آیا میتوان «چپ» بود و با «سلطنت طلبان» همکاری و ائتلاف کرد؟
خیزش مردمیای که در شهریورماه امسال آغاز گردید بهرغم همهٔ فرازونشیبهایش تأثیری عمیق و مهم در راستای رسیدن به آزادی و رهایی از زنجیرهای حکومت استبدادی حاکم در جامعه برجای گذاشته است چندان که رژیم و دستگاههای امنیتیاش توان بازگرداندن جامعه به پیش از خیزش مردمی شهریور را ندارند. درحالی که در روزهای اخیر اعتراضهای خیابانی در بسیاری از شهرهای کشور فروکش کرده است بلوچستان همچنان صحنهٔ نبرد دلیرانۀ مردم با گزمگان ارتجاع است و بسیاری از زنان شجاع و دلیر میهنمان بهعلامت اعتراض مستقیم به رژیم ارتجاعی و قوانین زنستیزانهٔ قرونوسطاییاش از پوشیدن حجاب خودداری میکنند. علاوه بر اینها، در شماری از شهرهای کشور کارگران، بازنشستگان و معلمان در اعتراض به وضعیت مخرب و علاجناپذیر اقتصادی و تشدید محرومیت بیشازپیش میلیونها خانوادۀ ایرانی در همایشهایی اعتراضی به خیابان آمدهاند.
در دورانی که زنان، جوانان، و دانشجویان دلیر میهن ما شجاعانه در خیابانهای کشور در مقابل گزمگان استبداد میرزمیدند، صدها کشته، زخمی، و هزاران اسیر هزینه میکردند، رسانههای وابسته به امپریالیسم آمریکا، دولت انگلیس، پولبگیران از عربستان سعودی و دولت نژادپرست اسرائیل تلاش میکردند با مهندسیهای رسانهای این خیزش ملی مردم ایران را حرکتی وانمود سازند در راستای برگرداندن سلطنت پوسیدۀ پهلوی که ساختاری قرونوسطایی و استبدادی و حتی بهدور از روشهای حکومتمداری سرمایهداری در قرن بیستویکم است. پیامهای پی در پی و بیمحتوای رضا پهلوی، مانورهای توئیتری شماری سلبرتی که معلوم نیست چگونه نقشی قرار است در جنبش مردمی ایران داشته باشند، و سپس کارزار مضحک “وکالت” دادن به رضا پهلوی برای مذاکره با اربابانش در واشنگتن و لندن و تعیین تکلیف کردن برای آیندهٔ ایران ادامهٔ همان تبلیغات مبتذل و همان مهندسیهای رسانهای بودهاند که شبکههای خبریای چون ایران انترنشنال، بیبیسی فارسی، صدای آمریکا، صدای اسرائیل، و کانال تلویزیونی “من و تو” برای منحرف کردن این خیزش عظیم ملی و مترقی میهن ما تدارک دیده بودند و همچنان در این مسیر تلاش تبلیغاتی میکنند. در این میان تأملپذیر و پرسشبرانگیز عملکرد و احیاناً برخی موضعگیریهای نیروهای مدعی “چپ” بودن در کنار این مهندسیهای رسانهای نیروهای راست و وابسته به امپریالیسم است.
اگرچه هیچ نیرو، سازمان یا حزب چپی علناً از موضعهای رضا پهلوی دفاع نکرده است و هر از گاهی اطلاعیههایی هم در نکوهش تلاش های این شخص بهخاطر موج سواریاش و قصدش برای “رهبر” جنبش مردمی شدن صادر شده است، ولی با اینوجود برخی اظهارنظرها و عملکردهای شماری از مسئولان و وابستگان به نیروها و سازمانهای چپ در زمینهٔ روابط این نیروها با “شورای گذار” و با سلطنتطلبان و این نظر که: “باید با همهٔ این نیروها گفتگو” کرد تا بتوان به: “هماهنگی مبارزاتی” رسید، پرسشهایی برانگیخته که اشاره به آنها و تأمل کردن دربارهشان ضروری است.
