رژیم را روز به‌روز به عقب نشینی وادار سازند و درنهایت دستش را از جنایت قطع کنند.

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۴۲، ۱۷ آبان ۱۴۰۰

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا