مسایل نظری و تئوریک

اکوسوسیالیست‌ها بر این باورند که تنها راه پایان دادن به تغییرات آب‌و‌هوایی، گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم است

اکوسوسیالیسم برای اولین بار در سال‌های دهه ۱۹۸۰/۱۳۵۹ با اوج گرفتن توجه به وخامت گرائیدن وضعیت محیط زیست گسترش یافت، اگر چه اساساً در نظریه‌های آموزگاران مارکسیسم یعنی کارل مارکس و فردریش انگلس ریشه داشت. با مروری به نوشته‌های مختلف مارکس و انگلس دربارهٔ  نقش طبیعت در زندگی انسان درمی‌ابیم که درواقع اولین اکوسوسیالیست‌های واقعی آنان بودند. مارکس دردست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی‌اش در ۱۸۴۴ / ۱۲۲۳ نوشت: “انسان‌ها با طبیعت زنده‌اند، یعنی طبیعت بدن ماست، و ما اگر نخواهیم بمیریم، باید مبادلهٔ مداوم با آن [طبیعت] را حفظ کنیم. اینکه بگوییم حیات جسمی و ذهنی بشر با طبیعت پیوند دارد، خیلی ساده یعنی اینکه طبیعت با خودش پیوند دارد، زیرا انسان‌ها خود بخشی از طبیعت‌اند.” مارکس همچنین در یادداشت‌هایی که برای تدوین کتاب “سرمایه” تهیه کرده بود و بعدها انگلس آن‌ها را در جلد سوّم این اثر برجسته و ماندگار تدوین کرد، نوشت که سرمایه‌داری این پیوند را از هم گسیخت و “گسستی ترمیم‌ناپذیر در جریان همبستهٔ سوخت‌وساز [مبادله] اجتماعی، سوخت‌وسازی که مبتنی بر قوانین طبیعی خودِ حیات است” به‌وجود آورد. نسل اول اکوسوسیالیست‌ها سعی کردند اندیشه‌های مارکسیستی را با ایده‌های سبز حفاظت از محیط زیست پیوند بزنند ولی به‌رغم پیشرفت‌هایی مهم که در چهارچوب درک اهمیت مبارزه برای حفظ محیط زیست و نقشی که سرمایه‌داری در نابودی محیط زیست داشتند متأسفانه از دیدگاه ماتریالیسم تاریخی فاصله گرفته حتی مارکس و انگلس را متهم کردند که دیدگاهی ضد محیط‌زیستی داشته‌اند. سپس اوج فعالیت‌های نسل دوم اکوسوسیالست‌ها در سال‌های دهه ۱۹۹۰/۱۳۷۹ را شاهدیم که با نقدنوشته‌های نسل اول و تأکید بر ماتریالیسم تاریخی در تحلیل نقش اقتصاد سیاسی بر وضعیت محیط زیست گسست از مارکسیسم را تصحیح کرده و بر آموزه‌های مارکس و انگلس مهر تأیید گذاردند که تا حال حاضر نیز ادامه دارد.

مفهوم اکوسوسیالیسم اساساً این است که حفاظت از محیط زیست با سرمایه‌داری ناسازگار است، و بهترین (یا، برخی استدلال می‌کنند، تنها) راه برای مبارزه با تغییرات آب‌وهوا حرکت به سمت جامعه‌ای سوسیالیستی است. با توجه به اینکه دوام سرمایه‌داری تنها با انباشت سرمایه و افزایش سود امکان‌پذیر است، به همین دلیل سرمایه‌داری فرسایش توأمان نیروی کار و طبیعت را موجب می‌شود. مارکس اعلام کرد: “تولید سرمایه‌داری… فناوری (تکنولوژی) را رشد می‌دهد… و این کار را تنها با دوشیدن شیرهٔ منبع‌های اصلی ثروت یعنی زمین و نیروی کار انجام می‌دهد.” به‌همین دلیل است که ما نه‌تنها تضاد میان کار و سرمایه را شاهدیم، بلکه تضاد بین طبیعت و سرمایه نیز به‌شکلی حادی عمیق‌تر شده است.  ویکتور والیس، نویسندهٔ کتاب “انقلاب قرمز- سبز: سیاست و فناوری اکوسوسیالیسم”، گفت: “اکوسوسیالیسم ایده‌های اکولوژی و سوسیالیسم را با هم ترکیب می‌کند، به‌این معنی که شما جامعه‌ای بدون تقسیم طبقاتی دارید که در نوعی هماهنگی یا تعادل با طبیعت زندگی می‌کند. به‌عبارت‌دیگر، شما نمی‌توانید تصمیم‌های لازم برای سلامت محیط زیست را بر اساس محاسبات میزان سودآوری مالی بگیرید.