بهعنوان نمونه، بهزاد کریمی در مطلبی با عنوان: “انتظارات برای پیشرفت جنبش! (بخش اول)؛ پیشنهاد یک جمهوریخواه به آقای رضا پهلوی” که دوشنبه ۲۱ آذرماه ۱۴۰۱ در سایت “اخبار روز” منتشر شده است، ازجمله می نویسد: “جدا از بخش چپ جمهوریخواهان که بر سر رشته مسایل کلان اقتصادی و اجتماعی در تقابل برنامهای با پادشاهیخواهان قرار دارد، اما این دو جریان در مبارزه سیاسی گذر از جمهوری اسلامی به دمکراسی، نه دشمن همدیگر بل رقیب سیاسی یکدیگرند. هم از اینرو، اینان نیازمند پیشبرد گفتگو با هماند تا بتوانند به هماهنگی مبارزاتی حول گذار دمکراتیک از جمهوری اسلامی به دمکراسی دست یابند که ضرورت سیاسی ایران کنونی است”، و در بیانیهای که در روزهای اخیر با عنوان: “بیانیه جمعی از تشکلهای جمهوریخواه سکولاردمکرات پیرامون رهبری جمعی و متکثر” و با امضای “اتحاد جمهوریخواهان ایران”، “حزب چپ ایران (فدائیان خلق) “، “سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور”، “جبهه ملی ایران- اروپا”، “همبستگی جمهوریخواهان ایران” منتشر شده است، که بهنظر میرسد پاسخی است به کارزار وکالت خواهی رضا پهلوی ازجمله در آن میخوانیم: “بهباور امضاکنندگان این بیانیه، شرایط ایران هنوز در مرحلهای نیست که بتوان برای آن بهصورت انتزاعی، بریده از متن واقعیت میدانی، ارادهگرایانه و آرزواندیشانه اقدام به تعیین رهبری دوره گذار کرد… در این راستا از دیگر گرایشهای دمکراسیخواه نیز دعوت میکنیم تا آنها نیز به سمت انسجام و هماهنگی درون جریانی حرکت کنند تا در نهایت نمایندگان گرایشهای منجسم و هماهنگشده اپوزیسیون دمکرات با هم بر سر اهداف، قواعد و اصول فعالیت و هماهنگیها با رعایت تمایزها در دوره منتهی به گذار توافق کنند. تنها در این شرایط است که به صورت واقعی و غیر شعاری همافزایی نیروها حاصل شده، بحثهای اختلافبرانگیز کنار رفته و امیدواری ماندگار بهدست میآید. …”
این بیانیه نه اشارهای به کارزار وکالت خواهی رضا پهلوی دارد و نه روشن میکند که منظورش از “اپوزیسیون دموکرات” چه نیروهایی هستند. البته باید به این نکته هم اشاره کرد که قبل از این بیانیهٔ جمعی از تشکلهای جمهوریخواه سکولاردمکرات، هیئت سیاسی حزب چپ ایران (فدائیان خلق) در بیانیهای حرکت رضا پهلوی در زمینه وکالت دهی را عملی “غیردموکراتیک و اتحادشکنانه” اعلام کرده بود. اما روشن نیست که منظور هیئت سیاسی حزب چپ ایران (فدائیان خلق) از”اتحاد شکنیِ” رضا پهلوی در رابطهٔ این شخص با چه کسانی یا با چه نیروهایی است.
نکتهٔ دیگری هم که باید به آن توجه داشت موضعگیری نسبت به تلاش سلطنتطلبان و همچنین مجاهدین خلق برای دخالت دادن کشورهای امپریالیستی و ارتجاعی منطقه در امور داخلی ایران است، تلاشی دیرینه که نهتنها در راستای مبارزهٔ جنبش مردمی ایران علیه دیکتاتوری حاکم نیست، بلکه بهضرر منافع ملی میهن ما و تلاش برای استقرار جمهوریای ملی و دموکراتیک در ایران است. از کارزار تقاضا برای اخراج سفیران دولت ایران از کشورهای اروپایی گرفته تا تظاهرات استراسبورگ در مقابل پارلمان اروپا و تقاضا برای وارد کردن نام سپاه پاسداران در لیست سازمانهای تروریستی (که حزب چپ ایران- فدائیان خلق- نیز از این تقاضا حمایت کرد) در این زمره از دخالت دادن کشورهای امپریالیستی در امور داخلی ایران و توجهبرانگیز است: در اینکه سپاه پاسداران رژیم و نیروهای وابسته به آن مثل بسیج ابزار اصلی سرکوب خونین جنبشهای مردمی در دهههای اخیر بوده است و در اینکه در حفظ ساختار استبدادی کنونی نقشی اساسی دارد هیچ شک و شبههای وجود ندارد. حزب ما هم در برنامه و هم در “منشور آزادی”ای که در سال ۱۳۷۳ منتشر کرد خواهان انحلال فوری این دستگاه سرکوب، جنایت، و خونریزی حاکمان کنونی شد و همچنان بر این نظر است. موضوع اساسی این است که خواستهایی از این دست برای دخالت در امور داخلی ایران ازجمله تقاضای “تشدید تحریم”های اقتصادی علیه ایران، که سالهاست از سوی رضا پهلوی و مجاهدین خلق تجویز میشود، تأثیرهای زیانبارش مشکلهای معیشتی و بهداشتیای که میلیونها تن از مردم میهن ما و زحمتکشان در آنها دستوپا میزنند را بیشازپیش شدت بخشیده است و مزید بر علت فقر و محرومیت تودههای میلیونی مردم ما شده است که اساساً زائیدهٔ سیاستهای نولیبرالی رژیم یعنی همان سیاستهای اقتصادیایاند که امثال رضا پهلویها و مجاهدین طرفدارش هستند. سپاه پاسداران نیرویی سرکوبگر و در شکنجه، آزار، و ترور دگراندیشان درگیر بوده و هست و همین “سپاه پاسداران” بود که در حملهٔ سراسری به حزب تودۀ ایران ودستگیری هزاران عضو و هوادار حزب در سال ۱۳۶۱ و سپس شکنجه و اعدام صدها تن از رهبران، کادرها، هواداران، و اعضای حزب ما نقشی تعیین کننده داشت. ما معتقدیم و اثبات هم شده است که در کنار سپاه پاسداران بسیاری از نیروهای امنیتی کشورهای امپریالیستی ازجمله سازمان سیا، دستگاههای امنیتی دولتهای بریتانیا و اسرائیل و عربستان نیز در شمار نیروهای تروریستیای هستند که سالهاست- بنابه اسناد منتشر شده حتی در خود این کشورها- در ترور، بهراه انداختن کودتا، سرکوب مبارزات مردمی، دخالتهای نظامیسیاسی در امور دیگر کشورها ازجمله در میهن ما نقشی فوقالعاده ضد مردمی و اساساً مخرب داشتهاند.
جنبش مردمی، سلطنتطلبان، و نیروهای چپ
اگر به خیزشهای مردمی دهههای اخیر برضد حکومت جمهوری اسلامی نگاه دقیقی بیندازیم چند نکتهٔ کلیدی روشن میشوند:
اول اینکه، در تمامی این خیزشها از اعتراضهای میلیونی سال ۸۸ گرفته تا جنبش مردمیای که در شهریورماه ۱۴۰۱ آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد و بر پایهٔ ارزیابیهایی مفصل و جدا از ماهیت، خواستها، و ترکیب نیروهای حاضر و مبارز در این جنبشها، خواستی در هیچکدامشان برای بازگرداندن سلطنت مطرح نبوده و همچنان نیست. شعار “مرگ بر ستمگر، نه شاه می خواهیم، نه رهبر”، تبلور روشنی از این واقعیت است. بنابراین بر خلاف تصورهای خام مطرح شده دربارۀ پایگاه اجتماعی سلطنتطلبی باید گفت که طرح شدن آن از سوی همان مهندسیهای رسانهای-خبریای بوده است که بنگاههای تبلیغاتی امپریالیستی تدارک دیدهاند و دنبال میکنند.
