به سوی آینده

هدف‌های پنهان امپریالیسم در سرنگون‌کردن دولت ملی دکتر محمد مصدق

علی سلیمانی

 

کودتای نامیمون ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران که باعث سرنگونی دولت ملی و دمکرات دکتر محمد مصدق شد دربر دارندهٔ موضوع‌هایی بسیار پراهمیت و گوناگون ‌است و گنجاندن آن‌ها در یک مقالهٔ کوتاه ممکن نیست. نگارنده این مطلب سه موضوع را به‌اختصار با خوانندگان در میان می‌گذارد:

 

۱. آیا دولت‌های آمریکا و انگلیس در طراحی این کودتا و انجام آن مداخله مستقیم داشتند؟ اگر داشته‌اند دامنهٔ این مداخله‌ها تا چه حد بوده‌اند؟

۲. آیا دلیل انجام این کودتا مقابله با خطر کمونیسم یا با فعل‌وانفعال‌های عرصهٔ جنگ سرد مرتبط بوده یا به‌هدف مقابله با ملی شدن صنعت نفت و حفظ منافع انحصارهای نفتی بوده است؟

۳.‌ نقش مخرب و ضدملی شاه در جریان کودتای ۲۸ مرداد

 

در ماه نوامبر ۲۰۱۷ /آبان‌ماه ۱۳۹۶ دولت آمریکا اسناد رسمی مربوط به کودتای بیست و هشت مرداد را منتشر کرد. این اسناد با یک تعلل طولانی بعد از گذشت زمان قانونی سی ساله منتشر گردید .البته پیش از آن دولت انگلیس در مقطع زمانی ۱۳۵۷ از دولت آمریکا درخواست تضمین‌هایی را کرد که مسائلی که پای دولت انگلیس را به‌میان بکشد، منتشر نکند. زیرا در آستانهٔ انقلاب بهمن، دولت انگلیس معتقد بود که انتشار آن آتش نفرت ایرانیان را شعله‌ور خواهد کرد. انتشار اسناد وزارت خارجه آمریکا به‌طورروشن مداخله‌های گستاخانه این کشور در سرنگونی دولتی ملی و محبوب در ایران، دولتی که به‌صورت قانونی و دمکراتیک روی کار آمده بود را نشان می‌دهد. پیش از خروج اسناد طبقه‌بندی شده کودتای “سیا”ی آمریکا و  “ام آی ۶” انگلیس و منتشر شدن گزارش رسمی وزارت خارجه آمریکا، گزارش بسیار معروف ویلبر– یکی از طراحان اصلی کودتا- در سال ۲۰۰۰ / ۱۳۷۹ در روزنامه نیویورک تایمز منتشر شد. لازم به تذکر است که بعد از انجام کودتا، سازمان سیا دکتر دونالد ویلبر را مأمور کرده بود که گزارشی را در مورد کودتا تهیه کند و بعضی از محققان این گزارش را تا حد زیادی کامل و گویا می‌دانند.

 

در آوریل ۱۹۵۱/ اردیبهشت‌ماه ۱۳۳۰‌ وقتی‌که مجلس شورای ملی ایران دکتر محمد مصدق را به نخست‌وزیری برگزید و اختیار تشکیل کابینه و اجرای لایحهٔ تازه به‌تصویب رسیدهٔ ملی شدن شرکت نفت “انگلیس و ایران” را به او واگذار کرد، ماجرای ملی شدن صنعت نفت شروع شد. کابینهٔ مصدق و برنامه‌هایش در ۱۲اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۳۰به مجلس ارائه شد. اکثریت قریب‌به‌اتفاق نمایندگان به آن رأی اعتماد دادند و شاه نیز به‌دلیل ترس از غلیان احساسات ملی‌گرایانه- درصورت مخالفت با آن- امضای خود را پای لایحهٔ ملی شدن نفت گذاشت. مصدق طی سخنرانی‌ای اعلام کرد انتظار نداشت در آستانهٔ کهولت این کار دشوار را بر عهده بگیرد، اما قول داد، قانون ملی شدن نفت را به‌طورکامل اجرا کند. مصدق از همان آغاز تشکیل دولتش “آزادی بیان” را رعایت کرد و آزادی برگزاری تجمع‌ها، روز کارگر، و برپایی تظاهرات را پذیرفت. رعایت این آزادی‌ها نشان می‌داد او به دمکراسی پایبند است.

