سروش بیدارگر به انگیزه زادروز و بزرگداشت جلیل محمدقلیزاده، بنیانگذار روزنامه ملانصرالدین
برای صادقانه سخن گفتن با مردم و برای گفتن حقیقت به آنان، هر چند تلخ و گزنده باشد، برای پروراندن مبارزانی نو در راه این هدف، برای یگانه ساختن مردم در راه تحقق بخشیدن به آرمانهای طبیعی و نجیبشان در مسیر پیشرفت بشریت و کمال انسان، موثر و نیرومندتر از هنر، چیزی وجود ندارد.
(میخاییل شولوخوف، سخنرانی بهگاه دریافت جایزهی نوبل ادبیات، استهکلم، دسامبر۱۹۶۵)
جلیل محمدقلیزاده نویسنده، روزنامهنگار، اندیشمندِ عصر روشنگری و انقلابی ستُرگی است که چهرهاش در میان غبار تعصبات مذهبی و قومی پنهان مانده است. وی از آغاز جوانی با الهام از اندیشههای مترقی زمانهی خویش پای در راه مبارزهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نهاد. عمده وظیفهای که در این میدان به عهده گرفت، پیکار با جهل و خرافات و بیداری تودههای مردم از خوابِ قرونوسطایی بود. آفرینشهای هنری او تاثیری شگرف در میان روشنفکران عصر خویش و بهویژه تودهی مردم داشته است. جلیل محمدقلیزاده انسانگرایی بزرگ بود که سراسر عمر خود را در نبرد با خودکامگی، فئودالیسم و بورژوازی نوخاسته سپری کرد. رزم بیامان او با جهل و خرافات اکنون نیز در میهن ما مثالزدنی است و میتواند منبع الهام پیکارجویانِ راه عدالت اجتماعی و آزادی قرار گیرد. محمدقلیزاده ستیهندهی پرشور سوسیالیستی بود. جبههی پیکار محمدقلیزاده به وسعت خاورزمین بود. او نماد تعهد و مبارزه بود و در این راه دمی نیاسود.
جلیل در روز ۲۲ فوریه سال ۱۸۶۶میلادی برابر با ۳ اسفند ۱۲۴۴خورشیدی در ولایت نخجوان در روستایی به نام نهرم چشم به جهان گشود. ”پدر وی اصلاً ایرانی بود. جدش حسینعلی بنا در اوایل قرن نوزدهم میلادی از شهر خوی به نخجوان رفته و در آنجا با دختری از همشهریان خود ازدواج کرده بود” (۱) ”مادرش ساراخانم، دختر مشهدیبابا و داییاش شاعر معارفپرور علی بابایف بود“ )۲)تحصیلات ابتدایی را در مکتبخانه، سپس در آموزشگاه همان شهر ادامه داد و در سال۱۸۸۷ در پردیسِ گوریِ گرجستان به پایان رساند. از سال۱۸۸۷ تا ۱۸۹۷ به مدت دهسال به آموزگاری در روستاهای “اولوخانلی، باش نوراشین و نهرم”(۳)ولایت ایروان پرداخت.
نخستین اثرش «بساط چایخوری» را در سال۱۸۸۹ نوشت و داستان کوتاه “ماجراهای روستای داناباش”، منتشره در سالهای۱۸۹۴ و ۱۹۳۶، را همان سال نگاشت که از مناسبات فئودالیسم و پدرتباری در آذربایجان، خودکامگی تزاریسم، خرافات مذهبی، عقبماندگی و وضعیت اسفبار زنان بحث میکند. “جلیل رزمندهی پیگیر برابری زن و مرد بود. او در مجلهی ملانصرالدین ماهمه سال۱۹۰۷، شمارهی ۲۰، مقالهای جنجالبرانگیز تحتعنوان “زنان مسلمان و ارمنی” منتشر کرد… “فایقافندی به میرزاجلیل اطلاع داد که از خانه خارج نشود، چون که قصد کشتن او را دارند. بخش مسلماننشین شهر باکو در هیجان شدیدی به سر میبرد، مردم به سرکردگی آخوندها در مسجد اجتماع کرده و بر میرزاجلیل لعنت میفرستادند، فرمان قتلعام فتنهگر را صادر کردند. آن زمان میرزاجلیل عمداً به دور از محلهی مسلمانها در بخش گرجیها… زندگی میکرد“ )۴)او میگفت که ”چوب در لانهی زنبور کردهام”. ”در باکو و دیگر جاها عوام از مقالهی مذکور به وحشت افتاده و نامههایی پر از تهدید و فحش برای میرزا ارسال کرده بودند. میرزاجلیل این نامهها را نزد خود نگه میداشت. پلیس هنگام جستوجوی خانهی ما در سال۱۹۱۳ نامهها را به همراه مقدار زیادی اسناد باارزش دیگر با خود برد“) ۵)