دوم اینکه، خواستهای اساسی جنبشهای اعتراضی مردم در دهههای اخیر کلاً بر دو محور عمدهٔ طرد حکومتمداری قرونوسطایی و استبدادی حاکمان کنونی و همراه با آن طرد سیاستهای اقتصادیاجتماعی حاکمیت خصوصاً سیاستهای ضد انسانی و زنستیزانهٔ آن و اقتصاد نولیبرالیاش بودهاند که حکومت ایران مشابه دیگر کشورهای سرمایهداری درحال توسعه، با توصیه صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی اجرا کرده است. نتیجۀ این اقتصاد، فقر و محرومیت دهها میلیون ایرانی، بیکاری مزمن، از بین رفتن زیرساختار تولیدی، و سلطهٔ شیوهٔ اقتصادیای انگلی- دلالی- تکمحصولی متکی بر درآمد نفت بوده است. این ساختار درواقع عیناً همان ساختار فاسد و ضد مردمی اقتصادیای است که زحمتکشان ایران در دوران حکومت پهلوی شاهد اجرا و تبعات آن بودند و ازجمله علتهای اساسی انقلاب بهمن بود.
سوم اینکه، طرفداران سلطنت چهرههایی ناشناخته با کارنامههایی ناروشن در سپهر سیاسی میهن ما نیستند. این طرفداران بازگشت سلطنت و حکومت استبدادیپلیسی “حزب” ایرانشمول “رستاخیز” (یا حزب فقط رستاخیز که ترجمان حزب فقط حزب الله حاکمان کنونی با کمی تغییر است) غارتگران منافع ملی میهن ما در خدمت اربابانشان در واشنگتن، لندن، و ریاض هستند. برخلاف ادعاهای مدافعان سلطنت، کمتر حکومتی در تاریخ معاصر میهن ما میتوان یافت که مانند پهلویها اینچنین منافع ملی ایران را برباده داده باشند و در نوکری بیچونوچرای کشورهای خارجی عمل کرده باشند.
چهارم اینکه، برای سلطنتطلبها، مجاهدین، و همهٔ نیروهای خواهان برپایی نوع دیگری از دیکتاتوری، آزادی و دموکراسی شعارهایی بیمعنی و دستوپاگیری هستند که تنها در وضعیتی مانند اوضاعواحوال کنونی و رشد جنبش مردمی برای عوامفریبی از سوی آنها مطرح میشوند. همانطور که عملکرد شاه و ساواکش مکرر نشان داد در چارچوب نظری و عملی آنها تنها “چپ خوب” چپ زندانی، چپ مرده یا چپ بدون ایدئولوژی و بیهویت است. بنابراین روشن نیست که چگونه ممکن است با نیروهایی که طی صد سال گذشته در جهت نابودی اندیشههای چپ، ملی، دموکراتیک و مترقی در ایران تلاش کردهاند همکاری و ائتلاف کرد؟
اخیراً در “خبرنامه گویا” که این روزها بیشازپیش در مقام پایگاه خبری تبلیغاتی طرفداران رضا پهلوی فعالیت میکند مقالهای بهنام: “مارکسیستهای جهان، مُتحد شوید!” (ویژهنامه خبرنامه گویا) بهقلم عرفان قانعیفرد، سلطنتطلبی که کارنامهای مشحون از جعل اسناد و دروغ دارد (از جمله انتشار خاطرات دروغین جلال طالبانی که رسماً از طرف دفتر جلال طالبانی بر آن تکذیبه صادر شد) منتشر شد که دربردارندهٔ نکتههایی جالب دربارۀ طرز تفکر طرفداران رضا پهلوی است. در این مقاله ازجمله میخوانیم: “مارکسیسم (Marxism) یک مرض مزمن میباشد، مثل مرض هرپیز که تا آخر عمر با مبتلا میماند و هیچ راه علاجی هم ندارد. این بیماری مهلک و بلای خانمانسوز، تا روز مرگ، بیمار را