هانس مودرو، فرزند جمهوری دموکراتیک آلمان (۱۳۰۷-۱۴۰۱)
مردی که ناظر پایان مسالمتآمیز و در همانحال غمانگیز جمهوری دموکراتیک آلمان در قالب حکومتی سوسیالیستی در شرق آلمان بود / در ۱۰ فوریه ۲۰۲۳/ ۲۱ بهمنماه ۱۴۰۱ در سن ۹۵ سالگی درگذشت. او پس از پایان حکومت سوسیالیستی به پیکار بهخاطر طبقهٔ کارگر در آلمان تازه متحد شده ادامه داد.
“کیت بارلو” در نوشتاری که در روزنامه “مورنینگ استار” منتشر شد، زندگی او را گرامی میدارد:
گزافهگویی نخواهد بود اگر بگوییم بسیاری از کسانی که هانس مودرو را میشناختند یا دربارهاش شنیده بودند، همچون فرزند جمهوری دموکراتیک آلمان و نیز آخرین نخستوزیر آن کشور از او یاد میکنند. هنگامی که نازیها بهقدرت رسیدند، بر نسل او نفرت، فاشیسم، و جنگ سایه افکنده بود. او در حرفهٔ تعمیرکار ماشینالات آموزش دید. در روزهای پایانی جنگ برای خدمت در “تندباد ملی” (Volkssturm)، سازمان شبهنظامیای سراسری که هیتلر در سال ۱۹۴۴ / ۱۳۲۳ بهراه انداخته بود، فراخوانده شد.
هانس در جنگ بهدست ارتش سرخ اسیر و به شوروی برده شد. در آنجا در آموزشگاهی آموزش داده شد. در سال ۱۳۲۷ به شرق آلمان بازگشت، یعنی آن بخشی که پس از جنگ جمهوری دموکراتیک آلمان (GDR یا بهآلمانیDDR) شد. او دوباره در حرفهٔ تعمیرکار ماشینآلات بهکار پرداخت و به سازمان جوانان آلمان آزاد پیوست.
او بهزودی به حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان پیوست که در سال ۱۳۲۴ از اتحاد حزب کمونیست آلمان و حزب سوسیال دموکرات در منطقه جمهوری دمکراتیک آلمان آینده بنیان نهاده شد.
هانس مودرو در سال ۱۳۳۵ وارد پارلمان آلمان (Volkskammer) شد و تا پایان جمهوری دمکراتیک آلمان در آنجا باقی ماند. او همراستا با وظیفه شغلی، سیاسی، و خانوادگیاش، در رشته اقتصاد تحصیل کرد و در سال ۱۳۴۴ از دانشگاه هامبولت برلین درجهٔ دکترا گرفت.
دیرتر، مودرو دبیر اول حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان در درسدن شد. با وجود داشتن عضویت در کمیتهٔ مرکزی، در دفتر سیاسی آن عضویت نداشت، بنابراین تا رویدادهای پاییز ۱۳۶۸ هنوز شناخته شده نبود.
جمهوری دمکراتیک آلمان در سراسر تاریخ چهل سالهاش به کشوری بسیار توسعهیافته تبدیل شد. همراه با اتحاد جماهیر شوروی و سایر کشورهای سوسیالیستی در اروپا در پیکار برای صلح و تسلیحاتزدایی و پشتیبانی از کشورهای درحال رشد و همبستگی با جنبشهای رهاییبخش ملی، جایگاهی والا بهدست آورد.
در درون کشور، در سالهای پیش از ادغام دو آلمان شرقی و غربی، روشن بود که رهبران جمهوری دموکراتیک آلمان پیوند خود را با واقعیتهای زندگی روزمره مردم عادی از دست دادهاند. شوروشوق حاصل از توصیهٔ سیاستهایی که میخائیل گورباچف برای بهدست گرفتن رهبری شوروی در سال ۱۳۶۴ ارائه میداد و کمتر کسی هم در آن زمان میتوانست تصور کند که کار اینهمه تغییر به کجا خواهد کشید مورد حمایت قرار گرفت. رهبران جمهوری دموکراتیک آلمان بهشدت نسبت به این سیاستها بدبین بودند. حرکتهای اعتراضی و فراخوان به جمهوری دموکراتیک آلمان برای بازتاب دادن دیدگاههای گورباچف آغاز شد. در ۲۶ مهرماه ۱۳۸۹ گسترش شتابان این خواستها سبب برکناری اریش هونکر از رهبری دولت و حزب جمهوری دموکراتیک آلمان گردید. جایگزینی او از سوی اِگون کرِنز که از مدتها پیش جانشین او شناخته میشد تا در اداره دولت دوام بیاورد با دشواری روبرو شد و پذیرفته نشد.
مطالبه برای برگزاری انتخابات جدید برای مجلس و پرسمان گشودن مرزهای جمهوری دمکراتیک آلمان به میان آمد. در ۱۸ آبانماه ۱۳۶۸ مرزهای بین دو کشور بهفرمان اِگون کرنز باز شدند. چهار روز بعد دولت جمهوری دموکراتیک آلمان کنارهگیری کرد.
مودرو در ۲۲ آبانماه از سوی پارلمان با اکثریت قاطع به مقام نخستوزیری انتخاب شد. او دولتی جدید تشکیل داد تا اعتماد عمومی را بر اساس بهترین آرمانهای جمهوری دمکراتیک آلمان تضمین کند. میز گردی متشکل از نمایندگان بخشهایی وسیع از لایههای گوناگون جامعه جمهوری دموکراتیک آلمان در ۲۷ اسفندماه ۱۳۶۸ برپا شد تا مودرو بتواند همدلیای گسترده برای سیاستهای خود پدید آورد و برای انتخابات مجلس آماده شود.
پیامدهای باز شدن مرزها هیجانانگیز و تکاندهنده بود. شرکتها با هدف سوداگری همراه با رسانههای جمعی آلمان غربی وارد کشور شدند و بازارهای آلمان دمکراتیک را در چنگ خود گرفتند و حزبهای آلمان غربی آن حزبهایی را که دیرزمانی همدست حزب اتحاد سوسیالیستی آلمان بودند (که کمی پیش از آن به حزب سوسیالیسم دموکراتیک تغییر نام داده بود) بلعیدند. ندای “ما همه باهم مردم هستیم” تبدیل به “ما همه باهم یک نفر هستیم” تبدیل شد. در آن زمان نیروهای واپسگرا از غرب روند گذار را بهدست گرفته بودند و برای اتحاد آلمان فشار میآوردند.
با تقسیم آلمان پس از جنگ، نیروهای متفقین شامل ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه، و اتحاد جماهیر شوروی ناگزیز بودند در هر روندی از ادغام شرکت کنند. غرب از وضعیت آسیبپذیر اقتصاد شوروی سود جست و بهاین ترتیب گورباچف با ناتوانی (یا نداشتن تمایل) برای ادامهٔ پشتیبانی از جمهوری دموکراتیک آلمان، سرنوشت آن را رقم زد.
مودرو با درک آنچه در پیش جریان داشت پیشنهادهایی برای روند یکپارچگی مطرح کرد بهویژه اینکه آلمان از نظر نظامی میبایست همیشه موضعی بیطرفانه داشته باشد. در پایان جنگ جهانی دوم، قدرتهای متحد (متفقین) پیمان بستند که دیگر هرگز جنگی از خاک آلمان آغاز نشود. چنین پیمانی باید در نظر گرفته میشد. صلح و خلع سلاح باید سنگبنای هر اتحادی قرار میگرفت. دیرتر آشکار شد که در این زمینه گورباچف پیرامون رهبران آینده جمهوری دمکراتیک آلمان در حال انجام رایزنی با ایالات متحده و آلمان غربی بود.
یکپارچگی نهتنها سبب شد که ناتو جمهوری دمکراتیک آلمان را در خود حل بکند، بلکه به گسترش بیشتر آن به شرق هم انجامید گرچه تضمینهایی به گورباچف داده شد که چنین مسیری پیموده نخواهد شد. تنها با بمباران یوگسلاوی از سوی ناتو در سال ۱۳۷۸بود که پیامدهای آغازین چنین ترفندهایی از پرده برون افتاد و بیشتر آشکار شد.
باز شدن مرزها و با رواج مارک آلمان در سال بعد جمهوری دمکراتیک آلمان را در برابر یکهتازی کامل رقابت سرمایهداری قرار داد. بهدنبال آن، کاهش گسترده نیروی کار و از بین رفتن شرکتهای جمهوری دمکراتیک آلمان رخ داد. مودرو تمام تلاش خود را برای محافظت از کارگرانی که با بیکاری روبرو بودند انجام داد.
پس از جنگ جهانی دوم، اموال جنایتکاران جنگی نازی در جمهوری دمکراتیک آلمان مصادره شد. در آنچه بهنام “قانون مودرو” شناخته شد، مودرو بهدنبال محافظت از کسانی بود که از برنامههای اصلاحات ارضی پس از جنگ بهرهمند شده بودند. باز شدن مرزها باعث شد که بسیاری نگران این باشند که مالکان پیشین باز گردند و زمینها و خانههای از دسترفتهشان را پس بگیرند.