 

۱. آیا دولت‌های آمریکا و انگلیس در طراحی و اجرای کودتا بر علیه دولت مصدق دخالت داشتند؟ اگر داشته‌اند دامنهٔ این دخالت تا چه حد بوده است؟

 

اسناد و مدارک منتشر شده نشان می‌دهد که از همان ماه‌های اول روی کار آمدن مصدق، هر دو دولت آمریکا و انگلیس به روش‌های گوناگون تلاش می‌کردند که دولت محمد مصدق را ساقط کنند. سم فال کنسول بریتانیا که به زبان فارسی مسلط بود، توضیح می‌دهد در همان ماه‌های اول روی کار آمدن مصدق سفیر انگلیس تلاش می‌کرد شاه را متقاعد سازد مجلس را منحل کرده و اعلام حکومت نظامی کند و در چنین شرایطی دولت محمد مصدق را برکنار کند و درمقابل شخص منعطف‌تری از نظر آن‌ها، روی کار بیاورد. شاه نیز عنوان می‌کرد که او از این موضوع ترس دارد. شاه اظهار می‌داشت که تردید دارد در چنین شرایطی سربازان روی مردم اسلحه بکشند… حتی پیش از نهایی شدن تصویب لایحه ملی شدن نفت، جورج مک گی– از طراحان سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا و معاون وزیر خارجه دولت ترومن– با عجله وارد تهران شد تا شاه را از امضای این لایحه بازدارد. او حتی اصرار داشت که این درک نادرست را به شاه بقبولاند که او، یعنی شاه، بر حسب قانون چنین اختیاراتی را دارد. بعدها روند اتفاقات نشان داد که لایحه ملی شدن نفت در حقیقت در دل خود استقلال سیاسی کشور را به‌همراه داشت. به‌همین دلیل قشرها و طبقه‌های گوناگون جامعه از آن حمایت کردند. احساسات ملی‌گرایانه و ضد استعماری‌ای که پشتوانهٔ آن بود باعث گردید نه‌تنها مجلس شورای ملی و مجلس تازه تأسیس سنای شاه، بلکه خود شاه نیز، امضای‌شان را زیر آن بگذارند. مدرک‌های موجود فراوانی نشان می‌دهند مداخله‌های انگلیس و آمریکا چند جانبه بوده است. سیا برنامهٔ کاری‌ای مفصل که جنگ روانی‌ای گسترده را نیز شامل می‌شد چیده بود و از همان روزهای اول روی کار آمدن مصدق به‌اجرا گذاشته بود که عبارت بودند از: کمک‌های مالی به روزنامه‌های موردنظر و وابسته و خرید قلم‌به‌مزدهایی که در این روزنامه‌ها مطلب می‌نوشتند، خرید شخصیت‌های سیاسی و نمایندگان پارلمان و حزب‌های سیاسی دست‌راستی و روحانیون، پخش شایعه‌‌هایی سیاسی و خلاف اخلاقی دربارهٔ شخصیت‌هایی که به مصدق نزدیک بودند و تبلیغ وابستگی‌شان به حزب تودهٔ ایران و شوروی، چاپ و پخش اعلامیه‌هایی جعلی با امضا و نام حزب تودهٔ ایران، چاپ مقاله‌هایی در روز نامه‌های دولتی با نام جعلی که از سوی سازمان سیا و عامل‌های آن نوشته می‌شد.

