مسایل بین‌المللی

اکنون زمان جنبش عدم جانبداری و صلح است

تنش‌آفرینی‌های ناتو، پیگیری سیاست “چرخش به سوی آسیا” در دولت‌های آمریکا، “جنگ سرد جدید” امپریالیسم جهانی، و حملهٔ روسیه به اوکراین در اسفند ماه گذشته، به بحث‌های فراوانی در مورد روند دگرگونی‌های جهان و اثر آن بر توازن نیروها و تأمین منافع اکثریت مردم جهان- و نه اقلیت سلطه‌جویان حاکم- دامن زده است. مهار کردن قدرت‌های امپریالیستی به طور کلی، و به‌ویژه مهار کردن امپریالیسم آمریکا که دنیا را- و از جمله متحدانش در اتحادیهٔ اروپا و ژاپن و استرالیا و… را- عرصهٔ سلطه و سیطرهٔ یکتای خود می‌خواهد، به‌ویژه در حالی که قدرت اقتصادی بزرگی مانند چین اکنون در دنیا قد برافراشته است، امروزه ذهن بسیاری از ترقی‌خواهان و صلح‌دوستان جهان را به خود مشغول کرده است. این روزها، در حالی که کشورهای پیشرفته و ثروتمند جهان سرمایه‌داری برای تداوم و تشدید جنگ در اوکراین تلاش می‌کنند، بیشتر کشورهای در حال توسعه جهان برای شکل دادن چشم‌انداز گفت‌وگو و برقراری و حفظ صلح کوشش می‌کنند. یکی از راه‌های پیشنهادی امروزی برای اثرگذاری بر روند دگرگونی‌های جهان به سود صلح و ترقی، ایجاد جنبشی مستقل و غیروابسته به قطب‌های قدرت کنونی و به‌ویژه آمریکا،‌ شبیه به جنبش “عدم تعهد” یا “غیرمتعهدها” در زمانی است که اردوگاه کشورهای سوسیالیستی هنوز وجود داشت. راجر مکنزی، دبیرکل ترقیخواه سازمان لیبراسیون، یکی از قدیمی‌ترین سازمان‌های حقوق بشر و ضد امپریالیسم بریتانیا،‏ و ویجی پراشاد، تاریخ‌دان، فعال سیاسی، و روزنامه‌نگار مارکسیست هندی، نگاهی کرده‌اند به امکان و لزوم ایجاد جنبش جدید “غیرمتعهدها”، که در اینجا ترجمهٔ آن را برای اطلاع خوانندگان نامهٔ مردم درج می‌کنیم.

 

*********

جنگ بخش زشتی از تجربهٔ بشر است. همه‌چیز آن وحشتناک است. جنگ آشکارا اقدام به تجاوز و وحشیگری است که خود بخش ناگزیری از جنگ است. هیچ جنگی دقیق نیست. هر جنگی به غیرنظامیان آسیب می‌زند. هر بمبارانی شوک عصبی به جامعه می‌زند. جنگ جهانی دوم این زشتی را در قالب هولوکاست و بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی نشان داد. وقوع هیروشیما و هولوکاست، موجب ایجاد دو جنبش قدرتمند شد: یکی برای صلح و علیه خطر حمله‌های هسته‌یی بیشتر، و دیگری برای پایان دادن به تقسیم جوامع بشری و برای غیرجانبدار بودن این جوامع. فراخوان استکهلم در مارس ۱۹۵۰/اسفند ۱۳۲۸ که ۳۰۰ میلیون نفر از آن حمایت کردند، خواستار منع کامل استفاده از سلاح‌های هسته‌یی شد. پنج سال بعد، نمایندگان ۲۹ کشور آفریقایی و آسیایی که ۵۴ درصد از جمعیت جهان را تشکیل می‌دادند، در باندونگ، اندونزی، گرد هم آمدند و یک پیمان ۱۰ ماده‌یی علیه جنگ و برای “ترویج همکاری و منافع مشترک” امضا کردند.

روح پیمان باندونگ در خدمت حفظ صلح و “عدم تعهد” [به دور از جنگ سرد آن زمان] بود، برای اینکه مردم جهان امکان یابند با استفاده از ثروت اجتماعی خود، برای ریشه‌کن کردن ناهنجاری‌های تاریخی همچون بی‌سوادی، بیماری، و گرسنگی تلاش کنند. چرا باید پول را صرف تسلیحات هسته‌یی کرد، در حالی که لازم است پول برای ایجاد کلاس‌های درس و بیمارستان خرج شود؟

علی‌رغم دستاوردهای عمدهٔ بسیاری از کشورهای مستقل تازه‌ای که از بند استعمار رها شده بودند، نیروی غالب قدرت‌های استعماری کهنه مانع از آن می‌شد که پیمان باندونگ تعیین کنندهٔ تاریخ بشر شود. در عوض، “تمدن” جنگ غالب شد، که حاصل آن را می‌توان در هدر دادن عظیم ثروت‌های انسانی برای ایجاد نیروهای مسلح و تولید تسلیحات (که برای نابودی صدها سیّاره کافی است) و استفاده از این نیروهای مسلح به عنوان نخستین ابزار و اولویت اول در حل و فصل اختلاف‌ها دید. از دههٔ ۱۹۵۰/۱۳۳۰، میدان نبرد این برتری‌جویی‌ها دیگر نه در اروپا یا آمریکای شمالی، بلکه در آفریقا، آسیا، و آمریکای لاتین بوده است، یعنی در جاهایی از دنیا که استعمار کهنه بر این باور است که زندگی انسان‌ها در آنها اهمیت کمتری دارد. آنچه توصیف کنندهٔ‌ زمانهٔ ماست، همین نوع تقسیم بین‌المللی جامعهٔ بشری است که معتقد است جنگ در یمن امری عادی، ولی در اوکراین وحشتناک است. در سراسر جهان ۴۰ جنگ در جریان است. پایان دادن به همه و هر یک از این جنگ‌ها- و نه‌فقط جنگ‌هایی که در اروپا در جریان است- به اراده و خواست سیاسی نیاز دارد. پرچم اوکراین را در همه‌جای غرب می‌شود دید؛ ولی آیا رنگ‌های پرچم‌های یمن، جمهوری صحراوی، و سومالی را هم می‌دانیم؟

 

بازگشت به صلح، بازگشت به “عدم تعهد”

ما این روزها غرق در قطعیت‌هایی شده‌ایم که هر روز کمتر و کمتر واقعی به نظر می‌رسند. در حالی که جنگ روسیه در اوکراین ادامه دارد، نظر شگفت‌آوری وجود دارد مبنی بر اینکه مذاکره بیهوده است. حتی زمانی که افراد منطقی بر سر این موضوع توافق دارند که همهٔ جنگ‌ها باید با مذاکره ختم شوند، باز هم این دیدگاه وجود دارد. اگر مذاکره خوب است، پس چرا خواستار آتش‌بس فوری و ایجاد اعتماد لازم برای آغاز مذاکره نشویم؟ مذاکره فقط در صورتی امکان‌پذیر است که همهٔ طرف‌ها برای یکدیگر احترام قائل شوند، و تلاش کنیم بفهمیم که همهٔ طرف‌های درگیری نظامی، از دید خودشان خواست‌های منطقی دارند. در واقع، نمایاندن این جنگ به عنوان هوس ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، بخشی از پیشبرد طرح “جنگ دائمی” است. تضمین‌های امنیتی برای اوکراین ضروری است. ولی ضمانت‌های امنیتی برای روسیه نیز ضروری است، که شامل بازگشت به برنامه‌ای جدّی برای مهار تسلیحات جهانی است.

صلح فقط با آرزو کردن به دست نمی‌آید. نیاز به مبارزه در سنگرهای اندیشه‌ها و باورها دارد. نیروهای سیاسی حاکم از جنگ سود می‌برند و از این رو، ظاهری قلدرمنش به خود می‌گیرند تا به دلالان اسلحه نشان دهند که خواهان جنگ‌های بیشترند، نه کمتر. نباید به این اشخاص دارای ظاهر آراستهٔ کت‌وشلواری برای تعیین آیندهٔ جهان اعتماد کرد. آنها چه در مورد مقابله با فاجعهٔ زیست‌محیطی، چه در مورد مقابله با بیماری همه‌گیری کنونی، و چه در مورد حفظ صلح ناکارآمد بوده‌اند. ما باید روح قدیمی صلح و “عدم تعهد” را احضار کنیم و آن را در جنبش‌های توده‌یی که تنها امید بقای حیات بر روی این سیاره‌اند، بدَمیم.

بازگشت به گذشته برای زنده کردن جنبش غیرمتعهدهای امروزی، فقط یک امر احساسی نیست. تضادهای کنونی، شبح این جنبش را از هم‌اکنون در بخش‌هایی از آفریقا، آسیا، و آمریکای لاتین زنده کرده است. بیشتر این کشورها نه به دلیل حمایت از جنگ روسیه در اوکراین، بلکه به این دلیل که می‌دانند قطب‌بندی اشتباهی مهلک است، به محکومیت روسیه رأی منفی دادند. آنچه بدان نیاز داریم، جایگزینی برای دنیای دو-قطبی دورهٔ جنگ سرد است.

به همین دلیل است که بسیاری از رهبران این کشورها (از شی جین پینگ در چین گرفته تا نارندرا مودی در هند و سیریل راما فوزا در آفریقای جنوبی) علی‌رغم سمت‌گیری‌های سیاسی بسیار متفاوت خود، خواستار دوری از “ذهنیت جنگ سرد” شده‌اند. آنها حرکت به سمت شکل دادن یک کارپایهٔ “غیرمتعهد” جدید را آغاز کرده‌اند. همین حرکت واقعی تاریخ است که ما را به فکر بازگشت به مفاهیم “عدم تعهد” و صلح می‌اندازد.

هیچ‌کس نمی‌خواهد حتی تصورش را کند که محاصرهٔ چین و روسیه به وسیلهٔ آمریکا و متحدانش چه پیامدهایی خواهد داشت. حتی کشورهای متحد نزدیک آمریکا (مانند آلمان و ژاپن) می‌دانند که اگر پردهٔ آهنین جدیدی به دور چین و روسیه کشیده شود، برای کشورهای آنها مرگ‌بار خواهد بود. جنگ و تحریم‌های کنونی از هم‌اکنون باعث افزایش نجومی قیمت‌های مواد غذایی و سوخت و موجب بروز بحران‌های سیاسی جدّی در هندوراس، پاکستان، پرو، و سریلانکا شده است، که بی‌تردید دامن کشورهای بیشتری را خواهد گرفت. جنگ برای کشورهای فقیر بسیار گران تمام می‌شود. هزینه کردن در جنگ، روح انسانی را می‌خورد؛ و جنگ‌افزار خود باعث افزایش احساس ناامیدی عمومی در مردم می‌شود.

جنگ‌افروزان سودجو تنها به دنبال منافع اقتصادی و سیاسی خود هستند و روشن است که جنگ‌های آنها نه تنها مسائل اصلی جامعهٔ بشری را حل نمی‌کند بلکه مشکلات را دوچندان می کند. از سوی دیگر، ایده‌های “عدم تعهد” و صلح، واقع‌گرایانه است. چارچوب این ایده‌ها پاسخگوی فرزندانی است که فقط می‌خواهند بخورند، بیاموزند، بازی کنند، و رؤیاپردازی کنند.

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ  ۱۱۵۴، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا