مسایل بین‌المللیمسایل سیاسی روز

حامیان سوسیالیسم از سراسر جهان در آرامگاه مارکس به او ادای احترام کردند

نمایندگان حزب‌های کمونیست، سفیران و نمایندگان دیپلماتیک سفارتخانه‌های کشورهای سوسیالیستی چین، کوبا، ویتنام و لائوس در انگلستان، شخصیت‌ها و فعالان جنبش ترقی‌خواهی و عدالت‌طلبی از سراسر جهان، روز یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ در آرامگاه کارل مارکس، واقع در گورستان “گیت” در شهر لندن، گرد آمدند و ضمن بزرگداشت یاد جاودان این اندیشمند بزرگ و انقلابی به او ادای احترام کردند. هیئت نمایندگی کمیتهٔ مرکزی حزب تودهٔ ایران نیز به دعوت بنیاد حفظ کتابخانهٔ یادبود مارکس و حزب کمونیست بریتانیا در این مراسم شرکت داشت و با گذاشتن دسته گل بر مقبرهٔ مارکس در جریان مراسم به بنیادگذار سوسیالیسم علمی ادای احترام کرد. 

رفیق آلکس گوردون، رئیس کتابخانهٔ یادبود مارکس که مراسم را نیز اداره می‌کرد، در آغاز مراسم یادمان کارل مارکس در صدوچهلمین سالگرد درگذشت او ، پس از تشکر از حاضران و خوشامدگویی به آن‌ها، در سخنان خود به اوج‌گیری کم‌سابقهٔ مبارزات سندیکایی و اهمیت آموزه‌های کارل مارکس و موضوعیت آن‌ها در دههٔ سوم قرن بیست‌ویکم اشاره کرد.

بنا بر سنت مرسوم سال‌های گذشته، دو سخنران دعوت شده به مراسم در زمینهٔ ارثیهٔ معنوی کارل مارکس و چگونگی پیشبُرد مبارزه برای ایجاد جهانی دیگر بر پایهٔ اندیشه‌های کارل مارکس سخن گفتند.  اولین سخنران رفیق فران هیت کوت، رئیس اتحادیهٔ خدمات عمومی و بازرگانی، در سخنرانی مفصل خود از جمله گفت:

در تاریخ ۱۷ مارس ۱۸۸۳ (۲۶ اسفند ۱۲۶۱)، فردریش انگلس بر سر مزار کارل مارکس سخنرانی کرد. از آن زمان تا کنون، این رسم هر سال تکرار شده است. برای سوسیالیست و فعال کارگری افتخار یا امتیازی بیشتر از این نیست که در این مکان بایستد و دربارهٔ اهمیت نظریات علمی مارکس تأمل کند. هیچ متفکری به اندازه مارکس مورد تهمت، بدفهمی، و سوءتفاهم قرار نداشته است. انگلس در سخنان خود از انبوه تهمت‌هایی صحبت کرد که در آن سال‌ها متوجه مارکس می‌شد. آزمون واقعی درستی و موضوعیت داشتن و اهمیت عملی ایده‌های انقلابی مارکس در اینجاست که می‌بینیم این ایده‌ها حتی امروزه نیز هر سرمایه‌دار، دیکتاتور، لیبرال، همدستان طبقاتی آن‌ها، و بوروکرات‌های راست‌گرا را به هراس می‌اندازد. علت این هراس نیروهای ارتجاعی و کسانی که در درون جنبش ما با آن نیروها همکاری یا در مقابل آن‌ها سکوت می‌کنند، و اینکه چرا مارکس را تحقیر می‌کنند، در این واژه‌های حک شده در نخستین صفحهٔ مانیفست حزب کمونیست است: تاریخ همهٔ جوامع تا این زمان، تاریخ مبارزهٔ طبقاتی بوده است.

همین حقیقت بنیادی است که نه‌تنها ماهیت جوامع گذشته، بلکه سرشت جامعهٔ کنونی ما را توصیف می‌کند. و طبقهٔ حاکم و سپاهی از سیاستمداران، دانشگاهیان، روحانیون، فیلسوفان و دیگرانی در خدمت آن طبقه اصرار دارند که هرگز نباید از این حقیقت بنیادی صحبت شود، زیرا فهم این موضوع و اعلام آن با صدای بلند بنیادی‌ترین چالش در برابر نظام حاکم است. وظیفهٔ ما کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها، و فعالان کارگری این است که دقیقاً همین کار را کنیم و این حقیقت را با صدای بلند اعلام کنیم. استثمارگران “شریک” ما نیستند، ما همه با هم نیستیم. ما هیچ منافع مشترکی با آن‌ها نداریم و هرگز نخواهیم داشت. آن‌ها دشمنان طبقاتی ما هستند و درک نکردن این موضوع فقط می‌تواند به سرگردانی و شکست ما منجر شود. هر دقیقه از هر روز هر کارگر در این دنیا در وضعیت جنگ طبقاتی سپری می‌شود و با گذشت زمان، این حقیقت آشکارتر می‌شود. مارکس، انگلس، و لنین [اگر زنده بودند] از دستاوردهای طبقهٔ کارگر در غرب و به‌ویژه ایجاد نظام رفاه اجتماعی و بهداشت عمومی/دولتی در بریتانیای پس از جنگ جهانی دوم شگفت‌زده می‌شدند. سخنران دوم مراسم رفیق کوین نلسون، عضو هیئت سیاسی و مسئول شعبه روابط بین‌المللی حزب کمونیست بریتانیا، بود. او در مورد اهمیت آثار علمی کارل مارکس دربارهٔ سهم و نقش کارگران در ایجاد ارزش اضافه و مبارزهٔ آنان برای مقابله با استثمار ظالمانه در جامعهٔ سرمایه‌داری صحبت کرد و گفت: امروز، ۱۴ مارس ۲۰۲۳، صدوچهلمین سالگرد درگذشت کارل مارکس در لندن است؛ سالگردی که حزب‌های کمونیست و کارگری در سراسر جهان گرامی می‌دارند. همان‌طور که در جنبش اعتصابی بزرگ دوازده ماه گذشته در بریتانیا دیدیم، ما اکنون شاهد برجسته شدن تضادهای اصلی جامعهٔ سرمایه‌داری در قرن بیست‌ویکم هستیم.

این تضادها پدیدهٔ جدیدی نیستند. مارکس در سال ۱۸۵۳ در روزنامهٔ دیلی تریبیون نیویورک دربارهٔ گسترش جنبش کارگری در بریتانیا نوشت و نظر خود را در مورد اعتصاب‌های کارگران به‌روشنی بیان کرد. او، به گفته خودش، متقاعد شده بود که “افزایش و کاهش مزدها و تنش‌های بین کارفرمایان و کارگران، در شرایط کنونی صنعت، ابزاری ضروری برای حفظ روحیهٔ کارگران است و با گرد هم آوردن آن‌ها در اتحادی بزرگ،  برای ایستادگی در برابر تجاوزهای طبقهٔ حاکم، از تبدیل شدن آن‌ها به ابزار تولید بی‌فکر، بی‌اعتنا، و کم‌وبیش بی‌انگیزه جلوگیری می‌کند.”

امروزه، موانع قانونی که محافظه‌کاران ایجاد کرده‌اند (و دولت‌های حزب کارگر از آن محافظت کرده‌اند) نمی‌تواند از موج فزایندهٔ اعتراض‌ها جلوگیری کند. امروزه می‌بینیم که هر رأی‌گیری، برای تصمیم‌گیری دربارهٔ توسل به ابزار اعتصاب، با ابراز موافقت اکثریت قاطع کارگران همراه است. آنچه در مورد موج کنونی اعتصاب‌ها شایان توجه است، نخست، وحدت چشمگیری است که موجب گرد آمدن عدهٔ زیادی از کارگران بخش‌های گوناگون [صنعت و خدمات] می‌شود. برخی از این کارگران نخستین بار است که در اعتصاب شرکت می‌کنند. نکتهٔ دوم و مهم‌تر مشارکت چشمگیر زنان در مبارزات صنفی است که نشان‌دهندهٔ خصلت واقعی جنبش کارگری به عنوان بخشی از جنبش عام در جامعه است. این امر با این احساس اعتصاب‌کنندگان که آن‌ها نمایندهٔ همهٔ جامعه در برابر کارفرمایان و دولت آن‌ها هستند، تقویت می‌شود.

در حالی که ثروتمندان ثروتمندتر می‌شوند و خدمات و رفاه همگانی [خصوصی‌شده] را منبع بی‌پایان سود برای خود می‌بینند، پافشاری دولت بریتانیا بر اینکه کارگران و خانواده‌هایشان باید هزینهٔ تورم کنونی ناشی از سوداگری [مالی-پولی] را به گردن بگیرند، سبب شده است که هر تجمع اعتصابی به یک جشنواره تبدیل شود. مارکس ضمن تأکید بر تأثیر ورود کارگران به مبارزه، نه‌تنها بر موضوع مزد، بلکه بر اهمیت سیاسی جنبش توده‌یی در مبارزه برای تحقق دموکراسی تمرکز می‌کند.

مارکس در ادامه از ” اهمیت بحران کارگری کنونی برای جنبش چارتیست انگلستان” می‌گوید و در مطلبی با عنوان “نخستین نشست بزرگ در فضای باز” توصیف شفافی از چارتیست‌های استان‌های یورکشایر ولانکشایر به دست می‌دهد. شخصیت توده‌یی و عزم اخلاقی اعتصاب‌کنندگان امروزی موجب شگفتی کارفرماها و دولت است. اگرچه کارگران آگاه‌اند که بخش بزرگی از مزد و قدرت خریدشان را از دست داده‌اند، هنوز تمایل واقعی به ادامهٔ مکرر اعتصاب دارند. مارکس در کتاب “فقر فلسفه” خود می‌نویسد: “نخستین هدف مقاومت صرفاً حفظ مزدها بود، همان‌طور که سرمایه‌داران نیز در جای خود متحد و آماده سرکوب شدند.  اتحاد مبارزات پراکندهٔ کارگران نیز در اولویت قرار گرفت و رودررویی با سرمایه‌داریِ همیشه متحد ضروری‌تر از حفظ مزدها شد. این امر به‌قدری درست است که اقتصاددانان انگلیسی از اینکه می‌بینند کارگران بخش بزرگی از مزد خود را به اتحادیه‌هایی می‌دهند که به نظر این اقتصاددانان صرفاً برای دفاع از مزد تأسیس شده‌اند، شگفت‌زده می‌شوند.”

از نظر مارکس، واژهٔ “اقتصاددان”- در آن دوره بر خلاف تعریف امروزه آن که به اردوگاه های متخاصمم تقسیم شده است -به کسانی اطلاق می‌شد که خواست هایشان  صرفاً در چارچوب تغییر دستمزد ها  برآورده می‌شد. امروزه، این موجودات حقیر را می‌توان در کنار کی یر استارمر، رهبر حزب کارگر، دید که همچون همکارانشان در جنبش کارگری- که تصور می‌کردند اعتصاب‌ها نتیجهٔ عکس دارند- با این اعتصاب‌ها [برای افزایش مزد] موافق نیستند.

هنگامی که سیاستمداران حزب کارگر از حمایت از اعتصاب‌کنندگان خودداری می‌کنند، این افسانهٔ‌ باطل قدیمی را تکرار می‌کنند که افزایش عمومی مزدها فقط موجب افزایش عمومی قیمت‌ها می‌شود و در نتیجه هیچ سودی [برای زحمتکشان] نخواهد داشت. آن‌ها گسترش و پایداری تشکل‌های صنفی کارگران را مفید نمی‌دانند. امروزه، نسل کاملی از کارگران، بنا به غریزه، این رویکرد را رد می‌کنند. آن‌ها به‌روشنی می‌بینند که افزایش بهای کالاهای روزمره و قبض‌های آب و برق و گاز علت تورم نیست [نشانهٔ تورم است]؛ علت اصلی تورم همانا سوداگری کارفرماها و انحصارهای بزرگ کالاهای مصرفی و تأمین‌کنندهٔ انرژی است.

در سال ۲۰۱۳، یکی دیگر از کمونیست‌های برجسته آلمان، هانس مودرو، سخنانی در گرامیداشت مارکس در همین جا ایراد کرد. هانس، متأسفانه، یک ماه پیش درگذشت. در ادای احترام به سهم عظیم او در جنبش طبقهٔ کارگر آلمان، این هشدار او را یادآوری می‌کنیم که “در مقیاس جهانی، وجود جامعهٔ سوسیالیستی بود که سرمایه‌داری را در محدودهٔ خود نگه داشت. اکنون ما شاهد تحولاتی هستیم که به‌وضوح نشان می‌دهد که نظام اقتصادی و اجتماعی کنونی [سرمایه‌داری] چه خطری برای بشر دارد. فساد موذیانه و بده‌بستان بین وزیران دولت و شرکت‌های درندهٔ بزرگ به این گفتهٔ کارل مارکس اعتبار می‌دهد: “همان‌طور که اربابان زمین و سرمایه همیشه از امتیازهای سیاسی خود برای دفاع از انحصارهای اقتصادی خود و تداوم آن‌ها و به بردگی کشیدن نیروی کار استفاده می‌کنند، پیروزی در به دست گرفتن قدرت سیاسی به وظیفهٔ بزرگ پرولتاریا تبدیل می‌شود.”

حکومت آشکارا ناتوان طبقهٔ حاکم فاسد ما می‌پرسد که چگونه کارگران بریتانیا می‌توانند قدرت سیاسی را به دست آورند و در کانون دومین ماشین قدرتمند امپراتوری جهان و دژ سرمایه، از قدرت دولتی طبقهٔ کارگر دفاع و از آن استفاده کنند. لنین در کتاب “دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک” شکاف‌های سیاسی موجود در جنبش طبقهٔ کارگر را شناسایی کرد. ولی در جنبش امروزی توده‌ها، در شور و انضباط صف‌های کارگران اعتصابی، نیروهایی جنینی را می‌بینیم که انقلاب را به وجود خواهند آورد؛ ابتدا در آگاهی و سپس در سازمان‌دهی و شکل دادن به مضمون طبقات و ابزار سیاسی برای حکومت کردن در قامت طبقه. انقلاب، همان‌طور که لنین توصیف کرد، “جشن ستم‌دیدگان و استثمارشدگان” است.

به نقل از «نامۀ مردم» شمارۀ  ۱۱۷۸، ۷ فروردین ۱۴۰۲

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا