به یاد قهرمانان خاموش خلق خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان
بهمن ماه، مصادف است با تیرباران دو مبارز خلق، خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان، توسط رژیم پهلوی است.
از تیرباران جنایتکارانه آن دو نزدیک به پنج دهه میگذرد اما نام و یاد آن دو جوان پرشور و انقلابی همواره زنده و الهامبرانگیز است.
در آن دوران دشوار و پرمخاطره محاکمه این دو پیکارگرِ راه آزادی و بهروزی خلق، رفیق قهرمان رحمان هاتفی (حیدر مهرگان) که همکار خسرو گلسرخی در روزنامۀ کیهان بود، در نگارش حماسه گلسرخی به سراغ شاعری میرود که جهانی بزرگتر را میپژوهید اما از همه این جهان هیچ چیز برای خود نمیخواست.
هاتفی جزوه حماسه گلسرخی را با نام سیامک و اندکی پس از شهادت گلسرخی و کرامت دانشیان (۲۸ بهمن ۱۳۵۲) نوشت و در همان سالها به شیوه چاپ زیراکسی و زیرزمینی به میان مردم برد.
دو شعر از خسرو گلسرخی
تو رفتی شهر در تو سوخت
تو رفتی
شهر در تو سوخت
باغ در تو سوخت
اما دو دست جوانت
بشارت فردا،
هر سال سبز می شود
و با شاخه های زمزمه گر در تمام خاک
گل می دهد
گلی به سرخی خون
تا آفتابی دیگر
رهروان خسته را احساس خواهم داد
ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت
نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد
چشم ها را باز خواهم کرد
خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد
دیده ها را از پس ظلمت به سوی ماه خواهم خواند
نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت
گوش ها را باز خواهم کرد
آفتاب دیگری در آسمان لحظه خواهم کاشت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سوی خورشیدی دگر پرواز خواهم کرد
کرامت دانشیان
در اسفند ماه سال ۱۳۳۹ خورشیدی در مجلۀ سپید و سیاه شعری با عنوان “سرود بهار” در سوگ کشته شدن پاتریس لومومبا (رهبر انقلابی جنبش ملی کنگو در آفریقا) و خطاب به همسر او، از سوی دکتر عبدالله بهزادی چاپ شد.
سالها بعد کرامت دانشیان با چند بیت از این شعر سرودی ساخت که بهنام “بهاران خجستهباد!” معروف است.
سرودی که کرامت با صدای گیرایش آن را میخواند. حتا به بچههای مدرسهی روستای سلیران هم آنرا یاد داده بود، بهطوریکه صبحها، سر صف بهجای سرود شاهنشاهی بچهها بهاران خجستهباد را میخواندند.
بعدها این سرود همراه با کرامت به زندان رفت و سرود جمعی بچههای سیاسی شد. بهاران خجسته باد! یادگار کرامت بود که در یاد رفقای همبندش در زندان باقی ماند. (به نقل از سایت ”روای حکایت باقی)
بهاران خجسته باد
هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید
پرستو به بازگشت زد نغمه امید
به جوش آمدست خون درون رگ گیاه
بهار خجسته فال، خرامان رسد ز راه
بهار خجسته فال، خرامان رسد ز راه
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار میکنند
به آنان که با قلم دواعی دردها
به چشم جهانیان پدیدار میکنند
بهاران خجسته باد، بهاران خجسته باد
و این بند بندگی، و این بار فقر و جهل
به سرتاسر جهان، به هر صورتی که هست
نگون و گسسته باد، نگون و گسسته باد
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار میکنند
به آنان که با قلم تباهی دهر را
به چشم جهانیان پدیدار میکنند
بهاران خجسته باد، بهاران خجسته باد!
به نقل از «به سوی آینده»، شمارۀ ۲، اسفند ماه ۱۴۰۱