«نیروها»، «مناسبات» و «شیوههای» تولید چیست؟
پژوهشگران مارکسیست کتابخانه یادبود مارکس توضیح میدهند که چه چیزی ساخته شده است، چگونه ساخته شده است، چه کسی آن را ساخته و برای چه کسی ساخته است که نهتنها آنانی که در این روند دست داشتند، بلکه سراسر دورههای تمدن انسانی را ترسیم میکند. اجازه دهید مطلب را ابتدا با نقش “تولید” آغاز کنیم. همانند سایر جانوران، مردم برای زنده ماندن به غذا و سرپناه نیاز دارند.
اما انسان، حتا در جامعههای آغازین انسانی، نمیتوانست بسیاری از نیازمندیهای زندگی را برخلاف بیشتر جانوران دیگر، بهصورت آماده در طبیعت بیابد، بلکه باید ساخته و پرداخته میشدند یا بهسخنی دیگر “تولید میشدند”. تولید مادی همیشه شالودهٔ هستی انسان بوده است که بدون آن هر چیزی دیگر در جامعه مانند اندیشهها، شناخت، دانش، دین، و حتا زبان نمیتوانست وجود داشته باشد.
در سراسر جامعههای انسانیای که از آنها شناخت داریم، میتوانیم این فراهمسازی نیازهای انسانی را که در روند کار بهدست آمدهاند “کالا” یا “خدمات” نیز بنامیم، زیرا در خود چیزی دارند که مارکس آن را “ارزش مصرفی” مینامد. این حتا در مورد نخستین جامعههای انسانی نیز صدق میکند. درواقع کارورزی یکی از سازوکارهای فرگشت [تکامل] گونهٔ ما انسانهای کنونی بود، چیزی که نخستین بار از سوی انگلس در مقالهای بهنام “نقش کار در گذار تدریجی از میمونهای انساننما به انسان” مطرح شد.
“نیروهای تولیدی” (یا “نیروهای مولده”) راهها و ابزاریاند که کالاها و خدمات از طریق آنها تولید میشوند. چگونه غذا، پوشاک، و بناها را میسازیم، چه میخوریم؛ چه میپوشیم؛ در چگونه سرپناهی بهسر میبریم کارهاییاند که ما انسانها بهصورت جمعی برای تأمین گذران زندگی در هر مرحله از تاریخ انجام میدهیم.
این روند مشتمل بر “وسایل تولید” (گاهی “سرمایهٔ مولده” نامیده میشود) مانند زمین، ابزار، ماشینها، رایانهها، کارخانهها و ادارهها میشود و اغلب به توزیع و مبادله گسترش مییابد که حملونقل، مغازهها، و زیرساختها را دربر میگیرد. نیروی کار انسانی در نیروهای مولده جای میگیرد که شامل دانش، مهارتها، و فناوریهایی است که کاربردشان استوار بر آن است.
اما این نیروهای مولده جدا از جامعهای که بخشی از آن هستند وجود ندارد. همه گونه کار سرشت اجتماعی دارد. حتا یک پیشهور و صنعتگر باید با دیگران برای کسب دانش و مهارت، و داشتن مواد خام و ابزار لازم برهمکنش (یا کنش متقابل) داشته باشد تا فراوردههای خود را بفروشد. بهاین ترتیب هر جامعهای از ویژگیهای “مناسبات تولیدی” و توزیع و مبادله برخوردار است. این برهمکنشها شامل مناسبات فنی میشوند مانند مواد خام از کجا میآیند، چه کسی ابزار یا ماشینآلاتی را که بهکار گرفته میشوند میسازد، فراوردهها چگونه توزیع یا فروخته میشوند.
مهمتر از همه، کارکرد مناسبات اقتصادی در این برهمکنش است: چه کسی این وسایل تولید، توزیع و مبادله یعنی ابزار، ماشینآلات، رایانهها، خودروهای سنگین، کارخانه، مغازه، و جز اینها را در مالکیت و کنترل خود دارد یا اینکه آیا کارگری که بدون او هیچ فراوری و خدماتی وجود نخواهد داشت. یک برده، یک دهقان بدون زمین، یک کارمند، یک فرد با شغل آزاد (اصیل یا ساختگی) یا درواقع (در مورد مشاغل کوچک) مالک است. مناسبات تولیدی برهمکنشی بین مردم است درحالی که نیروهای تولیدی در درجه اول برهمکنشی بین افراد و اشیا هستند. هر دو در ارتباط با یکدیگر هستند و در طی زمان تغییر میکنند.
یکی از وظیفههای تاریخشناسان مارکسیست بررسی این مناسبات و چگونگی پیش آمدن تغییر است. این درواقع وظیفهای بود که مارکس برای خود تعیین کرد. او به این جمعبندی رسید که نیروهای تولیدی پویاتر هستند و پیوسته رو به دگرگونی دارند، اما مناسبات تولیدی بهاین دلیل که از حمایت دولتی که در نهایت سود و سوداگری صاحبان ابزار تولید یا همان “طبقه حاکم” را نمایندگی میکند بیشتر گرایش به محافظهکاری دارد.
نیروها و مناسبات تولیدی همواره در تنش و گاه در تضاد آشکار با یکدیگر بهسر میبرند. همانطور که مارکس اعلام کرد: “در مرحلهٔ معینی از توسعهٔ جامعه، نیروهای مولدهٔ مادی جامعه با مناسبات تولیدی یا با مناسبات مالکیتی (که همین بس اصطلاحی حقوقی برای بیان همان مناسبات تولیدی است) که در چارچوب آن قرار دارند دچار تضاد میشوند و این مناسبات از شکلهایی برای توسعه نیروهای مولده به غلوزنجیری بر دست و پای آنان تبدیل میشوند. آنگاه دورهٔ انقلاب اجتماعی فرا میرسد.”
امروزه پویاترین این نیروها مربوط به رایانش [computing= بهکارگیری کامپیوتر (فرهنگ م.ر. باطنی)]، فناوری اطلاعات، هوش مصنوعی، و سایبرنتیک (شناخت کاربردهای کامپیوتر و سازوارههای [دستگاههای] الکترونیکی همانند آن) است.
برخی از صاحبنظران چپ ادعا میکنند که این نیروهایی که از آنها نام بردیم بهطورخودکار یک جامعه “پساسرمایهداری” و بهگفتهٔ برخی دیگر “پساکمونیست” را آغاز خواهند کرد و دیگر مبارزهٔ طبقاتی کاربرد و ضرورتی نخواهد داشت.
اما بیشتر مارکسیستها، در رَد این دیدگاهها به این نکته اشاره میکنند که ما از آن زمان که تکنولوژی در راستای بهبود کیفی زندگی بیشتر مردم بهکار گرفته شود هنوز بسیار دوریم. فناوری بهطوردمافزونی همچون ابزاری برای کنترل جامعه و رسانهها، سودورزی از کانونهای تولید، و در کاربردهای نظامی بهکار گرفته میشود. این فناوریها همچنین برای ساخت افزارههای مکانیکی و الکتریکیِ مصرفی که بیدوام بوده و دم بهدم از رواج افتاده و جایگزین میشوند بهکار میروند که همه بهبهای آسیبهای اجتماعی و زیستمحیطی میانجامد. با توجه به این، چه زمانی مناسبتر از این که شیوهٔ تولیدیای نو که ضرورت آن بهشدت مشاهده میشود در پیکار برای ساختن جهانی بهتر شکل بگیرد. مارکس از اصطلاح “شیوه تولید” برای توصیف ترکیبی مشخص از نیروها و مناسبات تولیدیِ ویژه همراه با ساختارهایی بنیادی، قانونی، و سیاسی مرتبط با آنها استفاده کرد.
او در این راستا تعدادی از “شیوه تولید”ها را که در طی تاریخ انسان پدید آمدهاند شناسایی کرد که بهطورمشخص از کمونیسم بدوی، بردهداری، فئودالیسم، و کار دستمزدی میتوان نام برد. مارکس اعلام کرد “هر یک از آنها را بهمنزلهٔ دورانهای شاخص پیشرفت در توسعهٔ اقتصاد جامعه میتوان درنظر گرفت.”
هر یک از این مرحلهها تنشها یا تضادهای درونی خود را ازجمله مبارزه بین منافع مختلف (فئودالها و رعیتها، زمینداران و سرمایهداران، سرمایهداران و کارگران) دارند که در نقش محرکهای تغییر و درنهایت گذار به ٬شیوهٔ تولید٬ دیگر و ساختارهای سیاسی و اجتماعی همبسته عمل میکنند.
شاید مهمترین مورد بررسی شده از این تغییرها در بریتانیا، گذار از فئودالیسم به سرمایهداری تجاری و به سرمایهداری صنعتی باشد.
اما توصیف مارکس در نشان دادن “نمای کلی” مهم است. این توالی، اگرچه درعمل بهندرت دیده میشود، چارچوبی مفهومی است که ابزاری برای آزمودن آنچه در مکانهای خاص و در زمانهای مختلف روی میدهد (اگرچه شماری اندک از کشورهای اروپایی از این الگو پیروی میکنند) فراهم میسازد. همانطور که اریک رحیم، دانشیار ارشد دانشگاه ستراتکلاید در اسکاتلند، خاطرنشان میکند، “مارکس، نه برآن بود که واقعیتی اجتماعی را توصیف کند و نه الگویی بهدست دهد که از آن بتوان واقعیتی اجتماعی را دریافت. این چارچوبی مفهومی یا الگویی بود که با آن میتوانست برای تفسیر و درک واقعیت یعنی روند تاریخی و بهویژه عملکرد ٬شیوهٔ تولید٬ سرمایهداری را راهیابی کند.” دیوید مکلیلان، اندیشمند سیاسی مارکسیست بریتانیایی، چنین مفهومی را با نظری قطعیتر اینگونه بیان میکند: “توسعهٔ تاریخی از الگوی مشخصی پیروی نمیکند که در آن، بهسبب برخی ضرورتهای درونی و باطنی، یک شیوه تولید ناگزیر در پی دیگری پدید میآید.”
مناسبات تولیدی مختلف میتواند در کنار هم وجود داشته باشد. کار دستمزدی در برخی جامعههای بردهداری باستانی و همچنین در برخی جامعههای فئودالی که دهقانان برده همراه زمین خریدوفروش میشدند در کنار هم وجود داشت. در ایالات متحده پیش از جنگ داخلی، بردهداری بخشی از چرخهای بود که پیوندی نزدیک با توسعهٔ سرمایهداری اروپایی داشت. امروز درکشور چین، هم مناسبات تولید سوسیالیستی و هم سرمایهداری در کنار یکدیگر عمل میکنند که رویهمرفته بهنظر میرسد وجه غالب به سمت سوسیالیسم سیر میکند. همانگونه که فروپاشی “سوسیالیسم موجود” در اتحاد جماهیر شوروی نشان داد تغییرها میتوانند در مسیر وارونه نیز حرکت کنند.
“دورانی” را که مارکس بررسی کرد دورههای تاریخیایاند که در آنها یکی از “شیوهٔ تولید”ها غالب بود، حتا اگر سایر شیوهها هم حضور میداشتند. شاید این مرحلههای توسعه را همانطور که مارکس گهگاه توصیفشان میکرد یعنی “شکلبندیهای اجتماعی” یا “نظامهای اقتصادی”ای متمایز توصیف کنیم مفهومتر باشد.
تاریخ، بُرهانی فرجامشناختی (نگرشی است که همه پدیدهها را از پیش طراحی و سازماندهی شده میداند) نیست که بهگونهای سرسختانه به سمت مقصد و فرجامی گریزناپذیر و بایسته پیش میرود. تغییر در اثر تضادهای درونی و عاملهای بیرونی پدید میآید و کنش و عمل انسان نیز در هر دو بسیار تأثیرگذار است.
با تکیه بر شناخت و درک تاریخ و تلاش آگاهانه برای ساختن آن، شاید امروز بیشتر از هر زمان دیگری، با تکیه بر شناخت و درک تاریخ و تلاش آگاهانه برای ساختن آن، در تاریخ معاصر ابهامی دراینباره وجود نداشته باشد که مناسبات تولیدی در نظام سرمایهداری تضادهای بنیادینی دارند است که انسان را از خوشنودی و شادمانی ناشی از دستیابی به نیازمندیهایش بازمیدارد و سیارهٔ ما را به شدت تهدید میکند.
آگاهی روزافزونی از نیاز به سوسیالیسم که شیوهٔ تولید بهتری است دیده میشود که خود میتواند پایهای برای جامعهٔ کمونیستی آینده باشد.
چنین برداشتی همهٔ ما را نهتنها برای تفسیر جهان، بلکه برای دگرگونیاش به چالش میطلبد. تصمیم با ما است.
به نقل از «نامۀ مردم» شمارۀ ۱۱۷۴، ۱۰ بهمن ۱۴۰۱