بنبست حکومت ولایی و ضرورت همکاری سیاسی برای ارتقای مبارزۀ ضددیکتاتوری
تحولات هفتههای اخیر در ایران حکایت از آن دارد که حکومت ولایی در مواجهه با جنبش اجتماعی-سیاسی گسترشیابندهٔ کنونی با چالشهای بزرگی روبهرو شده و راهی برای خاموش کردن آتش اعتراضهای مردمی نیافته است. سرکوبهای وحشیانۀ معترضان و تلاش مذبوحانهٔ دستگاه امنیتی-رسانهیی جمهوری اسلامی، تا کنون، برای تغییر اوضاع به نفع رژیم کماثر بوده است. همین واقعیت نشان میدهد که به موازات ادامهٔ جانفشانیهای مردم و مبارزهٔ فراگیر کنونی، در صورت سازماندهی بهتر و تقویت جنبش اعتراضی جاری، نهتنها میتوان مقابله با دستگاه سرکوب را تداوم داد بلکه میتوان میدان مبارزه را گامبهگام وسیعتر کرد و دیکتاتوری را به عقب راند و از قدرت برکنار کرد.
بیانیهٔ تهدیدآمیز مشترک وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و سازمان اطلاعات سپاه پاسداران در روز ۶ آبان، و تحلیل بیمایه و تکراری این دو نهاد سرکوبگر در نسبت دادن اعتراضهای گستردهٔ چند هفتهٔ گذشته در دهها شهر بزرگ و کوچک به عملیات سازمانهای جاسوسی خارجی، چیزی جز پذیرش ضعف و عجز دستگاه سرکوب در برابر امواج اعتراضهای مردمی نیست. چکیده و هدف این بیانیۀ دستگاه امنیتی، طبق روال معمول، مرتبط کردن اعتراضها و فعالیتهای سندیکاهای کارگری با فعالیت “دشمن خارجی” و هشدار دادن به خبرنگاران در مورد انتشار خبرهای فجایع حکومتی، مانند نحوۀ کشته شدن مهسا امینی، و تهدید امنیتی روزنامهنگاران بود. در همین ارتباط، گفتههای حسین سلامی، فرمانده کل سپاه، مبنی بر اینکه تلویزیونهای خارجی از عوامل اصلی “اغتشاشات” بودهاند، و تهدید کردن مستقیم عربستان سعودی بهعنوان مالک برخی از این تلویزیونها، نشان از درماندگی رژیم در مقابل گسترش اعتراضهاست.
از این گزافهگویان باید پرسید که با وجود شبکهای بزرگ از تلویزیونهای متعدد حکومتی و دستگاه تبلیغاتی داخلی جمهوری اسلامی، چگونه شبکههای تلویزیونی خارجی میتوانند چنین جنبشهای عظیمی را در داخل کشور راهاندازی کنند، و چرا دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی نمیتواند آنها را خنثی کند؟ سخنوریهای حسین سلامی مانند همان نظریههای بسیار سطحی است که انقلاب ضددیکتاتوری سال ۵۷ را حاصل عملکرد رادیو بیبیسی فارسی و دسیسههای آمریکا و انگلستان برای نابود کردن “پیشرفتهای شگرف” حکومت شاه میدانند! رسانههای خارجی نقش معیّنی در اندیشهسازی و اشاعهٔ اطلاعات دستچین شده یا نادرست به سود دیدگاههای خود و مالکان شخصی یا دولتی خود دارند، ولی عامل اصلی اعتراضهای ایران، چه در رژیم سلطنتی و چه امروزه در حکومت اسلامی، بحرانهای عمیق و گستردهٔ اجتماعی-اقتصادی و ظلم و ستمی است که به مردم و بهویژه به زحمتکشان شده است و میشود. به میان کشیدن پای رسانههای خارجی، صرفاً برای پرهیز از پذیرفتن نقش حکومتها در سرکوبهای اقتصادی-اجتماعی-سیاسی است.
