مبارزی نستوه
روزبه
انسانها در بدو تولد به صافی و پاکی چشمهاند، و هم بسان چشمه در مسیر پویایی خود، هستند آنانی که به باتلاق میرسند و در مقابل آنانی که به رودخانه و از آن میان جانشیفتگانی که به دریا میپیوندند.
انسان خواسته یا ناخواسته در طول عمر، خاصه آنکه در سربزنگاهها، هیچگاه گریزی از همپایی با این یا آن سو رفتنِ چشمهٔ ذاتِ خود نداشته است که ای کاش میداشت تا دیگر هیچ انسانی در باتلاقِ زندگی برای زنده ماندنِ خود دست و پا نمیزد. پس اگر گزیری از انتخابِ راه نیست که نیست، هستند انسانهایی که همراهانِ سست عناصر را به ساحلِ عافیت وامیگذارند و بیمهابا به دریا میزنند تا با غریو موجهایش فریاد آزادی سر دهند و هم با آرامش آبی آبهایش زمزمههایِ عاشقانه.
چنیناند مبارزان نستوه، زاده میشوند تا در دل دریای پرشکوهِ زندگی صدفساز آن مروارید یک دانه از آلیاژِ عشق و مبارزه باشند. و این چنین است که مبارزان نستوه زاده میشوند تا با همان دلپاکی بدوِ تولد سر به بالینِ سرنوشتِ تودهای خود بگذارند. آری چنین انسانهایی زاده میشوند تا بهروز واقعه سربلند چشم در چشم مرگِ نحس از بودشان ابدیتی بسازند.
رفیق حسن حسینپور تبریزی یکی از نخستین رفقایِ جانباخته در شکنجهگاههای جمهوری اسلامی پس از یورش بهمنماه ۶۱ به حزب تودهٔ ایران است. زندگی پر افتخارِ این رفیق یک نمونهٔ فراموشنشدنی از نمادِ آن مبارزان خستگیناپذیری است که با حزب توده ایران راهِ توده هایِ زحمتکش را شناختند و با مایهٔ جان، یک بار برایِ همیشه، قدم در راهی گذاشتند که هیچگاه تا آخرین نفس از آن باز نگشتند. رفیق حسینپور این همدلی ناگسستنی با راهش را سال ها پیش از انقلابِ ۵۷ با بیتی در یکی ازغزلهایش چنین هوشیارانه خلاصه کرده بود:
تا گوهر گم کرده بجوییم و بیابیم
زندانیِ و اعدامیِ و گه خانه بدوشیم
آفتاب آمد دلیلِ آفتاب. آری مبارز نستوهای که چنان گفت، خود شاهدِ تمام عیارِ آن گفته در عمل بود. با “تُفی به قیمتِ جان” از دهان خونآلود به روی بازجو و تحمل شکنجههای وحشیانهٔ قرون وسطایی، سرانجام رفیق حسن حسین پور تبریزی در اولِ خردادِ ۱۳۶۲ به صف استوره(اسطوره)های حزب توده ایران پیوست.
یادش گرامی، راهش پر رهرو و حزبش پر افتخار باد!
آنکه نمیمیرد
آنها
چشم هایت را بستند
اما دیدند
که توبا چشمِ دل می بینی
گوش هایت را بستند
اما دانستند
که تو با گوشِ جان میشنوی
دهانت را بستند
اما شنیدند
که تو با هر نفس فریاد میکشی
پس سینهات را دریدند
قلبت را به چنگک کشیدند
آنها
ابلهانهتر آنکه آری
ترا کشتند
بی آن که بدانند
قلبت در سینهٔ دنیا میتپد.
اولِ خردادِ ۱۴۰۲
***
به نقل از «به سوی آینده» شمارۀ ۴، مرداد ۱۴۰۲