در کوچه باغ های شعر و سُرود
با اشعاری از محمد شمس لنگرودی و سید علی صالحی
محمد شمس لنگرودی
”قاطرهاي برقي تِسلا“
اشتباه آمدهايد برگرديد
صور اسرافيل ندميده جهنمتان را برپا کردهايد
تمنا داريم برگرديد.
پلک ميزنيد و غبار مژههایتان
دلمان را تاريک میکند.
چه نصيب ميبريد
از اين همه اندوه که نصيبمان میکنيد
تمنا داريم که به غارهایتان برگرديد
به همزيستي با ماموتها
و کشتي ارواح و ميهمانی شبانهشان
تمنا داريم که به جنگل استخوانها برگرديد
و به عکسهای يادگاریتان با شب پرهها خيره باشيد.
بمب اتم بازيچه بچهها نيست
با اسبهای بنزينیتان
با قاطرهاي برقی تِسلا
به کنسولهاي سنگیتان برگرديد
و هر از چندگاهي بيائيد
از دور روشنايي شهر را ببيند
که چگونه بیحضور شما چون پلنگي آرام خواب رفته است.
اشتباه آمدهايد
برگرديد
پيش از ان
که در آتش شهرها خاکستر شويد.
*****
سید علی صالحی
”همه چیز را از من گرفتهاندÄ“
در ازدحام این همه ظلمت بیعصا
چراغ را هم از من گرفتهاند
اما من
دیوار به دیوار
از لمس معطر ماه
به سایه روشن خانه باز خواهم گشت
پس زنده باد امید.
در تکلم کورباش کلمات
چشمهای خسته مرا از من گرفتهاند
اما من
اشاره به اشاره
از حیرت بی باور شب
به تشخیص روشن روز خواهم رسید
پس زنده باد امید.
در تحمل بیتاب تشنگی
میل به طعم باران را از من گرفتهاند
اما من
شبنم به شبنم
از دعای عجیب آب
به کشف بیپایان دریا رسیدهام
پس زنده باد امید.
در چه کنمهای بی رفتن سفر
صبوری سندباد را از من گرفتهاند
اما من
گرداب به گرداب
از شوق رسیدن به کرانه موعود
توفانهای هزار هیولا را طی خواهم کرد
پس زنده باد امید.
چراغها ، چشمها، کلمات
باران و کرانه را از من گرفتهاند
همه چیز
همه چیز را از من گرفتهاند
حتی نومیدی را
پس زنده باد امید … *****
به نقل از ضمیمۀ فرهنگی «نامۀ مردم»، شمارۀ ۸، ۲۵ بهمن ۱۴۰۰