تابستان سال۱۸۹۵ راهی مسکو و پترزبورگ و با کنشهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی این شهرها آشنا شد. در سال۱۹۰۴ برای معالجهی همسر دومش به تفلیس رفت، که با شاهتختنیسکی از دانشوران نامی آن زمان آشنا شد؛ و به دعوت او در هیئتتحریریهی روزنامهی “شرقِ روس” به کار پرداخت. روزنامهی شرق روس در تجربهاندوزی وی در شیوانگاری و روزنامهنگاری نقشی ارزنده داشت. داستانهای کوتاه “صندوق پست»“ “کشمشبازی” و برگردان داستانهای لیف تولستوی ابتدا در این روزنامه به چاپ رسید. در این داستانها “صحنههای جالبی از معیشت و طرز زندگانی مسلمانان قفقاز تصویر کرده است) “۶)جلیل محمدقلیزاده در آفرینش تیپهای گونهگون استادی برجسته بود. در نوامبر سال۱۹۰۴ با مسافرتِ شاهتختنیسکی، سردبیری موقت این روزنامه را بهعهده گرفت. شرق روس با دو سال انتشار در جذب نویسندگان و پرورش نسلی روشناندیش اهمیتی ارزنده داشت. هنگام تعطیلی شرق روس در ژانویهی سال۱۹۰۵ “به گروه نویسندگان مطبوعات روسی میپیوندد و در روزنامههای دمکراتیک “انتباه” و “ووزراژدنیه”کار میکند.” (۷)با همراهی عمرفایق نعمانزاده و م.ا. باقرزاده تاجرِ فرهنگدوست نخجوانی چاپخانهی شرق روس را خریداری کرد و نام “غیرت”بر آن نهاد. طُرفه اینکه پارهای از کتابهای پارسی مانند “کتاب احمد” نوشتهی طالبوف و “مبداءترقی” نوشتهی میرزا ملکمخان از کارهای این موسسه است. چاپخانهی غیرت غیر از کارهای انتشاراتی و مطبوعاتی “حتا اعلامیههای انقلابی نیز چاپ میکرده است“) ۸)پس از راهاندازی چاپخانه، برای کودکان آذربایجانی در تفلیس آموزشگاه و پانسیون بنیان گذاشت.
انقلاب ۱۹۰۵ روسیه در تکامل جهانبینی و آفرینههای هنری این سروش بیدارگر تاثیری بهسزای گذاشت. جستارهای او در آن سالها در روزنامههای بورژوا لیبرال “کاسپی”، “تیفلیسکی لیستوک”، “وُزروژنیه”و در روزنامهی بلشویکی ”«قفقازسکی رابوچی لیستوک”نمایانگر چنین فرگشتی بود. سال۱۹۰۵ اجازهی نشر روزنامهی «نوروز» را گرفت و با توجه به شرایط مناسب انقلابی آن را به ارگان ادبی متعهد تبدیل کرد. او کنشهای کارگری و جنبشهای دهقانی را هم زیر نظر داشت. چنانکه “در آستانهی انقلاب مشروطهی ایران در نتیجهی اعتصابهای عظیمی که در بنگاههای صنعتی باکو رخ داد و اخراجهای دستهجمعی، عدهی زیادی از کارگران ایرانی مجبور به ترک کار و مراجعت ایران شدند. در پیام جلیل محمدقلیزاده… به این کارگران چنین میخوانیم: “پس از رفتن به میهنتان مردم برهنه، گرسنه و ستمکش نظیر خودتان را گرد آورید، به آنها مژده دهید که طبقهی کارگر روسیه بهپا خاسته است. به همشهریان کارگر بگویید که رفقای روس به آنها درود میفرستد، به آنها اطمینان دهید که اگر راه رفقای اینجا را در پیش گیرند و بخواهند از یوغ استبداد رهایی یابند، اگر خواسته باشند حقوق انسانی خود را به کف آورند و نفسی به آزادی بکشند، آنگاه است که رفقای روسیهای آنها پرچم خود را به یادگار به آنها خواهند سپرد. بگذار مردم تحقیر شده و فقرزدهی کارگر شعار ما را روی آن پرچم بخوانند: “رنجبران روی زمین متحد شوید”. بگذار بخوانند و متحد شوند) “ .۹)در هفتمآوریل سال۱۹۰۶ با آغاز نشر نخستین شمارهی مجلهی ملانصرالدین در تفلیس، جلیل محمدقلیزاده در آذربایجان و خاورنزدیک شالودهی روزنامهنگاری متعهد را پی افکند. مجلهی ملانصرالدین دوران دوم و مهم نویسندگی اوست.