بخشی از سرمایه‌داری درواقع با تائید احتمال نابودی سیاره ما و نیز از بین رفتن امکان زیست در صورت ادامه وضعیت نابه‌هنجار محیط زیست از انجام تغییراتی جزئی در بهبودی محیط زیست بر اساس انجام پروژه‌هائی که سودهای هنگفتی برایشان به‌بار خواهد آورد، هواداری می‌کنند. ما از آن‌ها با ‌عنوان “سرمایه‌داری سبز” و در برخی تعریف‌ها با نام “امپریالیسم سبز” نام می‌بریم.” ؟؟

 

سرمایه‌داری سبز؟

در میان بسیاری از مصداق‌های ممکن در “سرمایه داری سبز” در عمل، گزارشی کوتاه در بخش مالی ۷ مارس ۲۰۰۸/ ۱۳۸۷ نیویورک‌تایمز سرنخی مفید داده می‌شود. این گزارش با عنوان: “آل‌گور ثروتمند می‌شود”، می‌نویسد آل‌گور، معاون سابق رئیس‌جمهور که به‌خاطر سخنرانی هشداردهنده‌اش در مورد گرمایش زمین برنده جایزه صلح نوبل نیز شده است “اخیراً ۳۵ هزار دلار در شرکت کاپریکورن اینوستمنت گروپسرمایه‌گذاری کرده است. این شرکت سرمایه مشتریان را در هج فاند (صندوق پوشش ریسک) قرار می‌دهد و در شرکت سازندگان محصولات سازگار با محیط‌زیست سرمایه‌گذاری می‌کند.” این گزارش همچنین خاطرنشان می‌کند که آل‌گور از روابط تجاری‌اش با شرکت های اَپل و گوگل بسیار سود کرده است، و در شرکت‌هایی سهام دارد که پروژه‌هایی در ارتباط با محیط زیست انجام می‌دهند. یکی از آن شرکت‌ها به‌اسم شرکت بیوتکنولوژی مندل که با شرکت‌های نفتی بریتیش پترولیوم و مونساتو همکاری دارد با استفاده از یارانهٔ دولتی ۱۵۰ میلیون دلاری از طریق وزارت انرژی پروژه‌ای را در پیدا کردن راهی برای تکثیر میسکانتوس [یک گیاه تولید سوخت بالقوه کارآمدتر از ذرت] برای کاشت سریع و بازدهی حداکثر در تولید سوخت، انجام می‌دهد.

این درواقع همان سرمایه‌داری ناب است: استفاده از کمک‌های دولتی به‌نام حفظ محیط زیست و اجرای پروژه‌هایی که نهایتاً به‌نفع محیط زیست نیست. تنها ویژگی سبز آن مفهوم سوخت مشتق شده از محصولات کشاورزی است که (به‌قول گزارش مطرح شده) شکلی “پاک و سبز” از انرژی را ارائه می‌دهد. بااین‌حال، جنبه‌های اصلی بحران زیست‌محیطی، اگر در این سناریو تشدید نشود، موردتوجه قرار نمی‌گیرد. برای ‌مثال: (۱) اگرچه سوخت‌های زیستی (بیوفیول) ممکن است گازهای گلخانه‌ای کم‌تری نسبت به نفت تولید کنند، اما تأثیر کل آن‌ها- از نظر آلودگی هوا و آب، تخریب خاک، و قیمت مواد غذایی- ممکن است شدیدتر باشد. (۲) نیازی به کاهش کل میزان مصرف انرژی در این پروژه‌ها اصلاً موردتوجه قرار نمی‌گیرد. (۳) استفاده در مقیاس بزرگ از زمین‌های زراعی به‌عنوان منبع سوخت به منابع غذایی و نیز عرضه آب جهان ضربه می‌زند. (۴) شیوه‌های کشاورزی تجاری که بر اساس تولید هر نوع محصولی که سود بیشتری دارد بنا شده است تأثیر منفی در تنوع زیست‌محیطی دارد. (۵ ) مونسانتو با تحمیل اجباری موجودات اصلاح‌شده ژنتیکی مشکلات بسیار زیاد زیست‌محیطی خصوصاً در آمریکای لاتین ایجاد کرده است. (۶) دولت ایالات‌متحده به‌جای حمایت مستقیم از تلاش‌ها برای رفع نیازهای بلندمدت انسانی، به ارائه یارانه به شرکت‌ها ادامه می‌دهد. البته، در مقابل این شیوه سرمایه‌داری سبز، به فعالیت‌های خودجوش مردمی که زیر نام تعاونی‌هایی که خدمات محلی، نصب پانل‌‌های خورشیدی در سقف خانه‌ها، بازارهای مواد غذایی ارگانیک، و جز این‌ها را ارائه می‌دهند، باید اشاره کرد. این درست و امیدوار کننده است که با گسترش آگاهی زیست‌محیطی فضا برای چنین فعالیت‌هایی افزایش می‌یابد. به‌طور کلی‌تر، مطمئناً چنین است که از هرگونه اقدام مؤثر حفاظتی (ازجمله گام‌هایی در جهت تولید انرژی‌های تجدیدپذیر) که می‌تواند در کوتاه‌مدت انجام شود، هرکسی که آن‌ها را انجام دهد، باید استقبال شود. اما مهم این است که در چنین پروسه‌ای از نقش اصلی سرمایه که ویرانی و تخریب محیط زیست و توسعه اجتماعی برای کسب انباشت و سود است غافل نباشیم.

درواقع، تلاش این نیست که صرفاً ادعا کنیم سرمایه بحران زیست‌محیطی را نادیده می‌گیرد، بلکه مسئله اصلی توضیح روش خاصی است که سرمایه به‌این بحران پاسخ می‌دهد. این روش مسلماً شامل رویکردها و اقدام‌های مستقیم مشترکی است که از سوی دولت‌های سرمایه‌داری انجام می‌شود. خود نام‌گذاری پذیرفته ‌شده این رویکرد “محیط‌زیست‌گرایی مشارکتی” است که با ‌عنوان “اقدام‌های سازگار با محیط زیست که توسط قانون الزامی نیست” تعریف شده است و درنتیجه به‌صراحت نشان می‌دهد که شرکت‌ها برای سودآوری بیشترشان در حال دیکته کردن اقدام‌هایی در به‌اصطلاح حفظ محیط زیست هستند. درهرحال، سرمایه‌داری از مبارزه با تغییرات اقلیمی سودهایی هنگفت به‌دست می‌آورد: به انرژی‌های تجدیدپذیر یا خودروهای الکتریکی فکر کنید. این صنایع به‌این دلیل وجود دارند که سودآور هستند و به‌سرعت هم در حال رشد هستند- در سال ۲۰۱۷/۱۳۹۶ بیش از ۵۰۰ هزار شغل جدید در زمینه انرژی‌های تجدیدپذیر در سراسر جهان ایجاد شد که تعداد کل افراد شاغل در این بخش را به ۱۰ میلیون نفر رساند و ۳۳۵٫۵ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری جدید در این صنعت انجام شد.

با رشد جنبش طرفداران حفظ محیط زیست و فراخوان برای کاهش گازهای گلخانه‌ای، طرفداران سرمایه‌داری سبز فراخوان عمومی برای انرژی‌های تجدیدپذیر را می‌پذیرند، اما با چشم‌اندازی از گسترش این انرژی‌ها بدون کاستن از دیگر محصولات صنعتی آن را می‌خواهند، خواستی که نه‌تنها با سوزاندن سوخت‌های فسیلی بلکه با تهاجم به منابع طبیعی زمین در حکم یک کل مرتبط است. برای ‌مثال، گسترش فضای سبز، هزینه‌های مواد خام و انرژی تولید کلکتورهای خورشیدی و توربین‌های بادی، زیستگاه‌های طبیعی (نه‌تنها به‌وسیلهٔ ساختمان‌ها و پیاده‌روها، بلکه به‌وسیلهٔ سدها، توربین‌های بادی و جز این‌ها) را تخریب می‌کند یا زیر تأثیر قرار می‌دهد. سموم کالاهایی با فناوری پیشرفته و مشکل بحرانی فزایندهٔ دفع زباله از عارضه‌های دیگر تولید بالای کالاهای مصرفی‌اند. پاسخ اصلی سرمایه‌داری به بحران اکولوژیک تعمیق بیشتر منطق کالایی شدن است. رویه سرمایه‌داری نه‌تنها تهدیدی مادی در برابر احیای اکولوژیکی است، بلکه تهدیدی ایدئولوژیک برای تئوری سوسیالیستی و درنتیجهٔ آن تهدیدی در برابر چشم‌انداز دامنه‌دار شدن جنبش مردمی‌ای درازمدت با دورنمای جایگزینی الهام‌بخش است.

اکوسوسیالیست‌ها استدلال می‌کنند اگر حتی برخی از بخش‌های سرمایه‌داری بتوانند برنامه‌هایی زیست‌محیطی را پیش ببرند، بقیه بازار همچنان بر ضد این برنامه‌ها کار می‌کند و ما هرگز به جایی که باید در آن باشیم نخواهیم رسید.

