انقلاب کوبا: بنایی که بهدست آموزگاران و دانشآموزان بنا شده است
در کوبا نابرابری در آموزش و پرورش دیرزمانی است که بهپایان رسیده است.
آموزشگاهها در این جزیره مکانهاییاند که همهٔ جوانان کوبایی و دانشآموزان حتا از طبقههای محروم میتوانند برای دانشآموختن و کارآموزی در هرنوع کاری که در رشد و بالندگی کوبای خودگردان یاری رساند سهمی داشته باشند.چندی پیش در ۲۹ آذرماه، ۱۲۳ آموزگار سوادآموزی کوبایی وارد کشور هندوراس شدند. آنان همراه همتایان هندوراسی و با یاری جستن از روش مبتکرانه کوبا یعنی”بله من میتوانم“(Yo sí puedo”) برای سوادآموزی بهره خواهند گرفت. این روشی است که در سراسر جهان کاربرد پیدا کرده است.اول دیماه گرامیداشت روز آموزگار در کوبا است. فیدل کاسترو در سخنرانیاش در برابر جمعیتی انبوه در هاوانا در سال ۱۳۴۰ پس از پایان کارزار سوادآموزی برنامهریزی شده برای آن سال، این تاریخ را “سال آموزش” در کوبا و “منطقهای بدون مشکل بیسوادی” اعلام کرد.
صد هزار جوان که داوطلب شده بودند تا خواندن و نوشتن پایهای را به بزرگسالان بیسواد ساکن در منطقههای روستایی آموزش دهند در این همایش حضور داشتند. این جوانان، بیشتر از شهرهای کوبا، با خانوادههایی که به آنان آموزش میدادند زندگی و در کارهای کشاورزی کمک میکردند.
دهها هزار آموزگار داوطلب، فعالان اتحادیههای کارگری، و دیگر زحمتکشان به این کارزار سوادآموزی در سراسر جزیره پیوستند. در پایان، ۲۷۱ هزار داوطلب سوادآموزی ۷۰۷ هزار کوبایی (از جمعیت ۷٫۲۹۱٫۲۰۰ نفر) را در خواندن و نوشتن توانمند ساختند.
در رابطه با آموزش و پرورش، مردم کوبا با خوزه مارتی، قهرمان ملی کوبا و نماد آموزش و انقلاب، پیوندی احساسی دارند. فیلیپ فونر، سردبیر نشریه “مانتلی ریویو” در سال ۱۳۵۷در معرفی کتاب خوزه مارتی “درباره آموزش”، مینویسد: “از دیدگاه خوزه مارتی، اساس پایه آزادی، آموزش مردم بود. بالاترین نشانهای که میتوان در پایبندی یک دولت در خدمت به شهروندان خود یافت مقدار پویندگی آن در آموزش مردمش است.”
فیدل کاسترو در یکی از سخنرانیهایش در ارتباط با کارزار سوادآموزی در شهریورماه ۱۳۴۰، دیدگاه خوزه مارتی را اینگونه غنیتر ساخت: “بدون یک دگرگونی بنیادین در عرصه آموزش، هیچ انقلابی بارور و تکوینپذیر نخواهد بود… انقلاب و آموزش بهواقع دو آرمان مترادف هستند… هر انقلابی اگر هر چه بیشتر در عرصه آموزش اهتمام ورزد، از کنشگری کارشناسان صلاحیتدار بیشتری برخوردار باشد، مدیران با صلاحیت، و آموزشدهندگان و کاردانان انقلابی بیشتری داشته باشد ناگزیر به پیشرفت و موفقیت خواهد شد.” فونر به این اشاره میکند که در آستانه انقلاب کوبا در سال ۱۳۳۸، ۲۳ درصد کوباییها بیسواد بودند، “میانگین سطح آموزشگاهی مردم کمتر از کلاس سوم بود” و “تنها چند هزار” کودک در آموزشگاههای دورهٔ راهنمایی و دبیرستانی آموزش میدیدند. بهگفتهٔ کاسترو، تا آذرماه ۱۳۴۰ دولت انقلابی ۱۵ هزار آموزشگاه ساخت و در همان حال پادگانهای نظامی را به مدرسه تبدیل کرد و به آموزش و پرورش کودکان ناتوان جسمی و ذهنی دست زد.
بیسوادی در سراسر کشور تا سال ۱۳۵۲ از بین رفت. بهگفتهٔ فونر، حدود ۱٫۸۹۸٫۰۰۰ کودک در دبستان به آموزش سرگرم بودند و ۴۷۰ هزار نفر در آموزشگاههای راهنمایی و دبیرستان ثبت نام کردند. در آن زمان، “انقلاب دوم آموزشی” با آموزش ۲۰ هزار آموزگار اضافی برای پاسخگویی به موج عظیمی از دانشآموزانی که اکنون در دبیرستان و پیشدانشگاهی آموزش میدیدند بهراه افتاد. سومین “انقلاب” آموزشی از سال ۱۳۷۹به بعد آغاز شد. در پیوند با آنچه که دولت کوبا از آن بهنام “نبرد اندیشهها” یاد میکند، این مرحله خواستار آموزشهایی شد که بر عدالت و برابری اجتماعی تأکید داشت و با حمایت اخلاقی و اجتماعی از دانشآموزان همراه بود. آموزش هنر گسترش یافت و کانونهای آموزشیای جدید برای مددکاری اجتماعی برپا شد. یادگیری با روشهای دیداری، صوتی، و رایانهای بهتازگی در اختیار آموزشدهندگان قرار گرفته است. دستاندرکاران دولت با بهرهگیری از ابزارهای کمک آموزشی رایانهای و تصویری و در دسترس گذاشتن آنها در محل زندگی دانشجویان سبب شد که ثبتنام در دانشگاهها افزایش یابد و بهاین ترتیب تا سال ۱۳۹۵، ۸۰ درصد از دانشجویان دانشگاه در نزدیکی خانه به یادگیری و آموختن سرگرم بودند. با وجود این، مشکلاتی نیز پیدا شد. تسهیل در برنامههای آموختن دانشهای طبیعی و فناوری سبب کاهش دانشجویان در رشتههای علوم انسانی و اجتماعی شد. و سهم کسب آموزش دانشگاهی در رشد اقتصادی کشور کمتر شد. شمار دانشآموزان علاقهمند برای آمادگی در پیشهٔ آموزگاری کاهش یافت و ۲۰ هزار آموزگار شغل خود را بهخاطر شغلهای پُردرآمدتر ترک کردند. دولت برای تصحیح این نارسایی، آموزش دانشگاه در سطح محلی را کاهش داد، آزمون ورودی را رقابتیتر کرد، در کارآموزی و آموزش دررشتههای علمی و فنی بازنگری و دوره آموزش دانشگاهی را کوتاه کرد. تا سال ۱۳۹۹، ۲۴۱ هزار دانشجو یا از هر سه کوبایی بین ۱۸ تا ۲۴ ساله یک نفر در ۵۰ مرکز دانشگاهی تحصیل میکرد. نزدیک به ۵۰ درصد از آنان در دورههای آموزش علوم پزشکی شرکت کردند، و ۸۵۴۲ دانشجو در رشته هنر بودند.
در همه این مدت، محاصرهٔ اقتصادی ایالات متحده باعث کمبود و دشواریهایی میشد. در گزارش وزارت آموزشوپرورش کوبا در سال ۱۴۰۲ آمده است: “به موجب قانونها و دستورهای محاصرهٔ اقتصادی، کوبا به اعتبار مورد نیاز برای خرید کالا در بیرون از کشور دسترسی ندارد.
واردات کالا از جاهای دیگر بهجز ایالات متحده تا اندازهای بهدلیل افزایش قیمت ناشی از هزینههای بالای حملونقل دشوار است.
خرید کالا از سوداگران واسطه با هزینههای متورم در بیرون از کشور، واردات را کاهش میدهد. بر اساس مقررات محاصرهٔ اقتصادی، خرید اقلام خاصی از هر جایی حتا اگر جزءِ کوچکی از آن ساخت ایالات متحده باشد، ممنوع است.