محمد پیفون دربارهی نامگذاری این نشریه مینویسد: “نام روزنامه از نام ملانصرالدین، مرد حقیقتپرست و بذلهگوی افسانهای که در میان مردم نامی آشنا و مانوس بود گرفته شده و روزنامه با استفاده از شیوهی ملانصرالدین افسانهای، واقعیتهای روزمره را با کاریکاتورها و فیلیهتونها از نظر مردم میگذرانید و موجبات تحریک اذهان غبارگرفتهی آنان میگردید) “.۱۰)”ملانصرالدین یک ارگان دمکرات انقلابی بود که جمعی از روشنفکران و ترقیخواهان و ارباب فرهنگ و ادب را در پیرامون خود گرد آورده بود و همراه با دیگر مطبوعات افکار انقلابی را تبلیغ میکرد. با شاه ایران و عثمانی و امیر بخارا و اشراف و اعیان و غارتگران دیگر پنجه میزد، جهان استثمار و استعمار را، با رسوم و قوانین ظالمانهی آن، به باد ریشخند و استهزا میگرفت و با تعصبات و خرافات مذهبی مبارزه میکرد و به قول خودش: “زخمها را میشکافت”، “تضادها را نشان میداد”، “پردهها را بالا میزد…) “ ۱۱)
جلیل محمدقلیزاده دربارهی تولد مجلهی ملانصرالدین چنین میگوید: “ملانصرالدین را طبیعت و روزگار خود به وجود آورد“ )۱۲)«مجلهی ملانصرالدین آرزومند چنان سازمان اجتماعیای بود که در آن “آقا و گدا و دارا و ندار از حیث حقوق و اختیارات یکسان باشند، حکومتی بر سر کار آید که اصول آزادی را اعلام و بهجای وضع قوانین شدید جزا و اعدام، املاک اراضی را بین کشاورزان و دهقانان تقسیم نماید و روستاییان را در امور دولتی دخالت بدهد و کارها را به طریق بحث و شور اداره نماید) “.۱۳) وظیفهی مجله همچنین ”«انعکاس و گزارش جنبشهای انقلابی رهاییبخش، افشای اعمال تجاوزکارانهی امپریالیسم عموماً و رژیم منفور تزاریسم خصوصاً؛ انتقاد از خفقان حاصل از رژیم استبداد مطلقه و فئودالیسم مسلط در شرقنزدیک، مبارزه علیه فاناتیزم مذهبی و جهالت و عقبماندگی و پاناسلامیسم و پانترکیسم؛ دفاع از همبستگی ملتها و تبلیغ دوستی خلقها و حمایت از زحمتکشان جهان…) “۱۴)
نویسندگان مجله از پروردگان مکتب واقعیتگرایی آخوندزاده بودند. کاریکاتورهای زیبای آن را عظیم عظیمزاده، سوسیال دمکرات و عضو سازمان همت میکشید. وی ۱۵۰۰ کاریکاتور برای مجلهی ملانصرالدین کشید. “اگر کاریکاتورهای شمارههای مختلف این جریدهی انقلابی را مورد بررسی قرار دهیم، خواهیم دید که سیستم طبقاتی، چهگونگی معیشت مردم و اوضاع سیاسی-اجتماعی جوامع شرقنزدیک در آن با استادی کمنظیر به تصویر کشیده شده است“ )۱۵)شعرهای آن را میرزاعلیاکبر صابر میسرود. “طفلی یکشبه که دورهی صد ساله را پیمود و از افکار و از نویسندگان عصر خود قرنها پیش افتاد“. )۱۶)عباس صحت یکی از دوستان شاعر و گردآورندهی شعرهای وی تحتعنوان “هوپهوپنامه” نوشته است: “اشعار صابر در این پنجسال بیش از یک اردوی مسلح در پیروزی مشروطیت ایران موثر افتاد) “۱۷)صابر بیش از بیستوپنج شعر دربارهی جنبش مشروطهی ایران و قیام تبریز سروده است. “یکی از وظایف کمیتهی مجاهدان ایرانی که در جلفای روس و ایران خدمت میکردند، رساندن سرودهای انقلابی صابر به سنگرهای تبریز بود. شعرهای صابر نه تنها در آذربایجان، بلکه در سراسر ایران بر سر زبانها افتاده بود ) “۱۸) محمدسعید اردوبادی نویسندهی پرآوازهی واقعیتگرای آذربایجان، علیقلی غمگسار شاعر، روزنامهنگار و بازیگر که با نامهای مستعار اردبیلی و آنسویارسی جستار مینوشت، علی نظمی شاعر، عبدالرحیمبیگ حقوردییف داستاننویس مردمی و ناشر، فایقافندی نویسنده و آموزگار، رضاقلی نجفاوف نویسنده، برادر علیقلی غمگسار و سردبیر چند روزنامه در دوران حاکمیت شورایی، روتر و اسکار ایوانوویچ شمرلینق که هر دو کاریکاتوریست و آلمانیالاصل بودند، نریمان نریمانوف دولتمرد و کنشگر بزرگ اجتماعی، عُزیر حاجیبیگوف موسیقیدان و نگرشآفرین، میرزاعلی معجز شاعر و… از دیگر همکاران جلیل محمدقلیزاده بودند. خود محمدقلیزاده در مجلهی ملانصرالدین جستارهایش را با امضاهای مستعار “هر دم خیال”، “دهلی”، “سرتیق”، “موزالان”، “قارینقولی” و نظایر آن مینوشت.
ملانصرالدینیها در خاورنزدیکومیانه مکتب طنز سیاسی و روزنامهنگاری نیرومندی با نام “مکتب ملانصرالدین” پی ریخته بودند. میرزاجلیل دربارهی طنز سیاسی میگفت که خنده، اسلحهی پیکار مجلهی ملانصرالدین است و خطاب به خوانندگان نوشت: “ای برادران مسلمان، هنگامی که سخن خندهداری از من شنیدید و دهن خود را به هوا باز کرده و چشمها را بر هم نهاده آنقدر قاهقاه خندیدید که از خنده رودهبر شدید و به جای دستمال چشمها را با دامن خود پاک کرده و لعنت بر شیطان گفتید… گمان نکنید که به ملانصرالدین میخندید، آینه را در دستتان بگیرید و جمال مبارک خود را تماشا کنید!…) “۱۹)
مجله برای نشریاتی همچون “صوراسرافیل”، “آذربایجان”، “نسیمشمال”، “حشراتالأرض”، “بهلول”، “کشکول” در ایران. “جم” در ترکیه، “اوکلار” و “یشن” در تاتارستان، “توکماق”در ترکمنستان الگو شده بود و کموبیش تحتتاثیر آن منتشر میشدند. ابوالقاسم لاهوتی، علیاکبر دهخدا و اشرفالدین حسینیگیلانی که در رشت نشریهای با نام «نسیم شمال» منتشر میکرد، “عموملا” را آموزگار خود قرار داده بودند. مجله به جز روسیه، ایران، قفقاز، آسیایمیانه، در شهرهای کریمه، ایروان، قازان، اوفا، هشترخان، ارنبرگ، ارزروم، استانبول، قاهره، بمبئی، کلکته و برخی شهرهای آسیا، اروپا و آمریکا مشترک داشت. جلیل در ۲۸ آوریل ۱۹۰۶ نوشت: “… نصف بیشتر مشتریانمان از ایران هستند. یعنی بیش از پانزدههزار نسخهی مجله، از خراسان گرفته تا تهران و اصفهان و تبریز و حتا بین دهاتیان منتشر میشود. سیزدههزاروششصدونودشماره از این تعداد به آبونههایمان ارسال میشود و بقیه بهطور تکفروشی انتشار مییابد ” )۲۰) زندهیاد احمد کسروی مینویسد: ”}گردانندگان مجلهی ملانصرالدین} به جنبش ایرانیان ارج مینهادند، و آنچه در ایران رخ میداد در روزنامههای خود نوشته و در پیرامون آن سخن میراندند. این بود روزنامههای آنان در ایران، بهویژه در آذربایجان، خوانندگان بسیار میداشت. ملانصرالدین از روزنامههایی است که باید یاد آن در تاریخ بماند. این روزنامه یک شاعر خوب، یک نگارنده (نقاش) خوب، و چند تن نویسنده خوب میداشت، و با همان زبان شوخی، از بدیها سرزنش و نکوهش مینمود و نوشتههایش کارگر میافتاد) “۲۱)
نویسندگان مجله زیر فشار بیوقفهی ارتجاع بودند. حکومت تزاری بارها و بارها مطالب روزنامه را سانسور میکرد. حتا اغلب شمارههای آن توقیف میشد و گهگاه در نشر آن اخلال میکرد. حکومت مرتب جلیل را به دادگاه فرا میخواند و چاپخانهی «غیرت» را تفتیش میکرد. ماموران دولتی نامههایی را که از ایران به نشانی مجله فرستاده میشد، بازرسی میکردند. به دستور محمدعلی میرزا ولیعهد نیز “نسخههای آن در پستخانهها توقیف شد) “۲۲)و محمولههای آن را بارها و بارها به آتش کشیدند. دلیل اینکار استقبال فراوان مردم از روزنامه بود که مستبدها را به تکاپو وا میداشت و از هر حربهای برای جلوگیری از رسیدن آن به دست خوانندگان استفاده میکردند. مردم “از توقیف شدن روزنامهی ملانصرالدین به اعضای انجمن{ایالتی آذربایجان} شکایت میکنند و قدغن توقیف روزنامه مزبور را حکماً خواستار میشوند” اعضای انجمن ایالتی آذربایجان به آنها توضیح میدهند که “توقیفی روزنامهی ملانصرالدین از تهران امر شده است. در این خصوص باید به اعضای محترم دارالشورای ملی داماجلالهم اخبار داده و استدعا شود که روزنامهی مزبور را از توقیف خارج فرمایند) “۲۳) با فشار تودهی مردم این کار توسط انجمن ایالتی آذربایجان انجام میگیرد. “سواد تلگرافی که در خصوص توقیفی روزنامهی ملانصرالدین به دارالشورای کبرای تهران مخابره شده: حضور مبارک اعضای محترم مجلس دارالشورای ملی دامت تاییداتم، اولین اساس ترقی و انتباه و ایقاظ هر ملت جراید است. جریدهی ملانصرالدین که مرات قبایح اعمال مستبدین و اسباب ترقی ملت است، نمیدانیم که به چه ملاحظه در پستخانه توقیف و اذن توزیع نمیدهند و این فقره موجب یاس و هیجان ملت گشته، شکایت معضله به انجمن میکنند که در زمان استبداد منع توزیع جریده ملانصرالدین نمیشد، حال که ایام عدالت و آزادی قلم است چرا منع نشر جراید میشود. استدعا داریم مقرر فرمایند، پستخانه تبریز مانع نگشته، موجب اطمینان ملت و اسکان هیجان ایشان گردد. و لازم است که در این خصوص اقدامات لازم را مضایقه نفرمایند” انجمن ملی تبریز.(۲۴) بانو حمیده قلیزاده، همسر میرزاجلیل نیز در خاطراتش به این مسئله اشاره کرده است: “در سال۱۹۰۹ اندکی از شمار مشترکین مجله کم شد و معلوم شد که این در اثر درج مقالههای طنزآمیز و کاریکاتورهایی است که در ارتباط با مرتجعین ترکیه و ایران و باکو میباشد. حکومتهای ایران و ترکیه پخش مجله را در کشورشان کاملاً ممنوع کرده بودند) “۲۵)
غیر از حکومتها، جهل و نادانی عدهای هم کار را برای گردانندگان مجله دشوارتر میکرد. “در آرشیو شخصی محمدقلیزاده، که در بایگانی دستنوشتههای آکادمی علوم آذربایجان شوروی نگهداری شده، نامهی شخصی ناشناس است از ده قاسمکندی پر از فحش و ناسزا و تهدید به قتل و خونریزی…) “۲۶) “یکبار در مجلهی ملانصرالدین کاریکاتوری کـه سنت “شاخسی واخسی ”را مورد انتقاد قرار میداد، چاپ شده بود. این کاریکاتور بهخصوص به مردم روستای هیندارخ سخت برخورده بود. اشخاص مورد اعتمادی به من خبر دادند که اهالی هیندارخ در مسجد قسم خوردهاند که میرزاجلیل را بکشند) “۲۷)
برخی روحانیان نیز همگام با حکومت از حربهی تکفیر استفاده میکردند. «در فتوای علمای تبریز و مُهر مجتهدین نجف آن را جزو «اوراق مضله» شمرده و اعلام داشتند که نوشتههای این روزنامه کفرآمیز و از «شمشیر شمر» بدتر است) “.۲۸)
رحیم رییسنیا در رابطه با سندیت تکفیر مجلهی ملانصرالدین توسط روحانیها، مینویسد: “دوستم دکتر شکوهی صورت همان نوشتهای را که کسروی میگوید: “فرستادند علمای نجف نیز مُهر کردند” در اختیارم گذاشت. این نوشته یا استفتا دربارهی ”«روزنامهی ملانصرالدین که مدیر آن میرزاجلیل نخجوانی… “است و در آن گفته میشود که امثال آن روزنامه نیست مگر سب و شتم علما و غیر آنها و نیست مگر معته و غیبت و لغویات… و صورت واعظ و اهل وعظ و مسجد را با هیات منکره تصویر میکنند که هر کس ببیند در نظرش موهون باشد و دلالت آیهی حجاب را به رو گرفتن زنان انکار مینمایند. مقصود ایشان آنکه زنهای مسلمین مثل زنان کفار بیحجاب بگردند. مفاسدی که بر آنها متربت است بر اینها مترتب باشد… آیا حکم این جور اشخاص و حکم مکتوب آنها و پول دادن و خریدن… و خواندن و گوش دادن و میل کردن به مکتوب آنها چهطور است؟…” در حاشیهی این استفتا رایهایی از طرف روحانیان معروف آن زمان درج شده است. جملاتی از آنها را نقل میکنم: “… اینگونه مزخرفات در هر روزنامه که درج شود، کاشف از بیمبالاتی روزنامهنگار و عدم اعتقاد و تدین او به دین و مذهب است و روزنامهاش حکم کتب ظلال را دارد، حرام است خواندن و خریدن آن و واجب است به اهل شوکت و قوت و هر که قدرت داشته باشد منع و ردع او را از نگارش چنین روزنامه…” ”اینگونه کلمات که استهزا به احکام شرع و اهل شرع است، نوشتن و خریدن و خواندن آن و گوش دادن و میل به آن حرام است. بلکه کشف میکند از ظلالت و کفر نویسنده و سبب اضلال ضعفای شیعه است و بر هر قادری لازم است دفع و رفع این مادهی فساد…” “… در حقیقت اینگونه اشخاص شیاطین هستند متشکل به صورت انسان و اتباع ایشان عبدهی شیاطین هستند…” “… کاتب این قسم روزنامهها و اتباع آن کافر و کاشف از کفرهای دیگر است و مکتوبش ظلال و پول دادن و خریدن جرم و بدتر از اهانت ابنزیاد و بنیامیه است“ )۲۹)
“حتا در فتوایی وعدهی بهشت به قاتل جلیل داده شده بود) “۳۰) اما تکفیرهای علمای نجف «سودی نداشت و جلوگیری از رواج ملانصرالدین نکرد) “۳۱)
در سال۱۹۱۷ انقلاب اکتبر روسیه به پیروزی رسید. محمدقلیزاده از آن به گرمی استقبال کرد. سال۱۹۲۰ مساواتچیها در آذربایجان با یاری امپریالیستهای انگلیسی و عثمانیها قدرت را بهدست گرفتند و شرایط دشوارتری برای کنشگران اجتماعی پدید آمد.
در چنین وضعی میرزاعلیاکبر، برادر جلیل محمدقلیزاده که “… در صف انقلابیهای مشروطه مبارزه میکرد و از رهبران و عضو مرکز غیبی تبریز بود؛ و در عین حال نمایندگی ملانصرالدین را در تبریز عهدهدار بود، در بهار سال۱۹۲۰ با اصرار به برادرش میگوید: “در حال حاضر تبریز در دست دمکراتهاست، آنها با خوشحالی از ما استقبال خواهند کرد، ما در آنجا انتشار مجلهی ملانصرالدین را ادامه میدهیم و این بدون شک نتایج خوبی خواهد داشت. بعد از استقرار حکومت شوراها در آذربایجان حتماً شما را به یاد آورده و ملانصرالدین را دعوت خواهند کرد…) “۳۲) محمدقلیزاده با خانوادهاش به تبریز کوچید. “همه مشتاق آشنایی با ملا بودند. بعدها شنیدیم که در میان عوام تبریز چنین شایعهای پخش شده است: “ملا شخصیتی افسانهای است، او در آسمان زندگی میکند و مجله را هم در آنجا منتشر میسازد. گاهی عوام زندگی ملا بر روی زمین را باور نداشتند) “۳۳) پنج روز پس از رسیدن میرزاجلیل و همراهانش به تبریز، قیام شیخمحمد خیابانی در خون خفه گردید. حکومت خیابانی شکست خورد و محمدقلیزاده انتشار مجله را از مخبرالسلطنه، قاتل خیابانی، به این شرط گرفت که “نوشتههای انتقادآمیز از موهومات و روحانیون درج نشود) “۳۴)
مخبرالسلطنهی محدودیتهای فراوانی برای میرزاجلیل بهوجود آورد، اما در شهر از انتشار مجله چونان رویدادی بسیار مهم استقبال شد. در طول یکسال اقامت در تبریز با همکاری “علوی خلخالی، حاجمحمدابراهیم شبستری و سوچیمیرزا هشتشماره از آن چاپ و انتشار مییابد) “۳۵) “کاریکاتورهای آن را سیدعلی بهزاد، فرزند شانزدهسالهی میرمصور، نقاش معروف آذربایجان، تحتتاثیر کاریکاتورهای عظیم عظیمزاده و بهشیوهی پدرِ هنرمند خود تهیه میکرد) “۳۶)«تیراژ شمارهی اول روزنامه هزار نسخه بود که در دومین شماره به دوهزار و بعدها به پنجهزار نسخه رسید) “۳۷)
جلیل محمدقلیزاده علاوه بر کار روزنامهنگاری، دست به کنشهای نمایشی نیز زد. نمایشنامهی کمدیِ “مردهها” از بارزترین آن است که در سالن تآتر آرامیان تبریز به اجرا درآمد. او در تبریز ارتباط نزدیکی با کمونیستها برقرار کرد. “کمونیستها در تبریز در این زمان بهعلت تعقیب شدید پلیس، در شرایطی بسیار سخت فعالیت میکردند. از مدارک موجود چنین برمیآید که کمونیستهای تبریز گاهی جلسات مخفی خود را در دفتر مجلهی ملانصرالدین {در خانهی شاهزاده نصرتالسلطنه، واقع در بازار استا شاگرد} تشکیل میدادند. حتا کنفرانس ایالتی آذربایجانِ حزب کمونیست ایران در دفتر همین مجله برگزار گردید و انتخابات کمیتهی ایالتی در همانجا بهعمل آمد) “۳۸)
میرزاجلیل پس از استیلای مجدد استبداد نتوانست مدت زیادی در تبریز بماند. او به دعوت حکومت آذربایجان شوروی برای مسئولیت کمیساریای فرهنگ خلق از تبریز به باکو بازگشت. پس از رسیدن به باکو نشر مجله را ادامه داد. در این دوران جعفر جبارلی نویسنده، علیآقا واحد شاعر و برخی دیگر از نویسندگان به همکاری با مجله پرداختند. ادیب در این زمان در کارهای اجتماعی خلاقانه شرکت جست و به سازماندهی تآتر مردمی و دیگر مطبوعات همت گماشت. او در روزنامههای “راه نو”، “دانش و فرهنگ”، “روستای نو”، “زن”با همهی وجود کمر بهخدمت مردم انقلابی بست. او در آثار فرجامین به واقعیتگرایی سوسیالیستی رسید. در “جفت بالش”، “بچه ریشو”، “دانشکدهی شرق” و دیگر داستانهای کوتاه موانع نیروهای ارتجاعی را در راه ساختمان سوسیالیسم افشا کرد و از زندگی نوین آذربایجان و روحیهی انترناسیونالیستی نوشت.
هفتهنامهی ملانصرالدین در مدت ۲۵ سال فعالیت، با فاصلههای کوتاه و گاه بلند فترت “۷۴۸ شماره منتشر شد. از سال۱۹۰۶ تا سال۱۹۱۸ سیصدوچهل شماره در تفلیس، سال ۱۹۲۱ هشت شماره در تبریز و از سال۱۹۲۱ تا سال۱۹۳۱ چهارصد شماره در باکو به چاپ رسید“ )۳۹)
کنشهای ادبی و اجتماعی جلیل محمدقلیزاده از اواخر سالهای دههیهشتادِ سدهینوزدهم تا دههیسیِ سدهیبیست، دوران تاریخی بزرگی را در برمیگیرد. درونمایهی کلیهی آفرینشهای او افشا و انکار و عصیان و تلنگر به وجدان مردم خفته بود. آفرینههای هنری چهلسالهی او در ژانرهای گونهگون اعم از داستان، شعر، طنز، نقد ادبی و خاطرهها نقش برجستهای در روند رشد و ترقی ادبیات واقعیتگرای آذربایجان داشت. او با تکیه بر این ژانر ادبی پیکاری بیامان بر ضد بیاعتنایی و بیادعایی نسبت به مسایل جامعهی بشری کرد. به سادهنویسی عامهفهم اعتقاد داشت. از این رو “ملانصرالدین در بین مطبوعات شرقی، حکم ستارهی درخشانی را داشت… ملانصرالدین که به زبان تودهی مردم و برای مردم نوشته میشد، چنان تاثیر عمیقی در بین آنها داشته است که هنوز هم بعد از گذشت نیمقرن، دهقانان بیسواد آذربایجان ایران، شعرهای چاپ شده در صفحات ملانصرالدین را از حفظ میخوانند“ )۴۰) در حقیقت راز ماندگاری ۲۵ سالهی مجله در این بود که “مطالب آن با زبان همان مردمی نوشته میشد که نشریه برای بیان دردها و آلام آنان به وجود آمده بود و بزرگترین رسالت گردانندگان این جریدهی وزین، بیدار کردن تودهی مردم با نوشتن حقایق و واقعیتهای روزمرهی جامعه بود ” )۴۱)
نویسنده پس از پرداختن به کار نشر مجلهی ملانصرالدین داستانهای “آزادی در ایران”، “بچه ریشو”، “قربانعلیبیگ”، “مردهها”، “کتاب مادرم” و “گردهمآیی دیوانهها”را نوشت که “از یادگارهای هنری جاویدان اوست و بهخصوص کمدی “مردهها” در شمار آثار کلاسیک جهان درآمده و با “تارتوف” مولیر و “بازرس “گوگول برابری میکند“ )۴۲)
محمدقلیزاده در پیکار بر علیه فئودالیسم و بورژوازی نوخاسته “همان رل تاریخی بزرگی را بازی کرد که گوگول، چرنیشوفسکی، سالتیکوف و شچدرین همان نقش را در بیدار کردن ملت روس ایفا نمودند“ )۴۳)
ادیب در چهارمژانویهی سال ۱۹۳۲ میلادی برابر با سیزدهمدیماه ۱۳۱۰ خورشیدی بر اثر خونریزی مغزی در باکو درگذشت.
____________________
۱. یحیا آرینپور، از صبا تا نیما، جلد۲، چاپ۵، سال۱۳۷۲، ص۴۰
۲. عیسا حبیباوف، مجلهی وارلیق، بهار سال۱۳۶۹، ص۱۱۸
۳. حمیده محمدقلیزاده، خاطراتم دربارهی میرزاجلیل محمدقلیزاده، برگردان: دلبر ابراهیمزاده، نشر پژوهنده، سال۱۳۷۹، ص۱۸
۴. پیشین، ص۳۴
۵. پیشین، ص۳۵
۶. یحیا آرینپور، پیشین، ص۴۱
۷. بهزاد آبادیباویل، زندگی و افکار جلیل محمدقلیزاده، تبریز، نشر تلاش، سال۱۳۳۶، ص۲۱
۸. محمدسعید اردوبادی، تبریز مهآلود، برگردان: رحیم رییسنیا، جلد اول، انتشارات نگاه، سال۱۳۷۹، ص۱۵
۹. عبدالصمد کامبخش، نظری به جنبش کارگری و کمونیستی در ایران، انتشارات حزب تودهی ایران، سال۱۳۵۱، ص۱۴
۱۰. محمد پیفون، نامهی انجمن کتابداران ایران، دورهی نهم، سال اول، بهار۱۳۵۵، ص۲۲
۱۱. مجلهی ملانصرالدین، شماره۳۰،۱۲ اوت۱۹۰۷، به نقل از: از صبا تا نیما، جلددوم، ص۴۲
۱۲. جلیل محمدقلیزاده، گزیدهی آثار، جلداول، باکو، ص۴۳۴
۱۳. بیاننامهی مجلهی ملانصرالدین، شمارهی۱۲، ژوئن۱۹۰۶، به نقل از: از صبا تا نیما، جلددوم، ص۴۲
۱۴. رحیم رییسنیا و عبدالحسین ناهید، دو مبارز مشروطه، سال۱۳۵۵، ص۱۶۷
۱۵. صمد سردارینیا، ملانصرالدین در تبریز، اختر، سال۱۳۸۵، ص۱۱۷
۱۶. علیاکبر دهخدا، لغتنامه، مادهی صابر
۱۷. عباس صحت، مقدمهی هوپهوپنامه، چاپاول، باکو، سال۱۹۱۲، ص۵
۱۸. رحیم رییسنیا، عزیر و دو انقلاب، انتشارات چاپار، سال۱۳۵۷، ص۱۱۰
۱۹. مجلهی ملانصرالدین، شمارهیاول، آوریل۱۹۰۶، به نقل از: از صبا تا نیما، جلددوم، ص۴۳
۲۰. رحیم رییسنیا، عزیر و دو انقلاب، ص۱۰۵
۲۱. احمد کسروی، تاریخ مشروطهی ایران، چاپ۱۵، سال۱۳۶۹، ص۱۹۴
۲۲. پیشین، ص۴۵
۲۳. روزنامهی انجمن تبریز، سالاول، شمارهی۱۸، سال۱۳۲۴
۲۴. پیشین، شمارهی۳۳، ص۲، ذیقعدهی۱۳۲۴
۲۵. حمیده محمدقلیزاده، پیشین، ص۵۳
۲۶. یحیا آرینپور، پیشین، ص۴۳
۲۷. پیشین، ص۷۶
۲۸. روزنامهی انجمن تبریز، سالاول، شمارهی۱۸، سال۱۳۲۴
۲۹. رحیم رییسنیا، عزیر و دو انقلاب، ص۱۱۴و۱۱۵
۳۰. حمیده محمدقلیزاده، پیشین، ص۴۹
۳۱. کسروی، پیشین، ص۱۹۵
۳۲. حمیده محمدقلیزاده، پیشین، ص۹۴
۳۳. پیشین، ص۱۱۸
۳۴. پیشین، ص۱۱۸
۳۵. پیشین، ص۱۲۵
۳۶. صمد سردارینیا، مشاهیر آذربایجان، جلداول، ص۵۷۲
۳۷. صمد سردارینیا، ملانصرالدین در تبریز، ص۲۵
۳۸. تقی شاهین، پیدایش نخستین جمعیتهای مخفی سیاسی در ایران، برگردان و توضیحات: رحیم رییسنیا، پژوهنده، سال۱۳۹۱، ص۴۸۰
۳۹. دانشنامهی آذربایجان، جلد۷، ص۳۷
۴۰. ابراهیموف، پیدایش احزاب سیاسی در ایران، برگردان: ر. رادنیا، گونش، سال۱۳۶۰، ص۳۹
۴۱. پیشین، ص۱۴۳
۴۲. یحیا آرینپور، پیشین، ص۴۱
۴۳. صمد سردارینیا، پیشین، ص۳۳۲؛ جلیل محمدقلیزاده، کورات و پنج داستان، برگردان: فرخ صادقی، انتشارات رُز، سال۱۳۵۴، ص۸۷؛ جلیل محمدقلیزاده، گزیدهی آثار، نشریات دولتی آذربایجان، سال۱۹۶۷، ص۱۴ *******
به نقل از ضمیمۀ فرهنگی «نامۀ مردم»، شمارۀ ۸، ۲۵ بهمن ۱۴۰۰