برخی از اکوسوسیالیست‌ها عقیده دارند تا زمانی که سرمایه‌داری از بین نرود، وجود شرکت‌های بزرگ و بسیار تأثیرگذارتر در مقیاسی بزرگ‌تر مانند شرکت‌های نفتی عملاً اقدام آن بخش‌هایی را که در جهت پیشبرد بهبود محیط زیست عمل می‌کنند را بی‌اثر می‌سازند.

جنبه دیگر سوسیالیسم که با محیط‌زیست‌گرایی به‌خوبی همخوانی دارد، هموار کردن زمینه برای انجام اقدام‌هایی اساسی و پردامنه به‌منظور بهبود محیط زیست است. در حال حاضر از لحاظ تکنولوژیکی و با رویکردی صحیح و در خدمت بقای بشریت و نه منفعت شخصی این امکان وجود دارد که به‌سرعت دنیای کنونی را  تغییر دهیم و دنیایی داشته باشیم که با انرژی بدون کربن کار می‌کند،  ولی به‌علت اینکه منافع طبقه‌های حاکم تأمین نمی‌گردد امکان اجرای آن در ساختار فعلی‌اش وجود ندارد.

واقعیت این است که بر اساس آمار، تنها ۱۰۰ شرکت مسئول ۷۱ درصد از میزان انتشار گازهای گلخانه‌ای در جهان هستند. اگر به‌جای سیستم نولیبرالی حاکم بر بازار جهانی سرمایه‌داری سیستمی‌ای مترقی حاکم بود فقط با کنترل این ۱۰۰ شرکت و تنظیم انتشار گازهای گلخانه‌ای‌ از سوی آن مسلماً پیشرفتی بزرگ در مسیر مقابله با بالا رفتن گرمای زمین با سرعت فعلی صورت می‌گرفت و درها را به روی آینده‌ای با انرژی پاک می‌گشود.

بدون تغییرهای ساختاری در اداره بازار جهانی سرمایه‌داری بعید به‌نظر می‌رسد در زمان کافی به‌منظور کاستن از سرعت این قطار ویرانی بتوانیم چنین تغییر عظیمی را انجام دهیم.

به‌رغم همه توضیح‌های داده شده، در لحظه فعلی برای اجرای پروژه‌هایی که بتواند تخریب سیاره ما را کند و درنهایت متوقف کند به جنبشی وسیع و جهانی نیاز است، جنبشی که با دیگر جنبش‌ها خصوصاً جنبش صلح و جنبش ضد جنگ مسلماً باید هماهنگ عمل کند. در این جبهه مسلماً در کنار کمونیست‌ها و طبقه کارگر بخش چپ سوسیال‌دمکراسی را در کنار خود داریم. برای ‌مثال، حزب سبز ایالات‌متحده از سال ۲۰۱۶ / ۱۳۹۵ اکوسوسیالیسم را در حکم یکی از سرفصل‌های اصلی پلاتفرمش (برنامهٔ عملش) پذیرفته است. در نیویورک نیز سازمان سوسیالیست دموکرات آمریکا فلسفه اکوسوسیالیسم را پذیرفته است و کارگروهی برای اکوسوسیالیسم دارد. در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری آمریکا نائومی کلاین، آکادمیسین و فعال محیط زیست نیز که حل بحران محیط زیست را در چهارچوب اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری ناممکن می‌داند در مقام یکی از مشاوران برنی ساندرز در تهیه پلاتفرم ریاست‌جمهوری او نقشی مهم داشت. در بریتانیا، جرمی کوربین نیز مدافع صریح رویکرد اکوسوسیالیستی به‌منظور انجام تغییرات آب‌وهوایی است. صرف‌نظر از اینکه چقدر با مفهوم اکوسوسیالیسم موافق هستید، وظیفه همه ما به‌خصوص جوانان است که در حل مسئله محیط زیست فعال شوند. افراد، گروه‌ها، و نیروهایی را که دغدغه محیط زیست دارند را پیدا کنند و سازمان‌دهی کنند. هرچه دامنهٔ شناخت از بحران محیط زیست گسترده‌تر و شفاف‌تر گردد به‌همان اندازه بر هشیاری نسبت به ضرورت جایگزینی پایدار و سوسیالیستی هم افزوده می‌شود.

در کنار مبارزۀ طبقاتی، مبارزه برای حفظ محیط زیست نیز با توانی که در خود دارد می‌تواند به بخشی از پیکاری گسترده جمعی فراروید. وظیفه تأخیرناپذیر مبارزه برای حفظ فردای کودکان و نوجوانان و حتی جوانان را از امروز به فردا نیندازیم و در این جنبش جهانی فعالانه شرکت کنیم.

به نقل از «نامۀ مردم» شمارۀ ۱۱۴۹، ۲۵ بهمن ۱۴۰۰

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا