Uncategorised

آیا رشد اقتصادی با محدودیت روبه‌روست؟

حیات نظام سرمایه‌داری به رشد و گسترش مداوم وابسته است. آیا این بدان معناست که سرانجام به جایی خواهیم رسید که تمام منابع و بازارها مصرف و اشباع خواهد شد و به فلاکت خواهیم افتاد؟ آری؛ ولی فقط در صورتی که کورکورانه “منطق” بازار سرمایه‌داری را دنبال کنیم.

(منبع ترجمه: جمع‌بندی بحث‌های نظری در کتابخانهٔ یادبود مارکس در لندن، انگلستان)

 

جوابی که به سؤال مطرح شده در عنوان این نوشته می‌دهیم، بستگی به این دارد که منظورمان از “رشد” چیست. چه نوع رشدی؟ چه کسی این رشد را کنترل می‌کند و از آن بهره‌مند می‌شود؟ پیامدهای درازمدّت آن برای زمین ما چه می‌تواند باشد؟ روشن است که سرمایه‌داری معاصر در بحران و رکود است، و محیط‌زیست را بی‌وقفه نابود می‌کند. پس چشم‌انداز وسیع‌تر سلامت سیّارهٔ ما و بهروزی مردمان آن چه می‌شود؟

پنجاه سال پیش، “باشگاه رم”، یک “کالج نامرئی” از “دانشمندان، اقتصاددانان، مدیران اجرایی شرکت‌ها، کارمندان دولتی عالی‌رتبه، و سران سابق دولت‌ها از سراسر جهان (به طور عمده سرمایه‌داری)، اعلام کرد که “رشد” (از هر نوع آن) ناپایدار است، و بودجه‌ای در اختیار دانشگاه اِم‌آی‌تی (دانشگاه فناوری ماساچوست، MIT) گذاشت که با ساختن یک الگوی کامپیوتری، این نظر را “ثابت” کند. در کتاب “محدودیت‌های رشد” که همان کالج در سال ۱۹۷۲ منتشر کرد، این طور نتیجه‌گیری شد که “اگر روند تغییر و شکل‌بندی جمعیت، صنعتی شدن، آلودگی، تولید مواد غذایی، و مصرف و ته کشیدن منابع طبیعی به همین صورت کنونی ادامه یابد، رشد بر روی کرهٔ زمین در صد سال آینده محدود خواهد شد… محتمل‌ترین برآمد این وضع، کاهش نسبتاً ناگهانی و مهارنشدنی جمعیت و ظرفیت صنعتی خواهد بود.”

آن کتاب مورد توجه گستردهٔ رسانه‌ها قرار گرفت و دو میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفت. در نگاه بسیاری از مردم، بروندادهای الگوی کامپیوتری استفاده شده در آن کتاب، وخیم‌ترین وضعیت ممکن در پیش‌گویی‌های طرفدار محیط‌زیست دربارهٔ فاجعهٔ زیست‌بومی در آینده‌ای نزدیک را تأیید “علمی” کرد. واکنش‌های متفاوتی در میان راست‌گرایان و چپ‌گرایان به این نتایج دیده شد: از خوش‌بینی سرمستانه (که سرمایه‌داری- یا سوسیالیسم- مشکلات را “خودبه‌خود” حل خواهد کرد) تا ناامیدی.

در واحد پژوهش سیاست‌گذاری علوم دانشگاه ساسکس (SPRU)، تیمی از محققان زیر سرپرستی کریس فریمن، مدیر آن واحد و اقتصاددان مارکسیست، الگوهای کامپیوتری مزبور را به‌دقت تجزیه و تحلیل کردند. این محققان با تأکید بر اینکه خروجی‌های هر برنامه یا الگوی کامپیوتری اساساً به کیفیت داده‌ها و پیش‌فرض‌های ورودی آن بستگی دارد، نتیجه گرفتند که “الگوهای کامپیوتری را نمی‌توان جایگزین تئوری کرد.”