 

این مداخله‌های شرم‌آور به‌طورگسترده و برنامه‌ریزی شده بی‌وقفه تا به‌آنجا پیش رفت که لیستی از افراد مدنظر برای جایگزینی مصدق و رایزنی دربارهٔ آنان بعد از کودتای محتمل تهیه شده بود. نام این افراد از سوی کنسول انگلیس تهیه و لیست شده بود و به “لیست پی‌من” معروف بود. در “نشست واشنگتن” در مورد نام‌های آمده در این لیست بین نمایندگان آمریکا و انگلیس بررسی دقیق شد و در نهایت احمد قوامقوام‌السطنه– به‌عنوان جایگزین آیندهٔ مقام نخست‌وزیری پذیرفته شد.کرمیت روزولت– دستیار ارشد دالس و مجری کودتای ۲۸ مرداد در ۱۳۳۲- نیز بر این نظر بود که سرشت افراطی و بدگمان ناسیونالیست ایرانی [مصدق] اوضاع سیاسی و اقتصادی خطر ناکی را ایجاد کرده است. او  هوادار اقدام شدید بر ضد دولت مصدق بود. “نشست واشنگتن” نشان می‌دهد که دولت ترومن (از حزب دمکرات آمریکا) از اوایل بهار۱۹۵۲/۱۳۳۱ در اندیشه یافتن یک جایگزین برای مصدق بوده است. هندرسن– سفیرکبیر آمریکا- در ارسال تلگرامی از تهران در ماه مه ۱۹۵۲/ ۳ خردادماه ۱۳۳۱ بر این موضوع تأکید دارد که کناره‌گیری مصدق برای حل بحران نفت یک “پیش‌شرط” است، زیرا مادام که او نخست‌وزیر است هیچ‌گونه مصالحه‌ای دست‌یافتنی نیست. سفارت انگلیس نیز این گزارش را بازتاب داد و عنوان کرد که سفیر آمریکا نیز از هر زمان دیگری به‌این حقیقت رسیده است که کار با مصدق غیرممکن است. دو هفته پس از “نشست واشنگتن”، هندرسن سفیر آمریکا برنامه دیدار با قوام را تدارک دید. این دیدار در یک میهمانی در سفارت ترکیه انجام پذیرفت. قبل از این نیز قوام در یک سفر معالجه‌ای به فرانسه با مقام‌های آمریکایی در آنجا ملاقات‌هایی انجام داده بود. هندرسن در دهم ژوئن ۱۹۵۲/ ۲۰خردادماه ۱۳۳۲ در خفا میهمانی شامی را با قوام ترتیب داد. او پس از این شام کاری گزارش کرد که قوام به‌رغم سن بالا، هوشیار و پرانرژی است. او آماده است تا کابینه‌ای از مردان اهل کار و مسئول را تشکیل دهد که مسئله نفت را حل‌و‌فصل کند. هندرسن در تاریخ ۱۲ژوئن ۱۹۵۲/ ۲۲ خردادماه ۱۳۳۲ به کاخ سلطنتی رفت تا شاه را متقاعد کند که مصدق کشور را به ویرانی و فروپاشی سوق می‌دهد. او از شاه خواست که برای حفظ تاج و تخت خود دست به اقدامی مؤثر بزند. او به شاه اطمینان داد که قوام پیر است و نمی‌تواند دست به جاه‌طلبی بزند. هندرسن ضمن تحکم به شاه گفت قصد تحمیل نظر خود را ندارد.

 

