مانعهای بنیادی سالمسازی محیط زیست و رژیم ولایت فقیه
پس از گذشت بیش از چهل سال از حاکمیت و تسلط رژیم ولایت فقیه بر ایران، بررسی ریشههای اوضاع فاجعهبار موجود در محیط زیست ایران نهتنها برای نیروهای ملی و دمکراتیک میتواند روشنگر باشد، بلکه میتواند برای روشن ساختن مسیر پیشِ رو در این زمینه برای ساکنان این مرزوبوم کمکی باشد. مسئله خشکی و کمبود آب که در استانهای جنوبی و مرکزی به شکل فاجعهآمیزی در حال رخنمایی است، مسئله ریزگردها در خوزستان و سیستان و بلوچستان، مسئله جنگلزدایی وسیع در غرب و شمال کشور یعنی در رشته کوههای زاگرس و البرز، مسئله هوای ناسالم شهرهای بزرگ و سطح بالای تولید دیاکسیدکربن، تنها چند مسئله از مجموع مسائلی است که محیط زیست مردم ایران را در چنبره خود میفشارد و هرروز بیشتر از گذشته بر مصائب و مشکلاتی که در برابر مردم قرار میگیرند، میافزاید. آنچه در مورد سران رژیم و درماندگیشان نسبت به مسائل محیط زیستی و درمجموع تمامی مسائل مربوط به مدیریت و اداره کشور مطرح است، این است که این حاکمان بهطور بنیانی با برخورد علمی و شیوه علمی در مورد حل مسائل بیگانهاند. درنتیجه آنان به هر وسیلهای ازجمله به دعا و دستورعملها در کتابهای عهد عتیق و انواع خرافات متوسل میشوند. بشریت مترقی با توسل به دادههای علمی، در دوران جدید در برخورد با پدیدهها ازجمله با مسائل محیط زیستی، در کشف ریشهها و علل این پدیدهها به پیشرفتهایی بزرگ دست یافته است و در بعضی از کشورها ازجمله در چین در زمینه کنترل پدیدههای مخرب در محیط زیست و همچنین کمک به سالمسازی آن و همچنین معکوس سازی پدیدههای مخرب موفق شدهاند. ازجمله این پیشرفتها به جلوگیری از نابودی جنگلها و حتی تبدیل بیابانهای خشک در ابعادی وسیع به مناطقی جنگلی و کشاورزی میتوان اشاره کرد. در این پروسه، از ترکیب جدیدی از خاک که حامل مواد لازم برای رشد درختها و دیگر گیاهان لازم است استفاده میشود. همچنین به بازیافت و احیا و سالمسازی منابع آب شیرین و همچنین استفاده از منابع انرژی تجدیدپذیر ازجمله استفاده از انرژی خورشید و باد و محدودسازی استفاده از انرژیهای فسیلی در مقیاسی وسیع نیز میتوان اشاره کرد. کاهش استفاده از انرژیهای فسیلی و در نتیجه آن کاستن از میزان تولید گاز دیاکسیدکربن تا حد زیادی به بهتر شدن کیفیت هوا در شهرهای بزرگ ازجمله در پکن کمک کرده است. اما ریشه این موفقیتها در کجاست و چگونه آنان توانستهاند در مدتی نهچندان طولانی به این پیشرفتها دست پیدا کنند؟ در این مورد باید گفت که ریشه این موفقیتها و پیشرفتها جز خواست و تصمیم قاطع حاکمیت این کشور برای برخورد با مسائل و مشکلات محیط زیستی و همچنین بهکارگیری فکر سالم و علمی در جهت حل این مشکلات چیزی دیگر نیست. همگان آگاهاند که چین تاریخی هفتهزارساله و غنی دارد ولی برخلاف سران رژیم ولایی آنان به منابع کهنه و باستانی برای حل مسائل اجتماعی-اقتصادی کنونی شان رجوع نمی کنند.
آنچه بینش سیاستمداران چینی را از حاکمان رژیم ولائی ایران متمایز میسازد، خصوصیت حرکت رو بهجلو و آیندهنگری آنان در برابر بینش ارتجاعی و واپسمانده و برخوردهای خرافی حاکمان ایران است. آنچه در بینش و باورهای رهبران رژیم یا بهعبارتدیگر “اسلام سیاسی” معنایی واقعی ندارد پیشرفت است، مگر در زمینه نظامی و یا در دیگر زمینهها که برای برقراری تسلط این رهبران ضروری باشد.
مورد دیگری که جای خالی آن در باورهای حاکمان و رهبران ایران نمود روشنی دارد بیاعتنایی آنان به وضع بهزیستی آحاد مردم بهحدی است که حتی جان آنان برایشان اهمیتی ندارد. بیتفاوتی نسبت به جان و کیفیت زندگی مردم بهطور طبیعی بیتفاوتی نسبت به محیط زیست را به همراه دارد. چگونه میتوان با بیتفاوتی نسبت به جان و زندگی انسانها نسبت به محیط زیست آنها حساس بود؟ در بیش از چهار دهه حکمروائی رهبران ایران نمونههایی بارز از بیتفاوتی نسبت به زندگی مردم را شاهد بودهایم. جنگی که پایان دادن به آن در مدتی کمتر از دو سال امکانپذیر بود به مدت هشت سال ادامهاش دادند. در این مدتزمان درحالی که با تحریک احساسات مذهبی جوانان رفتن به بهشت را به آنان وعده میدادند، بیشمار از آنان بیمحابا به رفتن روی میدانهای مین تشویق شدند. آنان را به هجوم در برابر رگبار آتش دشمن مسلسل بهدست وادار کردند، و هر دو طرف جنگ بارها و بارها با شکستن آببندها و سدها، جوانانشان را به هجوم سیلابها سپردند یا با خشکاندن تالابها نفرات طرف مقابل را در تشنگی بهحال خود رها کردند. بعد از جنگ نیز با سرمایهگذاری بیحدوحصر در امور نظامی (در کنار فساد آزمندانه در امور اقتصادی و مالی کشور و همچنین با اقدامها و مخرب سدسازیهای غیر علمی و بدون توجه به مسایل زیست محیطی)، در زمانی که مردم با فقر و تنگدستی زندگی میگذراندند بهوضوح نسبت به کیفیت زندگی مردم بیاعتناییشان را نشان دادند. بدون شک چنین برخوردهایی با امور حیاتی مردم تأثیرها و نتایجی مخرب برای محیط زیست را هم میتوانست بههمراه داشته باشد. فاجعهای که امروز در زمینه محیط زیست در کشورمان شاهد آن هستیم، نتیجه مستقیم بیتفاوتی نسبت به انسانها و کیفیت زندگی آنان است.
مسائل محیط زیستی و برخورد با آنها در بسیاری موارد میتواند مرزهای ملی را درنوردیده و تأثیرهایی مشخص بر منطقه یا حتی جهان داشته باشد. امروز ایران با مسائل محیط زیستیای مانند آب رودخانهها و ریزگردها روبروست که بدون نگاهی فراملی و علمی امکان ساماندهی و یافتن راهحلی استوار و دائمی برای آنها وجود ندارد. اکنون ایران مسائلی جدی با افغانستان، ترکیه، و عراق در زمینه آب شیرین دارد. سرچشمه رودهای بسیاری در کشورهای مجاور قرار دارد که بدون برقراری روابطی دوستانه و مودتآمیز امکان این هست که این کشورها بدون در نظر گرفتن مصالح طرف ایرانی به سدسازی و یا تغییر مسیر این رودخانهها بپردازند.
درعینحال روشن نیست که ایران نیز در هنگامه سدسازیهای بیحساب آیا نیازها و منافع کشورهای همسایه را در نظر گرفته باشد. در زمینه مسئله ریزگردها هم مسائلی با عراق، عربستان سعودی، کویت، پاکستان، و احتمالاً دیگر کشورهای حاشیهٔ خلیجفارس وجود دارد که بدون پرداختن به آنها امکان دستیابی به راهحلی جامع و طولانیمدت وجود ندارد. نظر به بینش حاکمان ایران مبتنی بر صدور انقلاب اسلامی و حمایت از اقلیت شیعه در دیگر کشورها، و بهمنظور کمک به چهرههایی مورد حمایت حاکمیت ایران از این اقلیت برای دستیابی به قدرت سیاسی، و ادامه دادن به این سیاست بدون تجدیدنظر در آن بهشکلی روشن و رسماً اعلام شده، مسئله حسن همجواری بهصورت مسئلهای لاینحل درخواهد آمد.
مسائل محیط زیستی جهانی نیز از همین نوع هستند. سیاست بهغایت منفعل دیکتاتوری دینی در زمینه گرمایش زمین و آزادسازی بیشازاندازه گاز دیاکسیدکربن که از موجبات آن است و همچنین از بین رفتن لایه اوزون، از نوع مسائلی هستند که تحت تأثیر مستقیم سیاستهای خصمانه ایران علیه دیگر کشورها قرار دارند. تنها با تأکید بر دوستی و ارتباطات دوستانه بینالمللی امکان برخورد با این مسائل و حل آنها وجود دارد.
بدون شک بدون برخورد علمی با پدیدهها، بهویژه با مسائل و پدیدههای محیط زیستی، بدون برخورد دمکراتیک با مردم خود و قائل شدن ارزش برای جان و کیفیت زندگی آنان و همچنین بدون تلاش برای برقراری روابط دوستانه با همسایگان و بهطورکلی با مجموعه کشورها بر این کره خاکی، رژیم ولایت فقیه تنها بر مشکلات مردم کشورمان خواهد افزود. برای برقراری این اصول به تغییرات بنیادی در شیوههای کشورداری در ایران نیاز است. جنبش رو بهرشد و گسترش یابنده مردم ایران این قدرت را خواهد داشت تا دیکتاتوری “ولایت فقیه” را از قدرت برکنار و حکومتی متکی بر عقل، تدبیر، علم، و همچنین مردمدوستی و هواداری از صلح جهانی را بهخدمت مردم و کشور ما بگمارد.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۴۵، ۲۹ آذر ۱۴۰۰