این تیم به این نتیجه رسید که “بحث دربارهٔ رشد یا نبود رشد، به بحثی بی‌حاصل تبدیل شده است، زیرا موضوع‌های واقعاً مهم چگونگی ترکیب رشد در تولید محصول و نیز در توزیع محصول رشد را نادیده می‌گیرد… برخی از انواع رشد نه‌فقط با حفاظت از محیط‌زیست سازگارند بلکه به بهبود محیط‌زیست کمک می‌کنند. مشکل از نظر ما، مسئلهٔ نظام سیاسی-اجتماعی است که این نوع رشد را می‌طلبد و به پیش می‌برد. مسئله از نظر ما، توزیع عادلانه‌تر، چه در داخل کشورها و چه بین کشورهاست که باید حل شود.” برخی دیگر از اعضای واحد پژوهش مذکور، دو موضوع مطالعهٔ “محدودیت‌های رشد” (که کنسرسیومی از چندملیتی‌های درجهٔ دوم آن را تأمین مالی کرده است) و بحران‌های سرمایه‌داری- به‌ویژه پایان “رونق طولانی” پس از سال ۱۹۴۵ [بعد از پایان جنگ جهانی دوم]- را‌ مرتبط با یکدیگر می‌دانند. از آن زمان [۱۹۷۲] تا کنون کامپیوترها بی‌نهایت قدرتمندتر و الگوسازی‌های کامپیوتری بسیار پیچیده‌تر شده‌ است. ساختن “الگوهای جهانی” ادامه یافته، ولی چیز زیادی به نتیجه‌گیری‌های پژوهش سال ۱۹۷۲ اضافه نشده و همچنان همان محدودیت‌ها و انتقادها در مورد آنها صادق است. هم‌زمان، سمت‌وسوی نگرانی‌های زیست‌محیطی تغییر کرده است. امروزه بیش از هر زمان دیگری به این موضوع توجه می‌شود که جمعیت‌شناسی انسان عرصه‌ای است بسیار بزرگ‌تر از آمار و ارقام و ترکیب جمعیت‌ها. برای نمونه، همان‌طور که در نوشتهٔ دیگری در این سلسله نوشته‌ها تأکید کردیم، اندازهٔ خانواده پیوند تنگاتنگی با اقتصاد، سیاست، و تاریخ دارد. علتِ گرسنگی و سوءتغذیه، ناتوانی تنگدستان در خرید محصولات تولید شده است. هیچ سالی نبوده است که تولید جهانی سرانهٔ مواد غذایی به کمتر از میزان لازم برای امرار معاش جمعیت کاهش یافته باشد. تهی شدن منابع معدنی همواره با راه‌حل‌های فنی جبران شده است (اگرچه دربارهٔ اینکه این روند تا چه مدت می‌تواند ادامه یابد، بحث و اختلاف‌نظر است).

در دهه‌های اخیر، به‌ویژه به چرخه‌های زیست‌شیمیایی و میزان توانایی کرهٔ زمین در جذب آلودگی، به‌خصوص در پیوند با تغییرات آب‌وهوایی، توجه فزاینده‌ای شده است (اثر این سوخت‌های فسیلی بر چرخهٔ کربن بیشتر مورد توجه است تا ته کشیدن این سوخت‌ها).

اخیراً نیز در گزارش‌های متوالی “هیئت بین‌دولتی تغییرات آب‌وهوایی” (IPCC) وابسته به سازمان ملل متحد، شالودهٔ علوم فیزیکی مرتبط با تغییرات آب‌وهوایی، پیامدهای آن (از جمله پیامدهای کشاورزی، زیست‌بوم‌ها، و سلامتی و بهزیستی انسان)، و امکان کاهش این تغییرات زیان‌بار، بررسی و ارزیابی شده است. همهٔ این مطالعات نشان می‌دهد که “ادامهٔ روند کنونی” به فاجعه منجر خواهد شد.  همهٔ اینها بررسی موضوع “رشد” را (آن طور که معمولاً سرمایه‌داری و سخن‌گویان آن طرح می‌کنند) به‌مثابه راه‌حلی برای مشکلات جهانی مانند نابرابری، فقر، سوءتغذیه، و بیماری، می‌طلبد. همیشه این خطر وجود دارد که در بحث دربارهٔ رشد، بیش از حدّ بر محدودیت‌های “طبیعی” تمرکز و تکیه شود، و نه بر تضادهای درونی سرمایه‌داری که پیش‌برندهٔ سودآورترین “رشد” است، حتی اگر مخرّب‌ترین نوع آن برای محیط‌زیست باشد.  اتفاقی نیست که هم‌زمان با سبزنمایی شرکت‌های بزرگ و حرف‌های توخالی آنها دربارهٔ حفاظت از محیط‌زیست- تا بتوانند نقش خود در تخریب مداوم زمین را پنهان کنند- در کشورهای ثروتمند جهان مُد شده است که بر تغییر شیوهٔ زندگی فردی به‌مثابه راه‌حلی برای بحران زیست‌محیطی تمرکز کنند.  همان‌طور که دیوید هاروی می‌نویسد، “لازم به گفتن نیست که طبقهٔ سرمایه‌دار همیشه- حداقل در این مورد- خوشحال می‌شود که نقشی که در این عرصه دارد، در زیر پرده‌ای از لفاظی‌های زیست‌محیطی پنهان شود و سرمایه‌داران، که خود باعث و بانی این مسئله‌اند، گریبان خود را از این مخمصه رها کنند.«

تضادهای زیست‌محیطی سرمایه‌داری به‌ویژه پس از شکست‌های جنبش‌های کارگری و سوسیالیستی دههٔ ۱۹۷۰ [۱۳۵۰] برجسته‌تر شد. برای برخی‌ها، همین موضوع بیشتر از آنکه انگیزه‌ای برای تقویت مبارزات کارگری بود، مبنای قوی‌تری برای ایجاد اتحادهای ضدّسرمایه‌داری شد.