در انتخابات پارلمانی با وجود همدردی در میان رأی دهندگان با مودرو و حزب سوسیالیسم دمکراتیک و رهبری جدید آن و گرگور گیسی، حزب دمکرات مسیحی آلمان غربی یا CDU بهریاست هلموت کهل با وعده جایگزینی مارک آلمان غربی در حکم ارز سراسری در کشور برنده شد. چنین وعدهای، پیروزی قطعی اتحاد آلمان به رهبری حزب دمکراتمسیحی را بهبار آورد.
پس از این انتخابات، مودرو به سیاستمداری مخالف [اوپوزیسیون] به فعالیت ادامه داد. در سال ۱۳۶۸ وارد بوندستاگ یا مجلس نمایندگان شد. در سال ۱۳۷۲ در انتخابات پارلمانی اروپا، نامزدان انتخاباتی حزب سوسیالیسم دمکراتیک را رهبری کرد. این حزب با توجه به نظرسنجیهای انجام گرفته ۴/۷ درصد از آرای سراسری را بهدست آورد، اما با کم آوردن چند رأی از حد لازم نتوانست به مجلس راه یابد. این نتیجه مبنایی را برای حزب سوسیالیسم دمکراتیک برای بازگشت به بوندستاگ در پایان همان سال ایجاد کرد. در سال ۱۳۷۸، زمانی که این حزب نخستین کرسیهای خود را در پارلمان اروپا بهدست آورد، مودرو جزو شش نفری بود که به مجلس راه یافتند. او در سال ۱۳۸۳ قصد داشت دوباره در انتخابات شرکت کند، اما در برابر فشار رهبران حزب برای کنارهگیری سر فرود آورد.
مودرو رئیس افتخاری حزب سوسیالیسم دمکراتیک شد. پس از ادغام حزب سوسیالیسم دمکراتیک با حزب آلترناتیو انتخاباتی برای کار و عدالت اجتماعی در سال ۱۳۸۶ که در قدم بعدی به ایجاد حزب چپ کنونی منجر گردید، مودرو رئیس شورای ریشسفیدان آن شد. در سالهای اخیر اختلافهایی بین این شورا و رهبری حزب پدید آمد، بهطوری که رهبری حزب در صدد است که این حزب را در قالب “حزبی در انتظار رهبری دولت بعدی” بنمایاند و اینکه در مورد سیاستهای کلیدی خود، حتا در مورد صلح، و شرکت در ائتلاف آینده آمادگی سازش دارد.
رهبران حزب در آن موقع این شورا را کماهمیت میشمردند و این بیاعتناعی هدفمند مودرو را به کنارهگیری واداشت. این بهروشنی نشان میدهد که او در سالهای اخیر از سوگیری خطمشی حزب اندوهگین بوده است.
مشارکت و حضور فعال او در رویدادهای همبستگی با جنبشهای چپ و کارگری بینالمللی که در زندگیاش جایگاهی مهم داشت همواره مایهٔ خشنودی و دلگرمی همگان بود، بهویژه حمایت او از کوبا که بارها از آن کشور دیدار کرد. در سال ۲۰۱۹ / ۱۳۹۸ نشان همبستگی کوبا به او اعطا شد. آخرین آرزوی او در زادروزش این بود که کمکهای مالی به آموزشگاه “تامارا بونک” (Tamara Bunke) واقع در ایالت مایابکی، کوبا، داده شود.
مودرو برای نخستین بار در سال ۲۰۰۵ / ۱۳۸۴ از بریتانیا دیدن کرد و به آرزوی دیرینهاش برای دیدار از کشوری که مارکس و انگلس بسیاری از کارهای پیشگام خود را در آنجا انجام دادند جامه عمل پوشاند. در آن سال، سخنرانی سالانه بر مزار مارکس در آرامگاه “هایگیت” از سوی او ایراد شد. در این دیدار، او از دفتر روزنامهٔ “مورنینگ استار”، روزنامه چپ و ترقیخواه بریتانیا، سپس از کتابخانه یادبود مارکس بازدید کرد. یک بار دیگر در سال ۲۰۱۳ / ۱۳۹۲ سخنرانی سالانه بر مزار مارکس را او ایراد کرد.
مودرو حتا در سالهای آخر زندگی و کهولت سن، در بررسی و پرداختن به موضوعها و پرسمانهای پیچیده، توانایی سترگ و ارزشمندی از خود نشان داد. زندگی او بر بهترین روشها و آرمانهای جنبش بینالمللی طبقه کارگر استوار بود. یادش همواره گرامی خواهد ماند. حضورش در روزگار ما مایهٔ سربلندی و افتخار است. هانس عزیز، بابت همه کارهایی که انجام دادی سپاسگزاریم.
به نقل از «نامۀ مردم» شمارۀ ۱۱۷۷، ۲۲ اسفند ۱۴۰۱