مسایل بین‌المللی

آلمان و چین و آینده روابط آنها در برابر سیاست تحریم‌ها 

خلاصهٔ متن سخنرانی سویم داگدلن، نماینده پارلمان آلمان و هماهنگ‌کننده گروه پارلمانی حزب چپ آلمان در کمیته امور خارجی پارلمان و سخنگوی سیاست جهانی این حزب. سویم داگدلن دو هفته پیش در چین چند سخنرانی کرد.

اگر بخواهیم روابط آلمان و چین را در عصر کنونی رهایی کشورهای جنوب جهانی درک کنیم، بحث را باید با کتاب مهم “سلاح اقتصاد: ظهور تحریم‌ها به‌مثابه ابزار جنگ مدرن” نوشته نیکلاس مولدر شروع کنیم. وی روند توسعه تاریخی تحریم‌ها به‌مثابه سلاحی در جنگ مدرن را توضیح می‌دهد که با جنگ جهانی اول آغاز شد. در سال ۱۹۱۹، وودرو ویلسون، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، تحریم را عاملی موثر و “عظیم‌تر از جنگ” توصیف کرد.

باید توجه داشت که آمریکا و ناتو و متحدان آنها در آسیا و استرالیا و اروپا نه‌تنها با ارسال تسلیحات (و بیش از پیش تسلیحات سنگین) به اوکراین، جنگی نیابتی علیه روسیه به راه انداخته‌اند، بلکه همان‌طور که آنالنا بائر بوک، وزیر امور خارجه آلمان، گفت، جنگی اقتصادی نیز “برای ویران کردن روسیه” به راه انداخته‌اند. باید یادآوری کرد که تحریم‌های اعمال‌شده علیه روسیه تا کنون به نتیجه مورد نظر نرسیده است. آسیب‌های اقتصادی واردشده به روسیه بدون شک چشمگیر است، ولی به‌طور عمده اروپایی‌ها هستند که از این جنگ اقتصادی صدمه می‌بینند، به ویژه بریتانیا و آلمان که وارد رکود اقتصادی شده‌اند. در آلمان، در پی کاهش مزدهای واقعی در سال گذشته، امسال نیز مزد کارگران ۴درصد کاهش خواهد یافت. اکنون، بیش از دو میلیون نفر به کمک‌های غذایی نیازمندند که نشان‌دهنده افزایش ۵۰درصدی نسبت به سال گذشته است. با این حال، تورم نه‌تنها از طریق بهای زیاد انرژی و مواد غذایی بر معیشت مردم اثر می‌گذارد، بلکه بر فعالیت تعداد فزاینده‌ای از شرکت‌ها در آلمان نیز اثر خواهد داشت. صنعتی‌زدایی بالقوه در مقیاس گسترده، همراه با از بین رفتن میلیون‌ها شغل، در چشم‌انداز است. در ماه مه ۲۰۲۳، مجموع تعداد بیکاران به ۲٫۵۴میلیون نفر افزایش یافت که بیش از حدود ۳۰۰هزار نفر بیشتر از سال پیش بود. هنگامی که مردم آلمان از رکود اقتصادی چشمگیر صحبت می‌کنند، اغلب دو دلیل عنوان می‌شود. نخست اینکه این رکود ربطی به تحریم‌های اقتصادی ندارد و حتی اگر چنین باشد، مقصر اصلی مسکو است. در عین حال، طرف مقابل می‌گوید که بهای اقتصادی که آلمان برای پیروزی در جنگ اوکراین می‌پردازد چندان زیاد نیست و از لحاظ اخلاقی، با توجه به تعداد کشته‌شدگان در جنگ اوکراین، کاهش در رفاه عمومی پذیرفتنی است.

از آنجا که جنگ اقتصادی تا کنون موفقیت‌ زیادی نداشته است، اکنون بر گسترش بیشتر تحریم‌ها اصرار می‌شود و اینجاست که چین وارد می‌شود.

با توجه به تصمیم‌های گرفته شده در مورد احتمال دور زدن تحریم‌ها در آینده، اتحادیه اروپا اکنون یازدهمین بسته تحریمی را آماده کرده است که شرکت‌های چینی را نیز هدف قرار خواهد داد. این طور گفته می‌شود که ظاهراً برای کاهش اثر عملکرد متقابل چین، تحریم‌ها فقط شامل آن شرکت‌های چینی خواهند شد که کالاهای اتحادیه اروپا را به روسیه عرضه می‌کنند. در عصر تولید “جهانی‌سازی‌شده”، این استدلال واقعا قانع‌کننده نیست. کاربست این بسته تحریمی را ابتدا مجارستان و یونان متوقف کردند که اصرار داشتند شرکت‌های مجارستانی و یونانی از فهرست حذف شوند. به نظر می‌رسد اتحادیه اروپا و دولت آلمان لجوجانه به حرکت در این مسیر ادامه دهند، زیرا آمریکا، که بر گسترش تحریم‌ها علیه شرکت‌های چینی اصرار دارد، قصد دارد در پشت پرده بماند تا هرگونه اقدام متقابل چین عمدتا روی اروپا اثر بگذارد.

چین بزرگ‌ترین شریک تجاری آلمان است. صنعت خودروسازی آلمان با ۸۵۰ هزار شغل احتمالاً از چنین جنگ اقتصادی جان سالم به در نخواهد برد، زیرا نه‌تنها بازار کالا، بلکه امکانات تولیدی خود را نیز از دست خواهد داد. همین می‌تواند دلیل دولت آلمان برای تمایل نداشتن به رهبری این ماموریت انتحاری اروپایی باشد. باید بر منافع متقابل بالقوه‌ای که از تقویت روابط چین و آلمان در حوزه‌های فرهنگی و آکادمیک و آموزشی و همچنین از راه تقویت روابط تجاری و ارتقای زنجیره‌های تولید یکپارچه و زیرساخت‌های لازم به دست می‌آید نیز تاکید شود. به‌ویژه، در حوزه سوادآموزی در مدارس ابتدایی آلمان که مدام رو به بدتر شدن است، و آلمان هم‌اکنون به‌روشنی از چین عقب مانده است، می‌توان فرصت یادگیری متقابل فراهم کرد.

من معتقدم که مانع اصلی ارتقای روابط چین و آلمان ضعف حاکمیت آلمان است. در مورد جنگ نیابتی ناتو علیه اوکراین، به‌ویژه آشکار شده است که دولت آلمان فقط تصمیم‌های سیاست خارجی آمریکا را به‌سرعت برق اجرا می‌کند و در واقع، همان‌طور که در مورد تحویل تانک‌ها دیده شد، به خود اجازه می‌دهد در خط مقدم جنگ مانور دهد، در حالی که آمریکا تأمین تانک‌هایش را به تعویق می‌اندازد.

وضعیت آلمان یادآور آمریکای لاتین در دهه ۱۹۷۰ است که بورژوازی کمپرادور در خدمت منافع شرکت‌های آمریکایی بود. از سال ۱۹۹۰، شرکت سرمایه‌گذاری بلک راک آمریکا، که با بیش از ۱۰تریلیون دلار سرمایه‌گذاری در سراسر جهان بزرگ‌ترین شرکت مالی جهان است، سرمایه‌گذاری گسترده‌ای در آلمان کرده است. بلک راک در همهٔ ۳۰ شرکتی که در محاسبهٔ شاخص بورس آلمان (داکس) نقش دارند سهام تعیین‌کننده‌ای دارد و در هشت شرکت از آنها اکثریت سهام را دارد. البته بلک راک در چین نیز سرمایه‌گذاری می کند، ولی مطمئناً نه با چنان قدرتی که در آلمان سرمایه‌گذاری می‌کند.

این تمرکز قدرت اقتصادی بر تصمیم‌گیری‌های سیاسی در آلمان اثر می‌گذارد. همان‌طور که در مورد ناتو نیز زمینه چشمگیری برای مطالعات آکادمیک و بررسی میزان کمک این سرمایه‌گذاری به سرسپردگی دولت آلمان به آمریکا و به‌ویژه به شرکت‌های آمریکایی وجود دارد. متأسفانه، چندان امیدی نیست که این کار پژوهشی در دانشگاه‌های آلمان انجام شود، زیرا ما حتی یک فرد دانشگاهی منتقد ناتو در این دانشگاه‌ها نداریم. با این همه، تحقیق در مورد چگونگی محدود کردن نفوذ نیروی سومی که هیچ علاقه‌ای به شکوفایی رابطه چین و آلمان ندارد می‌تواند آغاز مناسبی برای افرادی باشد که نگران آینده این رابطه‌اند. در بازی شطرنج قانونی وجود دارد که “اصل دو نقطه ضعف” نام دارد. هنگام ناتوانی یک بازیکن در پیروز شدن علی‌رغم داشتن موقعیت بهتر، این بازیکن با ایجاد ضعفی در نقطه‌ای دیگر برای حریف می‌تواند موجب تحلیل رفتن مدافعان شده و به پیروزی برسد، زیرا حرکت در دو جبهه بار سنگینی بر حریف وارد می‌کند و در نهایت به شکست منجر می‌شود.

بررسی بحث گسترش تحریم‌های اقتصادی نشان می‌دهد که تا چه اندازه به این اصل مهم در عمل سیاسی در غرب توجه نمی‌شود. در عوض، به نظر می‌آید که همچون این جنگ نیابتی، اصل “یا همه‌چیز یا هیچ‌چیز” حاکم است، که به افزایش خطر جنگ جهانی سوم یا حداقل جنگ اقتصادی با پیامدی ویرانگر برای مردم سراسر جهان منجر خواهد شد.

همه نهادهای جهانی که پس از پایان جنگ جهانی دوم تشکیل شدند تا دیپلماسی و همکاری را به‌جای جنگ بنشانند، در معرض نابودی قرار دارند. اساس روابط چین و آلمان در حال و آینده باید از این نوع خردورزی و خیرخواهی برای جلوگیری از درگیری‌های فاجعه‌بار باشد.

رها شدن جنوب جهانی از جنگ اقتصادی غرب را باید در چارچوب بررسی این وضعیت در نظر گرفت. هشتاد درصد جهان در تحریم‌های غرب شرکت ندارند. در عین حال، تقاضا برای ارز تجاری جایگزینِ [دلار] افزایش داشته است، زیرا به نظر می‌رسد که فقط با استفاده از چنین ارزهایی است که می‌توان از کشورهای ثالث در برابر تحریم‌ها و جنگ‌افروزی‌های مدرن غرب در درازمدت محافظت کرد.

همچنین باید به معیارهای دوگانه‌ای اشاره کنیم که کشورهای جنوب جهانی از آنها به‌شدت بیزارند. انزوای سیاسی جهانی آمریکا به‌علت مداخله در عراق پیشنهادی احمقانه بود. با این حال، این رویکرد با مسئلهٔ حمله روسیه کاملاً تغییر کرده است. هدف تحریم‌ها نه‌تنها زدن آسیب اقتصادی به کشور برای تسلیم اجباری آن، بلکه منزوی کردن آن در سطح جهانی و به‌ویژه در اروپا است.

روسیه در این زمینه و در تجارت و روابط خود حسن‌نیّت نشان داده است، امری که می‌توان آن را نقطه اتکایی برای آسیا و تقویت روابط با آمریکای لاتین و آفریقا توصیف کرد. رویای مشارکت آلمان و روسیه برای حفظ منافع متقابل از بین رفته است. من روزی یک نقاشی از فرانسیسکو گویا در شهر کستر در جنوب فرانسه دیدم که مناسب این موضوع است: “با در خواب رفتن خرد، هیولاها بیدار می‌شوند”. برای اروپا، تلاش کنونی برای انقیاد روسیه خطرهای بزرگی به همراه دارد و رنج فراوانی برای مردم به بار خواهد آورد.

اثری که تحویل تانک‌های آلمانی به اوکراین و حمایت از نئونازی‌های روسی و حملاتشان علیه روسیه بر ذهن مردم روسیه می‌گذارد در غرب و متأسفانه در آلمان نیز دست‌کم گرفته می‌شود. هدف از حملات پهپادی اوکراین علیه مسکو، که با تأیید صریح دولت بریتانیا صورت می‌گیرد (دولت‌های آمریکا و آلمان در اظهار نظرهای خود محتاط‌ترند)، آغاز کردن جنگی کامل است که بخشی از آن، منزوی کردن روسیه در جنگ اقتصادی تمام‌عیار است. این دقیقا همان استدلال کسانی است که از گسترش درگیری با چین به‌شدت حمایت می‌کنند. واقعیت این است که “شنل آسیا”، آن‌گونه که پل والری، شاعر فرانسوی، زمانی اروپا را توصیف کرد، با سیاست‌های کنونی خود در اولویت دادن به منافع شرکت‌های بزرگ آمریکایی و نه مردم اروپا، خود را منزوی خواهد کرد.

ولادیمیر لنین نیز شطرنج باز بود. عکس‌های معروفی از او در تبعید در کاپری در سال ۱۹۰۸ حین بازی در برابر ماکسیم گورکی وجود دارد. در شطرنج، بازیکنان همیشه تشویق می‌شوند که از تئوری راهنمایی بگیرند. با این حال، اصل دیگری نیز وجود دارد که اولویت دارد و آن “انجام هر آنچه لازم است” برای شکل دادن به عمل و سپس شکل دادن به نظریه با هدف پیروز شدن است. از این اصل غالب در دفاع از انقلاب روسیه کاملاً استفاده شد. منظورم فقط اشاره به سیاست نوین اقتصادی لنین نیست، بلکه به کنگره خلق‌های شرق در سال ۱۹۲۰ نیز اشاره دارم. اتحاد بین مردم ستم‌دیده کشورهای مستعمره و طبقه کارگر کمترین خواست آن کنگره بود. اتحادی با هدف رهایی و دفاع از اتحاد جماهیر شوروی در برابر تهاجم بریتانیا و فرانسه برای احیای سرمایه‌داری.

گاهی یکصد سال همچون یک روز می‌گذرد. مقاومت کشورهای جنوب جهانی علیه ورود در چنگال نواستعمار و جنگ‌های نیابتی و اقتصادی رو به گسترش است. همه مردم از اتحاد بین طبقه کارگر غرب و مردم کشورهای جنوب جهانی (به‌منظور ترویج دیپلماسی، همکاری و تعدیل منافع متقابل، به‌جای مسابقه تسلیحاتی جنون‌آمیز، رکود اقتصادی و کودتاها) برای تحکیم و تقویت آزادی و صلح و عدالت در این جهان سود خواهند برد.

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۸۵، ۱۲ تیر ۱۴۰۲

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا