توپخانه انقلاب مشروطیتِ ایران در شناخت و ستایش میرزا علیاکبر طاهرزاده (صابر)
صادق نیکبین
ادبیات بالنده در میهن ما، بهویژه در تاریخ معاصر، همواره در خدمت دگرگونی بهسود محرومان و فرودستان جامعه بوده است. هنرمندان ما با عرضۀ داستان و شعر و دیگر آثار در ژانرهای (گونههای) ادبی گوناگون، به این دگرگونی شتاب و عمق بخشیدهاند. شعر یکی از گونههایی بوده که در بسیاری از دورانهای حساس تاریخی، شاعران انقلابی همچون سلاحی بُرنده بهکار بردهاند. یکی از این شاعران شخصیتی کمنظیر بهنام میرزا علیاکبر طاهرزاده مشهور به “صابر” است که حیات او با انقلاب مشروطیت همزمان است.
میرزا علیاکبر طاهرزاده (صابر)، شاعر، طنزپرداز انقلابی، معلم، و خدمتگزار اجتماعی، در خانوادهای کاسبِ خُردهپا در سال ۱۸۶۲/ ۱۲۴۱ خورشیدی در شماخی، از شهرهای دیرین شیروان، جمهوری فعلی آذربایجان بهدنیا آمد. از ۸ سالگی وارد مکتبخانه شد، چند سال در مکتبخانه درس خواند و از ۱۲سالگی در مدرسۀ “عظیم شیروانی” به تحصیل پرداخت. صابر در ضمن تحصیل اشعار نظامی و فضولی و شاعران دیگر را میخواند و از بر میکرد، و خود شعر میسرود و اشعار فارسی را به زبان آذری بر میگرداند.
تدریس در مکتبخانههای آن زمان معمولاً بر اساس منابع آموزشی مانند عمّ جزء (جزوهای شامل سورههای جزء سیام قرآن) و در سالهای بعد، خواندن کامل قرآن، گلستان سعدی، نصاب الصبیان، جامع عباسی، و ابواب الجناس بود. در حقیقت، در آن دوره آموزش بهسبک مدرن و امروزی (اگر هم وجود میداشت) از سوی ملایان، آموزشهای ضاله بهحساب میآمد و ممنوع بود.
صابر در نوجوانی برخی از شعرهای سعدی و فردوسی را به زبان آذربایجانی برگرداند. او فارسی را در محضر عظیم شیروانی آموخت. پدرش مشهدی زینالعابدین پیشۀ بقالی داشت و مرد دینداری بود که میخواست پسرش نیز مغازهداری کند، اما نمیتوانست از عهدۀ منصرف کردن فرزندش از پیگیری سودای شعر و شاعریاش برآید. بهاستثنای برخی از اندکشعرهای صابر، نخستین شعرهای او در دورۀ نخست آفرینشٍ شاعرانهاش از نوع نوحه، مدیحه، و مرثیه بود. صابر تا ۲۲ سالگی بهدنبال کار و شغلی نرفت. در ۲۳ سالگی، مدتی در عشقآباد، بخارا، سمرقند، مرو، سبزوار و دیگر شهرهای خراسان با دستفروشی زندگی کرد و با روشنفکران ازبک و ترکمن آشنا شد و این آشنایی به آگاهی و غنای جهانبینیاش افزود. او پس از شیوع بیماری مرموزی در آن خطه به زادگاهش بازگشت. گویا مدتی نیز در کربلا سکنا گزید و در این مدت نیز به مدیحهسرایی و مرثیهسرایی مشغول بوده است. آشناییاش با روشنفکران مترقی و پیشاهنگهای اجتماعی همچون فریدون کوچرلی، عباس صحت، و سلطان مجید غنیزاده در سالهای اواخر سدۀ ۱۹ و اوایل سدۀ ۲۰ میلادی / سالهای دههٔ ۱۲۸۰ خورشیدی به شکلدادن آفرینش ادبیاش یاری شایانی کرد. نخستین شعرش را که با روحیۀ فرهنگدوستی سروده بود در سال ١٩٠٣/ ۱۲۸۲ در روزنامۀ “شرق روس” بهچاپ رساند. صابر پس از ازدواج در زادگاهش شماخی ماندگار شد. حاصل ازدواج او هشت دختر و یک پسر بود. صابر حدود سال ۱۲۶۹خورشیدی کارگاه صابونپزی دایر کرد. او بیشترین سالهای عمرش را در این صابونپزی گذراند و برای امرار معاش خانوادۀ یازده نفریاش از دیگ صابونپزی جدا نشد. “چون از دستش برنمیآمد که لوث باطن کسان را پاک کند، پیشۀ صابونپزی در پیش گرفت تا لااقل چرک ظاهری آنان را بشوید”۱
انقلاب ۱۹۰۵ / ۱۲۸۴ روسیه در سوق دادن صابر به سرودن شعر انقلابی نقشی مؤثر داشت. او پس از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه (همزمان با جنبش اعتراضی در ایران که از سال ۱۲۸۴ خورشیدی آغاز و در سال ۱۲۸۸ منتهی به انقلاب مشروطیت شد.) با انتشار مجلۀ ملانصرالدین به جمع شاعران انقلابی پیوست و از شمارۀ ۸ (۲۶ مه ۱۹۰۶میلادی برابر با ۴ خرداد ۱۲۸۵خورشیدی) شعرهایش در آن مجله چاپ میشد. شعر مشهور “بینالملل” محصول همان سال است که شاعر را در قامت مُبلغ دوستی خلقها در جامعه شناساند. آن شعر را مانیفست پرشور مبارزه در راه آزادی، واقعیتگرایی، و ترقیخواهی میدانند. صابر پس از ورود به مطبوعات آتش توپخانۀ ادبیات را بر ضد جهل و خرافات گشود و همزمان سیل تکفیر به سویش روان شد. در آستانۀ انقلاب مشروطیت ایران، یکی از شاخههای ادبیات، که در زمینۀ بارآور جنبش اعتراضها، فرصت پیدایش و تکامل یافت، شعر طنز او بود که به ابزاری کارآمد برای روشنگری رزمندگان بهروزی مردم تبدیل شد. دگرگونی اجتماعی میل خندیدن را که در دورۀ سیاه استبداد گویی لبها را ترک کرده و فراموش شده بود، بیدار کرد و احتیاج به خنده، خندههایی اصلاحگر و بهبودبخش، زمینهساز پدید آمدن مطبوعات خندهآور شد.
طنزٍ روزنامهای رویهمرفته در قفقاز ناشناخته بود، اما در پی برخاستن موجهای انقلاب، نشر دهها روزنامۀ طنز همزمان آغاز شد. این نشریات چون ستارگانی درخشان از دل ابرهای انبوه تیره پدیدار شدند. در حالی که بعضی از آنها دولت مستعجل بودند، بعضی دیگر مانند مجلۀ ملانصرالدین سالها و دورههایی بسیار را از سر گذراندند. از انقلاب ۱۹۰۵ گذر کردند و به انقلاب ۱۹۱۷ رسیدند و در این دوره نقشی سازنده بازی کردند. ۲
یحیی آرینپور دربارۀ طنز تشبیه زیبایی دارد. او مینویسد:
“قلم طنزنویس کارد جراحی است نه چاقوی آدمکشی.”۳
روزگار و زمانۀ صابر پر از تضادهای اجتماعی بود. او شخصیتی دور از حصارهای تنگ ناسیونالیستی بود. “هنگامی که جنبش دمکراتیک در ایران نیرو گرفت، مسائلی که با این جنبش ارتباط داشت یکی از موضوعهای اساسی نویسندگان و جراید مترقی و آزادیخواه قفقاز شد. جلیل محمدقلیزاده، پیش از آنکه روزنامۀ ملانصرالدین را انتشار دهد، طی مقالاتی بهعنوان بینصیب، دعای خیر و جز آنها، زحمتکشان ایران و آذربایجان را به مبارزه با استبداد و آموختن منطق انقلابی دعوت میکرد و عباس صحت منظومۀ غیرت احمد٬ را دربارۀ دلیریها و فداکاریهای یک کارگر وطنپرست آذربایجانی در زدوخوردهای انقلابی بهوجود آورده بود. اما سهم صابر در این کوششها بیش از دیگران بود. وی که بهعلت سانسور شدید نمیتوانست آشکارا و بهطور مستقیم از سیاست تزاریسم و حوادث انقلاب روس سخن گوید، ناچار پیشامدهای ایران و ترکیه عثمانی را برای تبلیغ افکار انقلابی دستاویز قرار داده، در سرودهای خود به استبداد و ارتجاع این دو کشور میتاخت و بدین وسیله غیرمستقیم از سیاست مداخلهجویانۀ حکومت تزار در امور ایران انتقاد میکرد.”۴
صابر از همان سال در روزنامههای “حیات”، “ارشاد”، “زنبور”، “دبستان”، “حقیقت”، “فیوضات”، “رهبر”، “الفت”، “گونش”، “صدا”، “ینی حقیقت”، “معلومات”، و جز اینها، شعر و مقاله مینوشت. آفرینشهای سترگ صابر محصول دوران همکاری او از سال ۱۹۰۶ با مجلۀ ملانصرالدین است. دوستی با جلیل محمدقلیزاده برای صابر بسیار ارزنده و مغتنم بود. اثرهای گرانسنگی مانند “چرا از درس فراری شدم؟” و “وعدۀ ملا و کشیش” که به غنای ادبیات آذربایجان افزود، با همکاری میرزا جلیل نوشته شده است. صابر در مجلۀ ملانصرالدین با نامهای مستعار “هوپهوپ”، “آغلار ـ گولَر”، “ابونصر شیبانی”، “بوینو بوروق”، “سودایی”، “دیَن دیرگی”،” مرآت”، تآ”فاضل” و جز اینها امضا میکرد. درونمایۀ افشاگر این آثار لبۀ تیز حمله ارتجاع را متوجه شاعر کرد.
صابر در سال ۱۹۰۸ در شماخی مکتبخانۀ “امید” را با اسلوب نوین بنیان گذاشت و به آموزگاری پرداخت. اما در نتیجۀ فتنۀ واپسگرایان، یک سال بعد این مکتبخانه تعطیل شد. او از سال ۱۹۱۰ در شهر باکو سکنی گزید. بهترین شعرهایش را در سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۰ در دورۀ اوج شاعریاش سرود. نزدیک به یکسوم از شعرهایش را در این دوره سرود که بیشتر آنها دربارۀ رویدادهای ایران و عثمانی است. “در سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۰ حوادث انقلاب ایران یکی از موضوعهای اساسی طنزگویی صابر بود. شاعر در این مدت نزدیک به ۲۰ قطعه شعر دربارۀ انقلاب ایران سرود و میتوان گفت که همۀ مرحلههای انقلاب، از چگونگی پیدایش جنبشها، تشویق محمدعلی شاه و طرفداران او، دلیری فداییان و مجاهدان، سستی و بیحالی مجلس شورای ملی، استمداد شاه از دولت روس و امپریالیستهای اروپا، سرسپردگی بعضی از روحانیان به مرتجعین و بالاخره شکست انقلاب، سطر به سطر در آثار او انعکاس یافته است. تا جایی که بر ما معلوم است، نخستین اثر صابر در این موضوع قطعهای است با مطلع ، داد و بیداد ز دست فلک کجروش بدمنش٬ که در ۲۴ نوامبر سال ۱۹۰۶م برابر با ۲ آذر ۱۲۸۵خ در روزنامۀ ملانصرالدین چاپ شده است. این قطعه را صابر از زبان حاجی میرزا حسن مجتهد، هنگامیکه مشروطهخواهان آذربایجان او را از تبریز بیرون کردند، سروده است.”۵
صابر ملایان را کاملا میشناخت و خوب میدانست که آنها جهل و نادانی را نشر و پخش میکردند که همیشه بزرگترین دشمن ایرانیان بوده است. صابر از زبان آنان در مذمت علم و دانش میگوید:
تحصیل علوم ائتمه کی، علم آفت جان دئیر
هم عقله زیان دئیر؛
علم آفت جان اؤلدوغو مشهورِ جهان دیر
معروف زمان دئیر؛
پند پدرانه م ائشیت٬ ای ساده جوانیم
یاخما غمه جانیم؛
خوش اؤل کسه کیم، وِل دؤلانیب٬ داغدا چوبان دیر
آسوده همان دئیر؛
ترجمه:
تحصیل مکن علم که علم آفت جان است
بر عقل زیان است؛
روشن بُوَد این مطلب و مشهور جهان است
معروف زمان است ؛
پند پدرانه شنو، ای ساده جوانم
وِی مونس جانم؛
خوش آنکه بگردد ول و در کوه شبان است
آسوده همان است؛
صابر در دورۀ پرحادثۀ انقلاب مشروطیت ایران چونان اخگری فروزان درخشید. او با همۀ ویژگی های زندگی و فعالیت های معنویاش، به رغم ضعف و عقب ماندگی بافت اجتماعی ایران و کشورهای آسیای میانه، تناسب نیروهای ” انقلاب و ضد انقلاب” در عرصه جهان و ایران به سود ضد انقلاب، لحظهای از افشا گری، تبلیغ و ترویج باز نماند. چنان استواری و شیوایی در بیان و شور در کلام و درایت در احتجاج و سرسختی در امید از خود نشان داد که عباس صحت دوست نزدیک صابر در این باره نوشت: “… شعرهای صابر در این پنج سال [همکاری با روزنامۀ ملانصرالدین] بیش از یک اردوی مسلح در پیروزی مشروطیت ایران مؤثر افتاد.”۶
صحت در ادامه میگوید: “لامارتین شاعر فرانسوی دربارۀ تأثیر و کمکهای تصنیفهای پیِر ژان دو برانژه به انقلابیون فرانسه این عبارت سلیس را بیان کرده است: گلولههایی که مردم در روزهای انقلاب شلیک میکردند، از تصنیفهای برانژه میبارید.”
دهخدا نیز در کتاب لغتنامۀ خود مینویسد: “وی [میرزا علیاکبر صابر] طفل یکشبهای بود که دورۀ صد ساله را پیمود و از افکار و از نویسندگان عصر خود قرنها پیش افتاد.”
مجاهدان و آزادیخواهان تبریز پیوسته در سنگرها و میدانهای جنگ اشعاری را که صابر درباره ستارخان سروده بود ،مکرر میخواندند و از آن نیرو میگرفتند.
صابر در باکو با هیئت تحریریۀ “تازه حیات” و “حقیقت” همکاری کرد و در مدرسۀ جمعیت “نشر معارف” به تدریس ادبیات فارسی پرداخت. ارتباط با پرولتاریای باکو و انقلابیهای بلشویک ویژگیهای مترقی جهانبینی شاعر را بیشتر قوت بخشید. صابر از چهرههای سترگ اجتماعی و ادبی آذربایجان است. او نمایندۀ قدرتمند ادبیات انتقادی و واقعگرای آذربایجان است. او شاعری است که به طنز ماهیتٍ انقلابی داد. آرمانهای انسانگرایانه و آزادیخواهانه واقعگرای، صابر را جان میبخشند. او از جنبش کارگری و مبارزات بلشویکی به وجد میآمد و اثرهایی مبارزهجویانه مینوشت. او بهواسطۀ مطبوعات و ادبیات، اثری عظیم در مبارزۀ دمکراتیک آذربایجان گذاشت.
صابر با طنز خود شباهتهای بسیار با شخصیتهای ادبی جهان و از آن جمله سالتیکوف شچدرین، نکراسف، برانژه، و مانند آنان دارد. صابر استبداد، بیعدالتی، جهالت، تزاریسم، سرمایهداری، فئودالیسم، نیرنگِ خدمتگزاران دینی، روشنفکران محافظهکار و ارتجاعی و فرمانروایان مستبد شرق را زیر آتش بیامانِ نقد خود میگرفت.
صابر به تکامل سنتگرایی باکیخانوف، ذاکر و سید عظیم شیروانی یاری و طنز آذربایجان را به مرحلۀ والاتری رساند. صابر با افکار رمانتیسیسم بورژوایی، با فئودالیسم، و با اسکولاستیک دینی و شعر فرمالیستی به ستیز پرداخت. او وظیفۀ مقدس هنرمندان را در آن میدانست که “آینۀ عصر” خویش باشند. صابر از پرنسیبهای واقعگرایی با همۀ وجود دفاع میکرد. آفرینش تیپهای گونهگون در طنزهای او و موقعیت تاریخی آنان بیبدیل و هنرمندانه است. این تیپها نمایشگاه تاریخ آداب و رسوم، مجموعهای ملی و نژادی مطابق با حقیقت است. صابر در آفریدههایش طفیلیگری را در “گردنکلفت” و “شکمگنده” از زبان خودشان با مونولوگی طنزآمیز و استادانه به کار گرفته است. او در میدان رزمِ فرهنگی فداکار و شجاع بود. در شعرهای “به کارگران باکو”، “ترانۀ اصیلانه”، “ای کارگر، آیا شِمُری خویشتن انسان!” عشق و علاقۀ ژرفی به جنبش کارگری و مبارزۀ تاریخی آن نشان داد. وضعیت دهقانان بیچیز را در شعرهای “کشاورز”، “گریهزاری”، “به من چه؟”، و “گدا” نشان داد. درونمایۀ این شعرها از آزادی زنان، تربیت کودکان، مسائل آموزش و پرورش، کودکهمسری، و زندگی سراسر رذیلانۀ وعاظ و آخوندهای فریبکار برگرفته شده است. چنین مضمونهایی اساس کارهای او بود.
در آفرینههای ادبی صابر، افشای ارتجاع بینالمللی و انقلاب ایران و عثمانی جایگاهی مهم دارد. او تاریخ و جامعۀ ایران را بهخوبی میشناخت. بیگمان این آشنایی از ارتباط صابر با رهبران سازمان”همّت” و بهویژه آشناییاش با مشهدی عزیزحاجی بیگوف، از نخستین مارکسیستها و از رهبران پرولتاریای باکو، بیتأثیر نبود. او با امپریالیسم انگلیس بریتانیا به ستیز بیامان پرداخت و از انقلاب مشروطیت ایران بهگرمی استقبال کرد. صابر در ستایش ستارخان، از رهبران جنبش آزادیبخش ملی ایران، شعری زیبا سرود. او در شعرهایش مردم ایران و عثمانی را به مبارزهای پیگیر در راه آزادی فرامیخواند.
صابر بهرغم سیل تکفیر و نفرین نیروهای واپسگرا به وظیفۀ میهندوستی و مترقی خویش وفادار ماند و به پیروزی نهایی آرمانهای اجتماعی خود ایمان داشت. ازاینروی، همواره در میدان مبارزه بود. او از راههای نجیبانه با کهنگی درآویخت و به گشودن راهی نو، برای نزدیکتر شدن و دوری از ظلمت و رسیدن به روشنایی آزادی و سعادت به مبارزۀ اجتماعی یاری رساند. در این کار، آرمانهای سوسیالیستی منبعی سترگ و الهامبخش برای او بود. با شعرهایی با مضمونهای مشابه شعر “صبر کن!” زحمتکشان را به مبارزه فرامیخواند..
صابر در هجوسرایی نیز بسیار توانا بود. هجویات او مملو از نفرت به ستمگران و عشق سوزان به محرومان بود. آثاری که او در ژانر غنایی سروده است بسیارند. از جمله شعرها و غزلهای “میدانستی”، “الهی”، “در شیروان”، “روحم”، درد و رنج مردم و میهن و آرزو و حسرت انسان زحمتکش انعکاس یافتهاند.
صابر برای کودکان نیز شعر سروده است. شعرهای او در این ژانر از نمونههای درخشان ادبیات کودکان آذربایجان است که در اوایل سده بیستم سرودن آنها را آغاز کرد.
شعرهای هجایی صابر جایگاه بسیار ویژهای در ادبیات آذربایجان و شرق نزدیک و میانه دارد و زبان شاعر زبان زندۀ مردم و بسیار رنگین و بامزه است. او از شکل گفتوگو بهوفور و با استادی تمام استفاده کرده است. شکلهای کلاسیک شعر (غزل، مثنوی، قطعه) نیز در آفرینش هنری صابر درونمایهای نو و بدیع یافته است. او همچنین برخی از آثارش را بهشکل استعاره نوشته است.
آثار صابر به بسیاری از زبانهای دنیا بر گردانده شده است. او سراسر عمر خود را در فقر گذراند. صابر در ۱۲ ژوییۀ سال ۱۹۱۱م. برابر با ۲۰ تیر ۱۲۹۰خ. بر اثر بیماری سل درگذشت.
مجموعه شعرهای صابر با نام “هوپهوپنامه”(هدهد نامه) یک سال پس از مرگ شاعر در سال ۱۹۱۲م. ) ۱۲۹۱خ. ( بههمت همسرش بلور نسا و دوستش عباس صحت در ۱۰۴ صفحه و در تیراژ ۲۰۰۰ نسخه در آن زمان انتشار یافت. کتاب “هوپ هوپ نامه” را احمد شفایی در سال ۱۹۷۷م. (۱۳۵۶خ.) به فارسی ترجمه کرد که در باکو بهچاپ رسید.
سرودههای صابر به زبان آذری بوده و تأثیری عمیق، بازتاب و نفوذی گسترده در میان ترک زبانها داشت. چنان که اشاره شد، اکثر شعرهایش به زبانهای گوناگون ترجمه شده است و از جمله به زبان فارسی. ابیات زیر نمونهای از اشعار صابر است که به فارسی ترجمه شده و اصل آن در کتاب “هوپ هوپ نامه” آمده است.
ایران مال من است!
من شاه قویشوکتم، ایران بُود از من!
ایران ز من و ری، طبرستان، بُود از من!
آباد شود یا شده ویران، بُود از من!
قانون اساسی چیه؟ فرمان بُود از من!
شوکت ز من و فخر ز من، شأن بُود از من!
داد ار به شما شابابا قانون اساسی۷
ملای حلیمی بود، بیهوش و حواسی.
بالمرّه نبود آگاه از کار سیاسی.
همشهری، به بر کُن شپشو، کهنه لباسی!
خلعت ز من و تخت زرافشان بُود از من!
شوکت ز من و فخر ز من، شأن بُود از من!
اکنون همه دانند، بابا، مندلیم۸، هان!
من معدن جور و ستمم، سخت و خروشان.
من انگل خونخوارم بر پیکر ایران.
زالویم و خونش بمکم، گیرم از او جان.
لاشه ز من و گوشت ز من جان بُود از من!
شوکت ز من و فخر ز من، شأن بُود از من!
دیدید شما را همه تأدیب نمودم!
و آن بچۀ بقال که سرتیپ نمودم!
با آتش خود مجلس تخریب نمودم!
سوگندم و قرآن را تکذیب نمودم!
سوگند چه و عهد چه، فرمان بُود از من!
شوکت ز من و فخر ز من، شأن بُود از من!
گیرم که صدایی هم از عثمانی بیاید.
هر فینه به سر شادی و تشویق نماید.
احوال شما، کهنهپرستان نشود بد.
تأثیر در ایرانِ من اینها ننماید.
مِنبعد در این کشور، میدان بُود از من!
هم عزت و هم شوکت و هم شأن بُود از من!
تبریزی نمیدید مگر راه در اول؟
بودیم شب و روز بههمراه در اول.
اعراض نکردند در آنگاه، در اول.
کردند مرا هم خودشان شاه در اول.
حالا چه میگویند؟ دوران بُود از من!
دختر، پسر و حوری و غلمان بُود از من!
باید زیَد ایرانی پیوسته به ذلت.
در نکبت و در بندگی و فقر و مذلت.
باید بدهد جان به دو صد رنج به غربت!
ایرانی، برو گمشو، ای چرکِ کثافت!
خاقان ز من و کشور و سامان بُود از من!
شوکت ز من و فخر ز من، شأن بُود از من!۸
صابر و انقلاب مشروطیت
انقلاب مشروطیت دو مرحلۀ مشخص را طی کرد. مرحله اول که در چارچوب خواست عدالتخانه و آزادیهای لیبرال محدود ماند و سرانجام کودتای غدارانه محمدعلی میرزا – لیاخوف آن را به خون کشید.