فهرست اقلام ضروری و اغلب پیدانشدنی طولانی است: کاغذ، کتاب، دفترچههای یادداشت، کامپیوتر، افزارههای شنیداری/تصویری، ابزارهای آزمایشگاهی، تجهیزات آزمایشگاهی، نوشتافزار، لوازم هنری، تجهیزات ورزشی، افزارههای ویژه مفید برای دانشآموزان ناتوانمند، سازهای موسیقی، افزارههای ضبط صوتی و شنیداری، نوشتارها و کتابها بهزبان انگلیسی، دسترسی به اینترنت، و قطعههای جایگزین برای تجهیزات.”
با این وجود، در نتیجه تلاشهای بیوقفه در طول دههها، بسیاری از دانشجویان برای انجام وظیفههای گوناگون با هدف توسعه اقتصاد کوبا و برپایی سوسیالیسم آماده شدهاند. در بازه زمانی ۱۳۳۸ تا ۱۳۹۶، ۱/۲ میلیون دانشآموخته “کارشناس” ازجمله ۸۰ هزار پزشک آموزششان را در دانشگاههای کوبا بهپایان رساندند. زنان ۶۴ درصد از دانشآموختگان دانشگاهی را در سال ۱۳۶۹ تشکیل میدادند که این رقم در سال ۱۳۳۷ برابر با ۳ درصد بود. ۲/۲ درصد کارگران کوبا در سال ۱۳۹۹ دانشآموخته دانشگاهی بودند.
هزینه تحصیل در کوبا در سال ۱۳۹۰ برابر با ۹ درصد از تولید ناخالص ملی بود. رقم قابل مقایسه در ایالات متحده در حال حاضر ۴/۹۶ درصد از تولید ناخالص ملی است. کوبا در سال ۱۳۹۶، ۱۳ درصد از بودجه ملی خود را به آموزش اختصاص داد. در کوبا در سال ۱۳۷۳، یک زن کوبایی سوار اتوبوس کوچکی شد که گردشگرانی از ایالات متحده ازجمله من را از هاوانا به شهر ترینیداد میبرد. شنیدیم که گفت: “ما کوباییها تولیدکننده میخواهیم، نه مصرفکننده.” فیدل کاسترو در نخستین روز آموزگار در سال ۱۳۳۹ همین سخنان را به زبان آورد.
پس از پیروزی انقلاب او دانشجویان حقوق دانشگاه هاوانا را از بهپایان رساندن دوره تحصیلی باز داشت و گفت: “این دانشجویان کاری جز تحصیل برای وکالت کار دیگری نمیکنند.” در آن زمان “طبقه حاکم اهمیتی به آموزش فرزندان کارگران نمیداد”. “نصف جمعیت، یعنی جمعیت روستایی، مدرسه راهنمایی نداشتند”. او آن را “مشکل جدیای برای هر انقلابی در کشور توسعهنیافتهای مانند کوبا میدانست. ” او گفت: “شمار اندکی از کارگران فنی که از دانشگاه بیرون میآیند به لایههای مرفه جامعه وابستهاند… به طبقهای که بر وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور تسلط دارد، که از نظر منطقی این طبقه با دگرگونی انقلابی مخالف است.”
نیروهای چپرو در ایالات متحده و جاهای دیگر اغلب اصلاحات و انقلاب را دو دورنمای جدا از هم میبینند. تجربهٔ کوبا نشان میدهد که آمادهسازی شهروندان جوان برای تلاش در کاری که ممکن است برای سوسیالیسم مفید باشد بیارتباط نباشد. در آموزشگاههای ایالات متحده که سرشار از نابرابریاند حرکتهای اصلاحیای جدید دیده میشوند. این اصلاحات اگرچه بزرگ بهنظر نرسند، اما میتوانند در راستای خدمت به انقلاب در راه باشند که از این منظر انقلابی بهشمار میروند. چنین اصلاحاتی میتوانند شامل تقویت و گسترش برابری در بین دانشآموزان، بررسی و شناساندن گرههای موجود در سطح جامعه، و آموزش و هدایت دانشآموزان بهسوی بهرهمندی همگان باشند.
به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۷۳، ۲۶ دی ۱۴۰۱