دکتر محمد مصدق در دنبالهٔ تلاش‌هایش پس از تصویب لایحهٔ ملی شدن نفت ایران و نیز با دفاعی تاریخی از حقوق ملت ایران برای ملی شدن صنعت نفت ایران در دادگاه لاهه و پیروزی در آن در ۱۷ تیرماه ۱۳۳۱ به کشور بازگشت. تأثیر پیروزی او بر دیگر کشورهای نفت‌خیز که به حرکت‌های مردمی در آن کشورها منجر شد امپریالیست‌ها را با ‌شدتی افزون‌تر بر ضد او بسیج کرده بود. بازگشت مصدق از  لاهه با شروع تشکیل دورهٔ هفدهم مجلس شورای ملی مقارن شد. با وجود کار‌شکنی‌ها مجلس شورای ملی قبلاً و در ۱۵ تیرماه ۱۳۳۱ با ۵۲ رأی مثبت از ۶۵ رأی نماینده‌های حاضر در جلسه، دکتر مصدق به‌نخست‌وزیری‌ رسیده بود، اما بنا بر سنتی پارلمانی، او باید استعفا می‌داد تا با رأی‌گیری مجدد مجلس به‌نخست‌وزیری برسد. درنتیجه، در ۱۹ تیرماه ۱۳۳۱ و پس از رأی اعتماد مجلس‌های شورا و سنا،‌ فرمان نخست‌وزیری مجدد مصدق از سوی شاه صادر شد. مصدق که از فعالیت‌های پشت‌پردهٔ قوام آگاه بود. درمقابل دست به اقدامی هوشمندانه‌ زد. این اقدام قانونی ابزار ارتش را از شاه و حامیانش گرفت ، آنان را خلع‌سلاح کرد، و تمام رشته‌های میدلتون (نمایندهٔ انگلیس) و اچسون (نمایندهٔ آمریکا) را پنبه کرد: مصدق در ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱ کابینه خود را ترمیم کرد و تغییر داد و پست وزارت جنگ را برای خود حفظ کرد. شاه نیز که تنها منبع قدرت خود را ارتش می‌دانست و از آغاز سلطنت در مرمت و بازسازی آن از برای خودش کوشیده بود به‌هیچ‌عنوان حاضر نبود کنترل خود بر آن را از دست بدهد. بنابراین از پذیرش کنترل وزارت جنگ از سوی وزیر دولت و مصدق بدون درنگ خودداری کرد. مصدق نیز بدون تعلل استعفا کرده و نامه سرگشاده خودش به شاه را منتشر کرد و این مشکل را مستقیماً با مردم در میان گذاست. دکتر مصدق در خاطرات خود پیرامون این استعفایش  می‌نویسد: “پس از مراجعت از لاهه که دولت باید به مجلس معرفی شود برای اینکه اختلاف دربار با دولت راجع به بعضی از أصول متمم قانون اساسی به‌صورت بارزی جلوه‌گر نشود چنین به‌نظر رسید که ”وزارت جنگ“ را اینجانب خود عهده‌دار شوم تا دخالت دربار در آن کم بشود و کارها در صلاح کشور پیشرفت کند. داوطلبی من برای این پست [وزیر جنگ] نه برای کار بود نه استفاده از حقوق [دستمزد]. از نظر کار، من نخست‌وزیر و مافوق وزیر بودم و از نظر حقوق [دستمزد] هم هر کاری که در عصر مشروطه متصدی شدم حقوق [دستمزد] آن را صرف امور خیریه کردم، پس داوطلبی من فقط از این نظر بود که تصمیمات دولت در آن وزارت اجرا شود. اعلیحضرت همایون شاهنشاهی که مسئول [وزارت جنگ] نبودند، چون ستاد ارتش زیر نظر ملوکانه قرار گرفته بود هر امری که می‌فرمودند اجرا می‌شد، ولی دولت که مسئول [وزارت جنگ] بود کاری نمی‌توانست بکند و نمی‌کرد. این بود که روز ۲۵ تیر قبل از ظهر که به پیشگاه ملوکانه شرفیاب شدم این پیشنهاد را نمودم که مورد موافقت قرار نگرفت و اعلیحضرت همایون شاهنشاهی فرمایشاتی به این مضمون فرمودند؛ ”پس بگویید من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم.“ که چون هیچ وقت حاضر نمی‌شدم چنین کاری بشود فوراً استعفا دادم و از جای خود حرکت کردم. ولی اعلیحضرت پشت در اتاق که بسته بود ایستادند و از خروج من ممانعت فرمودند” [به‌نقل از: کتاب “خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق”، به‌قلم دکتر محمد مصدق، با مقدمهٔ دکتر غلامحسین مصدق، به‌کوشش ایرج افشار، انتشارات محمدعلی علمی، اسفندماه ۱۳۶۴، صفحه ۲۵۸].