مرحله دوم، که از این چارچوب فراتر رفت و به سود مطالبات خلقی و دمکراتیک کشیده شد و به برکت مجاهدان و مبارزان سوسیال دمکرات در آذربایجان ، گیلان، تهران و دیگر نقاط ایران موفق شد، شاه و عمله اکرهاش را براند.( ۹)
باید توجه داشت که در دوران انقلاب مشروطیت همبستگی نیرومندی میان مردم ایران و قفقاز وجود داشت. پس از شروع و گسترش دامنه انقلاب، مردم قفقاز نمیتوانستند به سرنوشت مردم کشوری که با آنان همزاد و همخون بودند بیاعتنا باشند.آنان مبارزه با ارتجاع و استبداد و مساعدت به مردم ایران را وظیفه خود میدانستند. اعزام مجاهدان قفقازی برای نبرد با نیروهای محمد علی شاه در فاز دوم انقلاب یکی از جلوههای این همبستگی است . مبارزه قلمی یکی از عرصههای مبارزه در انقلاب مشروطیت بود. همه پژوهشگران انقلاب مشروطیت نقش و تاثیر مجله ملانصرالدین در روشنگری و تنویر افکار عمومی را تائید کردهاند. سهم صابر در این باره چشمگیر است. عباس صحت، دوست و یکی از شارحان زندگی صابر، میگوید:
“ اشعار صابر در این ۵ سال بیش از یک اردوی مسلح در پیروزی مشروطیت ایران موثر افتاد. ۱۰
میرزا علی اکبر صابر را به حق میتوان یکی از نامدارترین شاعران عصر مشروطیت نامید. او در تاریخ ادبیات آذربایجان جایگاهی سترگ و در خور احترام دارد. بسیاری از شاعران و نویسندگان میهن ما که به زبان فارسی و آذری شعر سرودهاند، از او تاثیر گرفتهاند. در کارنامۀ روشنفکران و ادیبانی مانند ابوالقاسم لاهوتی، سیداشرف الدین گیلانی، علی اکبر دهخدا، معجز شبستری، محمدعلی افراشته و دیگر آشنایان به فرهنگ اقوام ایرانی، بهرهگیری از منطق صابر دیده میشود.
محمدعلی افراشته شاعر مردمی، متعهد و طنزسرای معروف کشور، در این باره گفته است: “من از صابر الهام گرفتهام و این یک حقیقت است. ازسنین کودکی با آثار صابر آشنا شدهام و این آشنایی مرا به یاد گرفتن زبان آذربایجانی رهنمون شده است.” اما از آن میان سیداشرف الدین گیلانی از اشعار صابر بسیار سود جسته و راه او را در شعر ادامه داده است و روزنامه او “نسیم شمال” خود گواهی بر این مدعاست.۱۱
پس از مرگ صابر، بهخصوص در سالهای پس از انقلاب اکتبر، مردم آذربایجان شوروی از او تجلیلی شایان کردند. در سال ۱۹۱۹ کتابخانه ای به نام او تاسیس شد. در آوریل ۱۹۲۲، بنای یادگاری برای او برپا گشت و بر روی چند مدرسه و کتابخانه و باشگاه و باغ و خیابان نام او را گذاردند. مجسمه ای از او نیز در شهر زادگاهش شماخی برپا گردید.
منبعها:
۱ – “از صبا تا نیما”، تألیف یحیی آرینپور، جلد۲، ص۴۷.
۲ – “عُزیر حاجیبیگف و دو انقلاب”، تألیف رحیم رییسنیا، ص ۹۱.
۳ – “از صبا تا نیما”، تألیف یحیی آرینپور، جلد۲، ص ۳۶ .
۴ -همان جا، ص۵۰.
۵ - همان جا، ص۵۲.
۶ – مقدمه بر کتاب “هوپهوپنامه” اثر میرزا علی اکبر صابر، نوشتهٔ عباس صحت، چاپ اول، سال ۱۹۱۲ (۱۲۹۱)
۷ – شعر از زبان محمدعلی شاه سروده شده و در ینجا منظور از شابابا پدر او مظفرالدین شاه است که قانون اساسی را قبول و امضا کرده است.
۸ – مندلی لفظ عامیانهٔ محمدعلی است. مندلیم یعنی محمدعلیام. و ضمناً واژهٔ “مندلیم” به آذربایجانی “من دیوانهام” معنا میدهد.
۹ – نوشته های فلسفی و اجتماعی ، تألیف رفیق احسان طبری، جلد دوم، ص ۲۹۲، از انتشارات حزب توده ایران ، چاپ دوم ۱۳۸۶
۱۰ – از صبا تا نیما”، تألیف یحیی آرینپور، جلد ۲ ، ص۵۰ .
۱۱ – http://salariyan.blogfa.com/post/1629
***
به نقل از «به سوی آینده» شمارۀ ۴، مرداد ۱۴۰۲