رژیم سعودی و دولت آمریکا بلافاصله گفتههای حسین سلامی و تهدیدهای او در مورد نقش تلویزیون “ایران اینترنشنال” در اعتراضهای جاری ایران را نشانهٔ تدارک حملۀ جمهوری اسلامی ایران به عربستان سعودی اعلام کردند، موضوعی که میتواند بهانهای خطرناک در دست محافل جنگطلب آمریکا شود. اینکه حکومت ولایی ایران در برابر تهدیدی که از جانب اعتراضهای پیگیر مردم میشود و توان دفع آن را ندارد، در شرایطی معیّن دست به ماجراجویی نظامی بزند، احتمالی است که در صورت تحقق، با کشاندن ماشین جنگی آمریکا و ناتو به منطقه، میتواند ایران را با خطرهای ویرانگری روبهرو سازد. از این رو، ضروری است که نیروهای ملی و مترقی، با هوشیاری کامل از حفظ صلح دفاع و با بروز هر نوع تنش و برخورد نظامی مقابله کنند.
از دیگر افاضات و تهدیدهای فرمانده کل سپاه این بود که “ما به جوانانمان باز هم میگوییم که شرارت را کنار بگذارند؛ امروز، روز پایان اغتشاشات است. دیگر به خیابان نیایید.” بیاعتنایی مردم و جوانان کشور به این تهدید و ادامه یافتن تظاهرات و اعتراضها، از یک سو، نشانهٔ بیاعتباری دستگاههای امنیتی و تبلیغاتی حکومت اسلامی و از سوی دیگر، نشانهٔ عزم راسخ معترضان ایران به بازپس گرفتن حقوق انسانی خود است.
سخنرانی علی خامنهای به مناسبت “۱۳ آبان، روز ملی مبارزه با استکبار جهانی” و تلاش او برای سوءاستفاده از سرواژۀ “جنگ ترکیبی” برای توجیه ضربههایی که جنبش اعتراضی به حکومت ولایی وارد آورده است نیز اقدامی عبث برای آرام کردن اعتراضها بود. سعی “نمایندهٔ خدا روی زمین” برای “حفظ نظام” از طریق منحرف کردن افکار عمومی از رخدادهای اخیر درون کشور به سمت خارج، و بهویژه مرتبط کردن اعتراضها به تنش بین قدرتهای جهانی، نشاندهندهٔ میزان درماندگی سران حکومت اسلامی در برابر گسترش جنبش اعتراضی مردم است. واقعیت آن است که سخنان خامنهای در مورد “مبارزه با استکبار جهانی” امروزه دیگر جز روی پایگاه اجتماعی در حال کاهش و فروریزی رژیم در داخل کشور، از جمله لشکر مزدوران سرکوبگر و جیرهخواران ذوب شده در ولایت فقیه، در جای دیگری مؤثر نیست و در عمل به یاوهگوییهایی بیثمر تبدیل شده است. در حالی که چهار دهه سیاست خارجی تنشآفرین جمهوری اسلامی، مبتنی بر اسلامگرایی افراطی و زیر پرچم دروغین “مبارزه با استکبار”، با ورشکستگی روبهرو شده است و کشور ما را به شکلهای گوناگون در معرض بحرانهای متعدد و دستاندازیهای اقتصادی و سیاسی امپریالیسم آمریکا قرار داده است، علی خامنهای به مناسبت روز ۱۳ آبان در حضور دانشآموزان میگوید: “آمریکا آسیبپذیر است”.
دیدگاهها و سخنان پوچ و بیمایهای که در تمام سطوح حکومتی بیان میشود، از سران “نظام” و در رأس آنها خامنهای گرفته تا نظامیان و جناحهای اصولگرا و اصلاحطلب و رسانههایشان، نشاندهندهٔ به بنبست رسیدن حاکمیت “اسلام سیاسی” در همهٔ عرصههای سیاست داخلی و خارجی در پاسخگویی به خواستهای مبرم و برحق مردم و بهویژه زحمتکشان است. حکومت ولایت فقیه بار دیگر در وضعیتی بسیار نامتعادل قرار گرفته و در برابر جنبش آزادیخواهی آسیبپذیر شده است.
جامعهٔ ایران وارد شرایط کاملاً نوینی شده است که فرصت بسیار ارزشمندی را در برابر نیروهای سیاسی مردمی و مترقی خواستار تغییرهای بنیادی دموکراتیک قرار میدهد. باید فداکاریهای والای جوانان و زنان و مردم ایران را با ایجاد نهاد یا جبههای متشکل از نیروهای سیاسی ملی و دموکرات تقویت کرد. زمان ارتقای سطح جنبش مردمی و مبارزهٔ سازمانیافته و مستقیم با تمام ساختارهای اصلی حاکمیت “اسلام سیاسی” فرا رسیده است. این مبارزه به تدارک، برنامهریزی، و تدوین چشمانداز روشن برای حکومت آینده نیاز دارد. پراکندگی و رقابتهای کور و نامسئولانهٔ برخی از نیروهای سیاسی مخالف رژیم و تصفیه حسابهای شخصی و حزبی را، که به بهای تأخیر در ایجاد جبههای متحد برای ارتقای کیفی مبارزه تمام میشود، دیگر بههیچوجه نمیتوان توجیه یا تحمل کرد.جای تأسف است که هنوز با اظهارنظرها و رفتارهای تفرقهافکنانهٔ برخی از فعالان و نیروهای مترقی روبهرو هستیم که مانع بهرهبرداری از فرصت ارزشمند مبارزه در لحظۀ کنونی میشود. در این ارتباط، به دو مورد میتوان اشاره کرد:
۱) این روزها شاهد تولید انبوهی از نظریات و تحلیلهای فردی در مورد رخدادهای اخیر در کشور هستیم. مسلماً برخی از این نوشتارها و سخنرانیها محتوایی قابل اعتنا و مفید دارند که میتواند به پیشبرد مبارزه کمک کند. اما بسیاری از این اشخاص نهفقط اشارهای به ضرورت سازماندهی بهتر مبارزه از طریق تشکلهای سیاسی نمیکنند، بلکه دانسته یا ندانسته چنین ابزار مفیدی را نفی میکنند. گاه به نظر میآید که این گونه نظریات فردی صرفاً به منظور تبلیغ نام شخصی معیّن یا بالا بردن تیراژ این یا آن رسانهٔ معیّن منتشر میشود. این دسته از تحلیلگران منفرد، در این روند مخرّب تشکلگریزی، برای وارد کردن یا به بحث کشیدن نظریات و برنامههای مشخص و مواضع کنونی سازمانها و حزبهای سیاسی در تحلیلهایشان هیچ تلاشی نمیکنند، مگر با هدف نفی کامل این حزبها و سازمانها. اینان با خاطرهنویسی یا رجوع به برخی مسائل تاریخی مورد نظر خودشان، در عمل، صرفاً نظریات شخصیشان را در مورد حزبها و سازمانهای سیاسی مطرح میکنند، و کاری به واقعیت مواضع این سازمانها ندارند. البته هر فردی در بیان نظریاتش آزاد است، ولی یکجانبه به قاضی رفتن و بیتوجهی به مواضع و اسناد رسمی سازمانهای سیاسی، ابراز نظریات فردی را بیاعتبار میکند و به تفرقه دامن میزند.
۲) نبود همکاری مؤثر میان نیروها و حزبها و سازمانهای سیاسی موجود نیز عامل دیگری است که اثرگذاری نیروهای مترقی و ملی را در تحوّل تاریخی جاری کاهش میدهد. آنچه در حدّ “همکاری” وجود دارد محدود به انتشار پراکندۀ چند اعلامیه است که اثر چندانی بر امر خطیر تشکلیابی، تدوین برنامهٔ عمل مشترک، و ارتقای مبارزهٔ ضددیکتاتوری ندارند و متأسفانه نشانی از تلاش جدّی برای برطرف کردن این ضعف عمده در میان نیروهای مترقی و ملی دیده نمیشود. در مقابلِ دیکتاتوری حاکم، باید بتوان جبههٔ سیاسی معتبر و مؤثری ایجاد کرد تا به پشتوانهٔ جانفشانیهای پیگیر و ارزشمند مردم ایران در خیابانها و دانشگاهها و کارخانهها و… بتوان توازن نیروهای سیاسی را به سود نیروهای خواهان گذار از دیکتاتوری حاکم تغییر داد.
بخشی از اپوزیسیون گویا چنین تصوّر میکند که از طریق کانالهای تلویزیونی فارسیزبان وابسته به این یا آن دولت خارجی میتوان براندازی حکومت ولایی را به روش انقلابی رهبری کرد. در اینجا، سخن دربارهٔ بازتاب دادن خبرهای تظاهرات اعتراضی در ایران در این رسانهها نیست، که در هر صورت وظیفهٔ رسانههای حرفهیی است. سخن ما دربارهٔ جریانسازی و رهبرتراشی و یکسویهنگری رسانههاست. جالب آن است که بسیاری از نظریهپردازانی که در برنامههای تلویزیونهای بیبیسی فارسی، “ایران اینترنشنال”، و “من و تو” همواره از دیدگاه ضدّمارکسیستیشان مقولۀ انقلاب را نفی کردهاند و انقلاب ضدّدیکتاتوری سال ۵۷ را “واقعهای مخرب” میدانند، اکنون به انقلابیهای دوآتشه تبدیل شدهاند.
تجربههای جهانی اخیر، بهویژه در خیزش “بهار عرب”، نشان میدهد که بدون تشکلیابی و سازماندهی در فعالیت سیاسی و همکاری مستمر حزبها نمیتوان تنها بر پایۀ حضور فداکارانۀ مردم در خیابانها و اطلاعرسانی در تلویزیونها و در فضای مجازی سطح مبارزه را تا حد تغییر توازن نیرو به سمت جهش انقلابی سوق داد و انقلاب را حفظ کرد. پیروزی در این مبارزه، نیاز به اتحاد، تدارک، برنامهریزی، و تدوین چشماندازهای مشخص دارد.
تأکید مکرر حزب تودۀ ایران بر ضرورت متشکل شدن فعالان سیاسی در حزبهای نزدیک به نظریاتشان، و مهمتر از آن، همکاری عملی و تبادلنظر میان حزبها و سازمانهای سیاسی، بهدلیل این واقعیت عینی است که هیچ نیروی سیاسی بهتنهایی نمیتواند مبارزه را به پیش و به سوی پیروزی ببرد. روشن است که حزب تودۀ ایران به عنوان حزب طبقه کارگر ایران همه تلاش و امکانات خود را در راه ارتقاء و تقویت جنبش کارگری میهن ما به کار خواهد گرفت. جنبش اجتماعی-سیاسی والا و ارزندهٔ “زن، زندگی، آزادی” در صورت برخورداری از دانش و تجربهٔ فعالان سیاسی که دهها سال است مبارزه را ادامه دادهاند، میتواند میخ آخر را به تابوت دیکتاتوری ولایی بزند. از این راه است که تغییر توازن نیرو به سود نیروهای آزادیخواه و گذار از دیکتاتوری ولایی حاکم ممکن میشود.
با ورود فداکارانهٔ مردم به صحنۀ مبارزهٔ سراسری، اکنون باید از یک سو این جنبش را، که بهدرستی در هم شکستن ساختارهای حکومت ولایت فقیه و ضدّارزشهای ارتجاعی دینی آن را هدف قرار داده است، تحکیم کرد و تداوم بخشید، و از سوی دیگر، خواستهای اجتماعی و اقتصادی عدالتجویانهٔ ضرور را با شعارهای این جنبش مردمی تلفیق کرد. از راه تشکیل جبهۀ واحد ضدّدیکتاتوری قطعاً میتوان به این روند یاری رساند. موفقیت در این امر مستلزم کار سیاسی حرفهیی و همکاری میان حزبهای ترقیخواه و ملی بر پایهٔ یک برنامهٔ حداقل مشترک برای برانگیختن و گرد آوردن طیف وسیع قشرها و طبقات اجتماعی مخالف حکومت دیکتاتوری است.
به نقل از «نامۀ مردم» شمارۀ ۱۱۶۸، ۱۶ آبان ۱۴۰۱