اتحادهایی که می‌توان حول محور مسائل زیست‌محیطی شکل داد، بسیار مهم‌اند. با این حال، نباید فراموش کرد که عامل تخریب محیط‌زیست، تضادهای اساسی در سرمایه‌داری بین نیروها و مناسبات تولید و تلاش بی‌امان سرمایه برای کسب سود است. آنچه روشن است این است که حیات سرمایه‌داری، به‌مثابه نظام اقتصادی، همان‌طور که وابسته به بهره‌کشی از کارگران است، به همان صورت هم به بهره‌برداری از منابع جاندار و بی‌جان دنیای ما وابسته است. سرمایه‌داری به رشد مداوم وابسته و زنده است و بدون آن فرو خواهد پاشید.

سرمایه‌داری غیراستثماری عبارتی متناقض است. در جامعهٔ بشری، فقط یک “زیست‌بوم انسانی” واحد وجود ندارد. هر نظام اجتماعی، فرایند زیست‌بومی خاص خودش را دارد، و فرایند زیست‌بومی سرمایه‌داری به‌ویژه بسیار ویرانگر است. این همان چیزی است که خود مارکس هم با مفهوم “گسست سوخت‌وسازی” [شکاف متابولیک یا از هم گسیختن پیوندها و بده-بستان‌های متقابل] میان انسان و طبیعت به آن اشاره کرده است. [نیز مقالهٔ “گسست سوخت‌وسازی” را در “نامهٔ مردم”، شمارۀ ۱۱۰۱، ۲۵ فروردین ۱۳۹۹ ببینید.] مارکس در این بحث بر فرایند کشاورزی، تهی شدن خاک از مواد مغذی، و آلودگی آبراه‌ها به فاضلاب انسانی و طبیعی تمرکز کرد. او از نخستین مدافعان بازیافت بود. امروزه ما می‌دانیم که اثرگذاری‌های گستردهٔ سرمایه‌داری، حیات در کل سیّارهٔ ما را تهدید می‌کند.

همان‌طور که بِری کامنر، بوم‌شناس مارکسیست و یکی از بنیان‌گذاران جنبش زیست‌محیطی نوین، نیم قرن پیش (هم‌زمان با همان پژوهش اِم‌آی‌تی) نوشت: “جهان تا مرز فاجعهٔ زیست‌بومی کشانده شده است. نه به‌خاطر یک خطای معیّن که با طرح‌های هوشمندانه بتوان آن را اصلاح کرد، بلکه بر اثر مجموعه‌ای از نیروهای اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی قدرتمند که مسیر حرکت تاریخ را شکل می‌دهند… هر کسی که دربارهٔ رفع بحران زیست‌محیطی پیشنهادی می‌دهد، به‌واقع متعهد می‌شود که مسیر تاریخ را تغییر دهد.”

منابع کرهٔ زمین، منابع زمین‌شناختی و زیستی ما (به‌ویژه توان متعادل‌ساز چرخه‌های زیست‌زمین‌شیمیایی)، و حتی فضای فیزیکی روی کرهٔ زمین به‌قدر کافی نیست که همه بتوانند از زندگی خصوصی تجمّلی‌ای از نوع زندگی‌های امثال جف بزوس، ریچارد برانسون، بیل گیتس، ایلان ماسک، یا مارک زوکربرگ “برخوردار” باشند.

سیّارهٔ ما نمی‌تواند برای همهٔ‌ ساکنانش سبک زندگی تجمّلی اسرافکارانهٔ “یک‌درصدی‌ها” را تأمین کند که ثروت خود را از استثمار کار “۹۹درصد” بقیه به دست آورده‌اند. همان‌طور که بحران انرژی کنونی نشان می‌دهد، کرهٔ خاکی ما نمی‌تواند انباشت سرمایهٔ شرکت‌های بزرگ و حامیان مالی آنها را تحمل و تأمین کند، مگر با فرو رفتن میلیون‌ها نفر در قعر فقر و فلاکت. اما شواهد زیادی وجود دارد که در درون یک نظام اقتصادی سالم و معقول که در آن “رشد” بر کیفیت متمرکز است نه بر کمیّت، و ثبات جمعیتی مورد توجه است (که بستگی بسیار زیادی به سیاست‌های مترقی از جمله مراقبت‌های بهداشتی، آموزش، و حقوق زنان دارد)، و اگر- که اگر بزرگی است- تغییرات آب‌وهوایی (با پیامدهای فاجعه‌بار آن برای تولید مواد غذایی) را بتوان مهار کرد- در آن صورت، زمین ما می‌تواند امکانات کافی خصوصی برای همه (شامل آب، غذا، انرژی، لباس، مسکن شایسته) فراهم کند، به طوری که همه بتوانند از تجمّل عمومی برخوردار شوند: باکیفیت‌ترین آموزش و پرورش و بهداشت و درمان و مراقبت‌های اجتماعی؛ کتابخانه‌ها، موزه‌ها، گالری‌های هنری، مراکز ورزشی، استخر، زمین‌های بازی و مراکز اجتماعی عمومی؛ زیرساخت‌های حمل‌ونقل و ارتباطات خوب؛ و فضای سبز محلی و پارک‌های عمومی. چنین دنیایی فقط با تحقق بینش سوسیالیستی ممکن می‌شود. آرزوی بزرگی است، ولی واقع‌بینانه و دست‌یافتنی است. تحقق آن به عمل ما بستگی دارد.

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۶۶، ۱۸ مهر ۱۴۰۱

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا