سخن نخست: جنبش مردمی زنده است و به حرکت پرفرازونشیباش ادامه میدهد!
یازدهم اردیبهشتماه (اول ماه مه) مصادف بود با روز جهانی کارگر. در این روز در شهرهای مختلف کشور مراسمی گوناگون در گرامیداشت روز کارگران و اعلام همبستگی با آرمانهای تودههای کار و زحمت برگزار شد. ازجمله در تهران و کرج شماری از زنان مبارز با شعارهایی در راستای همسویی “جنبش زن، زندگی، آزادی” با جنبش کارگری کشور و تأکید بر “اول ماه مه اتحاد زنان و همهٔ زحمتکشان علیه تبعیض و نابرابری” و “علیه سرکوب، علیه مصوبهٔ مزد، علیه سرمایهداری” است، گردهم آمدند. اعتراضهای گستردۀ کارگری در هفتههای اخیر که با اعتراض بازنشستگان و فرهنگیان در شهرهای مختلف کشور همگام بود بار دیگر بر این حقیقت تأکید کرد که جنبش اعتراضی و ضد دیکتاتوری بهرغم همه اقدامهای سرکوبگرانهٔ حکومت همچنان بهشکلهایی مختلف ادامه دارد و “این قافله را سرِ بازایستادن نیست.”
از آغاز جنبش “مهسا” با شعار “زن، زندگی، آزادی” بیش از هشت ماه میگذرد. طی این مدت زنان و جوانان دلیر میهن ما بهشکلهای مختلف حکومت استبدادی را بهچالش طلبیدهاند و در این راه صدها کشته و زخمی و هزاران اسیر و شکنجهشده داشتهاند. در آسیبشناسی این جنبش یگانهِ و ویژه میهنمان باید یادآور شد که در این مبارزه همواره از پراکندگی اعتراضهای تودهای، هماهنگ نبودن جنبش “مهسا” با اعتراضهای کارگران و زحمتکشان و بنابراین توان حاکمیت در خاموش کردن شعلههای بزرگ این جنبش در ماههای اخیر، سخن در میان بوده است.
پراکندگی جنبش مردمی در مقابله با حکومت استبدادی پدیدهای نو نیست و ازجمله ضعفهایی بوده است که در دههٔ گذشته در مقطعهای زمانیای مختلف و در فرازونشیب مبارزهٔ مردم، شاهد آن بودهایم. از اعتراضهای سراسری سال ۹۶ و سپس خیزش مردمی دیماه ۹۸ گرفته تا اعتراضهای گستردهٔ کارگران، فرهنگیان، و بازنشستگان در دو سال گذشته و آغاز جنبش “مهسا” در شهریورماه ۱۴۰۱، پراکندگی جنبش یکی از ضعفهای اساسی اعتراضهای دلیرانهٔ قشرهای مختلف اجتماعی بر ضد حکومت استبدادی حاکم بوده است و رژيم ولایت فقیه نیز توانسته است با بهرهگیری از آن به حیات نکبتبارش همچنان ادامه دهد.
اما جنبش “زن، زندگی، آزادی” ویژگیها و دستاوردهایی چشمگیر داشته و تأثیرش را بر تمامیت جنبش اعتراضی مردم بر جای گذاشته است. ادامهداشتن جنبش “زن، زندگی، آزادی” در بیش از هشت ماه در خیابانهای کشور باوجود تلاشهای گوناگون، از سرکوب امنیتی خشن مانند زندان و شکنجه و تصویب آییننامهها از سوی مجلس گرفته تا وضع مقررات در این زمینه و صدور حکمهای اعدام از سوی قوه قضاییهٔ حکومت- یا بهگفته مردم مبارز سیستانوبلوچستان جمهوری اعدامی– افسانهٔ شکستناپذیری حکومت را از جلال و جبروتش انداخت. این فرو ریختن را امروز از جمله در ابعاد زیر شاهدیم: ناتوانی حاکمیت به برگرداندن اوضاع به پیش از آغاز جنبش، ادامهٔ نافرمانی مدنی شجاعانهٔ بسیاری از زنان میهنمان و تنندادن آنان به حجاب اجباری با همهٔ تهدیدها و فرمانهای حکومتی، پدیدآمدن شکافهایی در درون رژیم که توجهبرانگیزترین پیامدش زیر علامت سؤال بردن رهبری خامنهای در رویدادهای سیاسی سالهای اخیر بوده است، پیامدی که نشانی روشن از متزلزل شدن پایههای حکومت استبدادی با خود بههمراه دارد.