همراهی میکند و دست از سر او برنمیدارد… از زمان رضا شاه کبیر و گروه ۵۳ نفر و بعداً حزب توده در زمان مصدق السلطنه و تروریسمی که این ایدئولوژی مخرب و ویرانگر در سالهای ۴۰ و ۵۰ به ایران آورد، مارکسیسم و صادرکننده آن- دولت شوروی سابق و یا روسیه فعلی- جز فلاکت و بدبختی و محنت و نکبت، چیز دیگری برای ملت ما به همراه نداشته است.” و در ادامه میخوانیم: “مبتلایان به مرض مارکسیسم فقط دشمنی با امپریالیسم آمریکا و سلسله ایران ساز پهلوی را می شناسند. هر گونه همکاری و همیاری-به اصطلاح رایج : ائتلاف و اتحاد – با این نمک نشناسان وطن فروش، نهایت ساده لوحی و حماقت محض می باشد. برای سرنگونی رژیم خامنه ای، احتیاجی به کمک و اتحاد با چپول ها نیست”
[نگاه کنید به: https://news.gooya.com/2023/01/post-72570.php]نمیتوان چپ و مدعی بود که در راه آرمانهای محرومان و زحمتکشان و نجات بشریت از نظام سرمایهداری انحصاری مبارزه میکنیم و درعینحال تصور کرد که اتحاد و ائتلاف با نیروهایی که دقیقاً خلاف این خواستها را دارند امکانپذیر است. ائتلاف سیاسی و اتحاد عمل چارچوبهایی معین و الزامهایی دارد که اساس آن باید بر برنامههای سیاسیای حداقلی و مشترک استوار باشد. نمیتوان مدعی شد که ما در مبارزه با دیکتاتوری میتوانیم با کسانی که جایگزین کردن نوع دیکتاتوری کنونی کشورمان با نوع سلطنتیاش را خواهاناند همراه شد بهاین دلیل که خواهان و معتقد به “تکثر” گرایی هستیم. مقولهٔ آزادی حزبها و نیروهای سیاسی در فردای استقرار ایرانی آزاد و دموکراتیک از مقولهٔ همکاری و ائتلاف با نیروهایی که به آزادی، دموکراسی، و آزادی حزبها حتی از نوع رایج آن در کشورهای غربی هیچ اعتقادی ندارند جداست. حزب تودۀ ایران همچنان که در طول دهههای اخیر تأکید کرده است و در برنامهٔ مصوب هفتمین کنگره اش در سند “منشوری برای اتحادعمل و آزادی ایران از چنگال دیکتاتوری” نیز به آن اشاره کرده و معتقد است: “باید با روشنی پیرامون گذار از جمهوری اسلامی و حرکت به سمت برپایی یک جمهوری ملی و دموکراتیک تمام توان و تلاش خود را بهکار گرفت. حزب تودهٔ ایران همواره بر ضرورتِ اتحادِعمل، وحدت و همکاری حزبها و سازمانها و شخصیتهای ترقیخواه و ملّی، انقلابی و آزادیخواه میهن در قالبِ جبههای واحد به هدفِ برچیدنِ حکومت دیکتاتوری ولایی پافشاری و تأکید” کرده است. نه طرفداران سلطنتطلب و نه سازمان مجاهدین خلق در چارچوب خصوصیتهایی که در سند “منشوری برای اتحادعمل و آزادی ایران از چنگال دیکتاتوری” به آنها اشاره میشود قرار ندارند. تلاش برای ائتلاف و همکاری با آنها تنها به تضعیف اتحاد ضروری بین نیروهای مترقی و آزادیخواه کشور و خصوصاً نیروهای چپ در حکم یکی از ستونهای اساسی این اتحادِ عمل میانجامد و بهزیان اعتبار نیروهایی منجر خواهد شد که در راه رهایی میهن گام برمیدارند.
به نقل از «نامۀ مردم» شمارۀ ۱۱۷۴، ۱۰ بهمن ۱۴۰۱