بایدن، پوتین، و خطر جنگ جهانی سوم
نوشتهٔ: جو سیمز، صدر حزب کمونیست ایالاتمتحدهٔ آمریکا
در خلال بمبارانها و در پنجمین هفته تهاجم روسیه به اوکراین، رئیسجمهور بایدن با خواستار شدن برکناری ولادیمیر پوتین خطر گستردهتر شدن این جنگ را بهطور چشمگیری افزایش داد. بایدن در پایان یک سخنرانی در ورشو که تبلیغ زیادی برای آن شده بود، گفت: “محض خاطر خدا، این مرد نباید در قدرت بماند.” مشاورانش این اظهارات ظاهراً حساب نشده دال بر این که نشان دهندهٔ تغییر در سیاست ایالاتمتحده باشد بهسرعت انکار کردند گرچه این انکار چندان باورکردنی بهنظر نمیآید. امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه، از سخنان قبلی بایدن در همان روز که پوتین را قصاب توصیف کرده بود فاصله گرفت. ماکرون گفت: “من از این واژهها استفاده نمیکنم.” ندیم زهاوی، از وزرای دولت بریتانیا، گفت: “این، مردم روسیه هستند که باید تصمیم بگیرند که چگونه حکومت شوند.”
پوپوف، مجری تلویزیون دولتی روسیه که با ممنوع شدن دیگر رسانهها اکنون تنها گزارشگر این کشور است برکناری بایدن و جایگزینی او با ترامپ را خواستار شد. پوپوف گفت: “زمان آن فرارسیده است که مردم ما از مردم ایالاتمتحده بخواهند که رژیم ایالاتمتحده را هرچه زودتر تغییر داده و دوباره به شریکمان، ترامپ، کمک رسانده تا رئیسجمهور شود.” آقای پوپوف عزیز، لطفاً در امور داخلی ما دخالت نکنید، زیرا ما درتلاش هستیم تا در امور داخلی شما دخالت نکنیم. حزب کمونیست ایالاتمتحده در بیانیهای که اخیراً منتشر شده است، با درخواست تغییر رژیم از هر سو مخالف است.
درخواست بایدن برای تغییر رژیم، خطرناک و با نظرات شگفتآور همراه بود. دموکراتها از این فرصت استفاده کردند تا جنگ سرد یکجانبه دولت بایدن علیه استبداد را دوباره مطرح کنند. بایدن استدلال کرد که “نبرد امروز در کییف، ملیتوپل و خارکف، آخرین نبرد از مبارزهای طولانی است: مجارستان در ۱۹۵۶/ ۱۳۳۵، لهستان در ۱۹۵۶ و ۱۹۸۱ / ۱۳۳۵ و ۱۳۶۰، و چکسلواکی در ۱۹۶۸/ ۱۳۴۷.” ولی این تعریفی گزینشی و غیردقیق از جنگ علیه استبداد است. دولت بایدن با رژیمهای دیکتاتوریای همچون عربستان سعودی یا با نقش آن در جنگ داخلی در یمن، جنگی که تسلیحات آن را ایالاتمتحده تأمین میکند، یا با السیسی در مصر و با اوربان در مجارستان، چه مقابلهای میکند؟ این لیست ادامه دارد. مطلب را درک میکنید؟
زبانبازیهای جنگ سرد و روسهراسی، بر آتشافروزی میافزاید
سخنرانی بایدن که مملو از لفاظیهای دوران “پرده آهنین”ی بود، با نقلقولهایی از ضد کمونیستهایی چون پاپ ژان پل دوم و لخ والسا شروع شد و هر پدیدهٔ روسی را به سوسیالیسم و پوتین نسبت داد. روسهراسی غیرمنطقی و وسواسگونهٔ سران حاکم در ایالاتمتحده، چه در شکل سابق ضد شورویاش و چه در لفافهٔ کنونیاش، امری بسیار خطرناک است که بر روی خواست عاجل آتشبس و مذاکره در را میبندد و کمترین اثرش دشوارتر کردن کار دیپلماتها است. حمله عقیدتی بایدن در خلال جنگ اوکراین به آتش ناسیونالیسم بورژوایی نیروهای چپ و راست هیزم ریخته است و تقویت ناسیونالیستهای راستگرایی مانند آندری دودا، رئیسجمهور لهستان، و ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان، را موجب شده است. لفاظیهای او در خدمت تشدید رقابتهای امپریالیستی است و خطر رشد فاشیسم در جهان را تشدید میکند.
با توجه بهاین موضوع پس تأیید برخی نیروهای چپ از درخواست بایدن برای برکناری پوتین را چگونه میتوان تفسیر کرد؟ این تأییدها، منشأ خطر را زیر سؤال میبرند و درواقع امپریالیسم ایالاتمتحده را تبرئه میکنند. آنها همچنین کانون ائتلاف موردنیاز بهمنظور مبارزه با آن خطر را زیر سؤال میبرند و حتی بهطرزی باورنکردنی رهبری جبههای متحد بر ضد فاشیسم جهانی را به آن واگذار میکنند.
ضرورت شناخت ماهیت رژیم پوتین
علاوه بر همه اینها، شناخت ماهیت رژیم پوتین، ترکیب طبقاتیاش، سیمای سیاسی و انگیزههایی که در پس حمله این رژیم به اوکراین نهفته است، مشکلی پیچیده است. در اینجا پاسخهایی کلیشهای همچون اینکه “هرگونه تلاش در ارائهٔ زمینه و پیشزمینهٔ رویدادهایی که به جنگ منجر شد خود توجیه کننده این جنگ است” پیچیده شدن بیشتر تحلیلی عینی را موجب خواهد شد. زمینه لزوماً علت نیست: توضیح دلیلهای یک جنگ آن جنگ را موجه نمیکند.
در اینجا باید این احتمال را پذیرفت که حمایتی غیرعادی از روسیه نیز در جریان است. درحالی که این امر بر همه آشکار است که روسیهٔ ۲۰۲۲، اتحاد جماهیر شوروی ۳۰ سال پیش نیست. برای برخیها تهاجم روسیه تداعی کنندهٔ انگیزهای ضد امپریالیستی در مقابله با محاصرهٔ انکارناپذیر روسیه از سوی ناتو و تحریکات چندین سالهٔ ایالاتمتحده است. ولی این خصلت ضد امپریالیستی در بهترین حالتش یک محدودیت دارد بدین معنا که: پس از فروپاشی شوروی، سیستم سرمایهداری در روسیه احیا شد و حکومت این کشور هماکنون در دست طبقهای است که ثروت نامشروعش را با دزدیدن اموال عمومی بهدست آورده است.
مأموریت سرمایهداران روسی
دربارهٔ ضد کمونیست بودن پوتین سخنرانی او در ماه فوریه/ اسفندماه که رویکرد لنین به حل مسئلهٔ ملی [حق تعیین سرنوشت خلقها] را دلیل مشکلات امروز دانست باید هرگونه شکی را از میان برده باشد. او اظهار داشت: ما آمادهایم تا به شما نشان دهیم که “کمونیسم زدایی” واقعی در اوکراین چه معنایی دارد. بهقول معروف وقتی کسی میگوید کیست باورش کن.
شکی نیست که آقای پوتین بهنمایندگی از سرمایهداران روسیه مأموریتی بر عهده دارد. توجه کنید که ما از اصطلاح “الیگارشی” که تقریباً منحصراً در مورد روسیه بهکار برده میشود و مترادف با روسهراسی شده است استفاده نمیکنیم. مسئله این است که این چه مأموریتی است؟ آیا پیروی از اصل رقابت در داخل سیستم سرمایهداری است یا اینکه سرمایهداری در روسیه بهسرعت وارد مرحله کامل امپریالیستی، بر اساس تعریفهای کلاسیک شده است؟
دیمیتری نوویکف، نمایندهٔ رهبری حزب کمونیست فدراسیون روسیه، در شانزدهمین نشست حزبهای کمونیست و کارگری در هانوی در سال ۲۰۱۶/ ۱۳۹۵، سیستم اقتصادی کشورش را سرمایهداری امپریالیستی، انحصاری، انگلی، و درحال زوال توصیف کرد. این توصیف با توجه بهبحث دربارهٔ انگیزههای جنگ توجهبرانگیز است. نوویکوف نوشت: “در روسیه، بحران اجتماعی-اقتصادی جهانی با بحران داخلی ناشی از احیای سرمایهداری و ورشکستگی سیاست بورژوازی لیبرال ترکیب شده است. این کشور تمام ویژگیهای امپریالیستیای را دارد که لنین توصیف کرده است. این سرمایهداری، انحصاری، انگلی، و درحال زوال است. روسیه زیر فشار فزایندهٔ خارجی از سوی کشورهای قدرتمندتر سیستم سرمایهداری جهانی است. آنها به تحریمهای اقتصادی، باجخواهی سیاسی، و تهدید نظامی متوسل میشوند.”
در پاسخ بهاین تهدیدها (در اینجا ادعای پرهیاهوی آقای بایدن در ورشو مبنی بر اینکه ناتو “تنها یک پیمان دفاعی است” کاملاً مضحک است) دولت پوتین بهشدت ناسیونالیست شده است. کرملین اکنون در پاسخ به محاصرهٔ ناتو و برخورد نابرابر غرب در اجرای قوانین “نظم مقدس جهانی” موردنظر خود، منافع ملی شناخته شده روسیه را با انتقامجویی دنبال میکند.
سیاست مسکو در برابر سرمایهداران رقیب در اروپای غربی و آمریکا این بوده است که هر دو طرف را بهبازی بگیرد تا آنها را آشفته، پریشان و بیثبات کند. در این راستا مدتها است که موضعگیریهای ضد ناتو و ضد اتحادیه اروپای نیروهای راستگرا در اروپا، موردتوجه پوتین قرار گرفتهاند. حمایت از لوپن در فرانسه و راستگراهای بریتانیا در روند برگزیت، نمونههایی از این موضعگیریها هستند. ولی سیاست جهانی حزب حاکم روسیه، حزب روسیه واحد، یکجانبه نیست. آنها زمانی به لوپن در فرانسه نزدیک میشوند و بلافاصله پس از آن وارد همکاری اقتصادی و نظامی با چین میشوند. در جای دیگر، آنها همنشین جیل استاین از حزب سبز و مایکل فلین در یکی از ضیافتهای پوتین میشوند.
دربارهٔ ایدئولوژی و دیدگاه حزب حاکم روسیه موضوعی دیگر هم مطرح است. برخی بدون هیچ مدرک محکمی بر این باورند که رژیم پوتین راستگرا و حتی فاشیستی است. برخی نیز ادعا میکنند که تحت تأثیر عقاید الکساندر دوگین است، کمونیستی پیشین که به یک “بلشویک ملی” (اصطلاحی ملایم برای توصیف “ناسیونال سوسیالیستها “، نامی که نازیها بهخود داده بودند) تبدیل شد. دیگرانی که تجربهای زیاد در سیاستهای سوسیالیستی اروپای شرقی و غربی و محفلهای دیپلماتیک دارند دولت روسیه را دولتی چپ میانه در سیاست داخلی توصیف میکنند. اینان به دولتی کردن مجدد بخشهای سابقاً خصوصیسازی شده اقتصاد همراه با حفظ سیستمهای اجتماعیای مانند بازنشستگی و درمان این دولت اشاره میکنند. در این دیدگاه، سیاست خارجی دقیقاً در جهت مخالف حرکت میکند و ازقضا مانند حزب دموکرات در ایالاتمتحده، درحالی که در داخل “لیبرال” است، ولی در امور خارجی جنگطلب و راستگرا است و گاه در این مورد از جمهوریخواهان هم پیشی میگیرد. برخی دیگر نیز خیلی ساده حیران و سرگشتهاند گرچه اکثرشان پوتین را یک مستبد میشناسند.
عامل طبقاتی معیاری اساسی در سیاست است
اما از زمان انقلاب فرانسه یعنی هنگامی که نیروهای ارتجاع در سمت راست و انقلابیون در سمت چپ قرار داشتند آیا سیاست بهطورعمده ولی نه بهطورکامل پیرامون خاستگاه طبقاتی نیروهای متقابل شکل نگرفته است؟ البته نزاعهای فرهنگی قرن بیستم و قرن بیستویکم بر سر نژاد، جنسیت، و گرایش جنسی، رنگ و لعابی بهاین تقابل دادهاند بااینهمه عامل طبقاتی در حکم معیاری اساسی باقی مانده است. برای ما اهمیت آنچه در ذهن پوتین میگذرد همان اهمیتی را ندارد که رویه اقتصادی و سیاسی محفلهای حاکم روسیه دارند یعنی رویهای که بهطورچشمگیر با تهاجم نظامی به اوکراین آشکار شده است و فقط طبقههای حاکم روسیه و دیگر کشورها از آن سود میبرند. در اینجا، نظر رفقای روسی ما تعیین کننده خواهد بود.
در این زمینه، حزبهای برادر و ازجمله حزب ما که در جنبش کمونیستی جهانی گردهم آمدهاند عمدتاً در محکومیت و مخالفت با اقدام نظامی پوتین متحد هستند، اما با استثناهایی توجهبرانگیز ازجمله حزب کمونیست فدراسیون روسیه که از جنگ حمایت میکنند اگرچه برخی علیه جنگ صحبت میکنند.
کمونیستها با جنگ مخالفاند و از حلوفصل مسالمتآمیز اختلافهای بینالمللی حمایت میکنند. دراینباره جرانیمو دسوزا، رهبر حزب کمونیست پرتغال، اخیراً در زمینه نیاز به تنشزدایی و پایان دادن به درگیری صحبت کرد و گفت: “این امری ضروری است که سیاست تحریک رویارویی که تنها به تشدید درگیریها، از دست دادن جان انسانها، و رنج بیشتر منجر میشود متوقف گردد. ابتکارهایی موردنیاز است تا به تنشزدایی در اوکراین، آتشبس، و روند گفتوگو با هدف پایان یافتن مناقشه از راه مذاکره، یافتن راهحل برای مشکلات امنیت جمعی و خلع سلاح در اروپا، تحقق اصول منشور ملل متحد و کنفرانس خلعسلاح هلسینکی، برای صلح و همکاری خلقها، کمک کند.”
حقیقت امر این است که امروز بهدلیل تهاجم روسیه به اوکراین مشکلات تازهای در ارتباط با مبارزه برای صلح و بر ضد خطر فاشیسم پدید آمده است. در وضعیت بحران جهانی سرمایهداری، جنگ همواره خطر فزایندهٔ فاشیسم را بههمراه دارد. در هر دو مورد، ائتلافهای گسترده برای کسب موفقیت و پیروزی در مبارزه موردنیاز است. رهبری این مبارزه در ایالاتمتحده باید بر عهده جنبش کارگری و تودهای قرار گیرد. این رهبری را نمیتوان به هیچ حزب یا نیرویی دیگر، بهویژه به دولت بایدن با توجه به سیاست خارجی تهاجمیاش نسبت به چین، کوبا، ونزوئلا و آری، روسیه، واگذار کرد. آیا سیاست خارجی بایدن عامل بزرگی در ایجاد بحران جهانی کنونی نبوده است؟ درمجموع، آیا این سیاست عامل اصلی خطر جنگ امروز نیست؟ بنابراین، فراخوان برای اتحادهایی نظیر جنگ جهانی دوم نادرست و ناکام خواهد بود، زیرا بهراه حل نظامی اشاره دارند که بههیچوجه نباید آن را تأیید کرد.
درواقع به رویکردی مخالف با این نیاز است، یعنی: کاستن از دامنهٔ مناقشهها، تنشزدایی، و غیرنظامی کردن. چنین تلاشهایی با اجرای گسترده و ژرف موفقیتآمیز خواهند بود. ما خود را به مبارزهٔ طبقهٔ کارگر و دیپلماسی گسترده در این تلاشها متعهد میدانیم. به اتحاد جهانیای ضد فاشیستی و طرفدار صلح علیه پوتین، ترامپ، بولسونارو، اوربان، و دیگران نیاز است، ولی این امر به مردم هر کشور بستگی دارد که امور خود را حلوفصل کنند و اجازه کوچکترین دخالت را به دیگران ندهند. در ضمن، این تلاشها باید پایان دادن به انباشت و صدور تسلیحات ایالاتمتحده را شامل باشد که عامل بیثباتی در سراسر جهان است. صلح در صورتی امکانپذیر است که کارگران و مردم سیاره ما برخیزند و آن را بهدست آورند.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۵۳، ۲۲ فروردین ۱۴۰۱