بر این مجموعه باید وخیمتر شدن بیشازپیش اوضاع اقتصادی را نیز افزود. تورم افسارگسیخته، بیکاری میلیونها تن از جوانان که چشماندازی روشن از آینده را در برابر خود نمیبینند، ظلم و فساد گسترده دستگاهها و نهادهای حکومتی که زندگی را بر مردم بیشازپیش دشوار کرده است در کنار فقر و محرومیت بیسابقه که گریبان دهها میلیون تن از شهروندان میهن را گرفته، همه نشان از این واقعیت دارد که بهرغم فرازونشیب اعتراضهای مردم، وضعیت جامعه بهشدت بحرانی و در آستانهٔ انفجارهایی دیگر قرار دارد.
از شروع سال نو نگرانی جدی رهبران حکومت پیرامون وضعیت اقتصادی و نامتعادل شدن حکومت، ترس دائمی آنان از آغاز دوباره اعتراضها، و تأکیدشان بر ضرورتِ یافتن راه برونرفت از این بحران خطرناک کاملاً مشهود بوده است. خامنهای در دیدارهایش پس از تعطیلات نوروزی با اعتراف به “اقتصاد نامولد” و نابسامانی اقتصاد اذعان کرد که حکومت در حل بحران اقتصادی به بنبست رسیده است. او باوجود این از سیاستهای نولیبرالیای مخرب که رژیم در سالهای گذشته درپیش گرفته و دهها میلیون نفر را به زیر خط فقر رانده است، قاطعانه دفاع کرد و گفت: “اصل خصوصیسازی و سیاستهای اجرایی اصل ۴۴ فکر شده، منطقی، و درست است؛ چرا که دولت نمیتواند ادارهٔ همهٔ امور را بر عهده گیرد… البته توقع ما برآورده نشده، اما کارهای خوبی هم در زمینهٔ خصوصیسازی انجام شده است.”
طبقهٔ کارگر و زحمتکشان میهن ما در سالهای گذشته با سیاستهای نولیبرالی رژیم ازجمله خصوصیسازیهای گسترده و تعدیل نیروی کار انسانی به مبارزه برخاستهاند. فلاکتزایی این سیاستها به قشرهایی گسترده از مردم زحمتکش جامعه ما آسیب رسانده است که این به نوبه خود به منسجم و متحد کردن قشرهای پرجمعیت و محروم جامعه بویژه جوانان میانجامد. از همین روی جوانان در جنبش “زن، زندگی، آزادی” نقشی عمده داشتند و دارند. از سوی دیگر مبارزهٔ در راه دستیابی به حقوق و آزادیهای دموکراتیک- بهویژه حقوق زنان که بیش از نیمی از جامعه را شامل میشوند- میتواند درصورت پیروزی راه را به سوی تحقق آزادیهای سیاسیصنفی بگشاید. برایناساس مبارزۀ گسترده بر ضد سیاستهای کلان اقتصادیاجتماعی حکومت جمهوری اسلامی بهمنظور عقب نشاندن حاکمیت و حرکت به سمت تحقق حقوق و آزادیهای دموکراتیک، از اجزای ارگانیک مبارزۀ مشترکی است که میتواند زمینهساز پیوند گسترده و مؤثر نبرد نیروهای اجتماعی بر ضد حکومت دیکتاتوری حاکم باشد.
بر خلاف برخی ارزیابیهای شتابزده، لهیب آتش جنبش مردمی و جنبش “زن، زندگی، آزادی” در ایران نهتنها خاموش و سرد نشده، که آتشی زیر خاکستر است و با جرقهای کوچک شرارههایش دوباره سراپای رژیم ضد مردمی حاکم را در بر خواهد گرفت!
***
به نقل از «به سوی آینده» شمارۀ ۳، اردیبهشت ۱۴۰۲