 

مصطفی فاتح، یکی از نویسندگان شناخته شده در زمینه بحران نفت، عنوان می‌کند که نامهٔ استعفای مصدق به شاه در آن زمان مانند بمب در مملکت عمل کرد. مجلس پشت درهای بسته در شب ۲۷ تیرماه ۱۳۳۱ با اکثریتی پایین، قوام را به نخست‌وزیری برگزید. شاه نیز بر این انتخاب صحه گذاشت. اچسون، وزیر خارجه ترومن، فوراً کمک مالی‌ای بلاعوض به‌مبلغ ۲۶ میلیون دلار به دولت قوام را تصویب کرد. این کمک بلاعوض درحالی فوراً تصویب شد که از دادن هرگونه وامی به دولت مصدق جلوگیری می‌شد. صبح روز بعد قوام نظر هندرسن را در مورد انحلال مجلس و اعلام حکومت نظامی (همان نقشه‌های ازپیش طرح شده) جویا شد. هندرسن نیز او را به این عمل ترغیب کرد. او گفت برای کنترل اوضاع موجود دست زدن به هر کار بزرگی ضرورت دارد. اکنون مداخله‌ها به درجه‌ای رسیده بود که سفیران انگلیس و آمریکا سیاست‌های روزانهٔ شاه و نخست‌وزیرش را مدیریت می‌کردند.

قوام کار خود را با سخنرانی‌ای شروع کرد که شاه‌بیتش این بود:”کشتیبان را سیاستی دگر آمد”. در این سخنرانی او به تمام طرفداران مصدق زیر عنوان “ارتجاع سرخ و سیاه” حمله کرد. او تهدید کرد که قانون اعدام را دوباره بر خواهد گرداند. او از شاه در خواست کرد مجلس را منحل کند و دستور بازداشت کاشانی را هم صادر کرد. حسن ارسنجانی، مشاور جوان‌سال قوام، بعداً در کتابش در مورد واقعه سی تیر می‌نویسد که این سخنرانی قوام بسیار احمقانه بود، زیرا تمام طرفداران مصدق را در یک جبهه گرد آورد، متحد و مستحکم کرد. (حسن ارسنجانی، یادداشت‌های سیاسی من، سی‌ام تیر، انتشارات آتش)

 

روز سی تیر اعتراض‌های سراسری به حمایت از مصدق شروع شد. مردم در شهرهای مختلف به‌ویژه شهرهای نفت‎خیز در حمایت از مصدق به‌پا خاستند و کارخانه‌‌ها و تجارتخانه‌ها را  تعطیل کردند. شعار مردم “مرگ بر قوام” و “زنده باد مصدق” بود. در تهران جمعیت از بازار و کارگران از جنوب شهر به سمت میدان بهارستان (محل مجلس شورای ملی) سرازیر شدند. حزب پرطرفدار تودهٔ ایران به هواداران خود در تهران و شهرستان‌ها دستور داد به‌طرفداری از مصدق به خیابان بیایند. شعار جمعیت “یا مرگ یا مصدق” بود. سیل جمعیت نیروهای انتظامی و نظامی همراه با خودروها و تانک‌های‌شان را  در محاصرهٔ خود گرفته بود چندان که مجال تکان خوردن و حرکت را از این نیروها سلب کرده بود. مردم خودروهای زرهی را آتش زدند و با ارتش که به‌نفع قوام وارد کارزار شده بود وارد نبرد شدند. قوام در همان آغاز با مشاهده انبوه مخالفت‎‌ها و مقاومت‌های مردم استعفا داد. تمام توطئه‌های انگلیس و آمریکا  درهم شکسته شد و سیلاب عزم خروشان مردم دسیسه‌ها را شست و با خود برد. کار هواداران حزب تودهٔ ایران در این واقعه و پشتیبانی‌شان از مصدق بی‌همتا بود و از زمره عامل‌هایی مؤثر بود که  وزش بادهای واقعه را به‌نفع مصدق تغییر مسیر داد آن‌گونه که متأثر از آن کاشانی پس از پایان واقعه به‌نفع مصدق نامه‌ای سرگشاده‌ منتشر کرد و از حزب تودهٔ ایران تشکر کرد. بحران در ساعت دو بعد از ظهر پایان یافت، زیرا شاه از گسترش شعارهای ضد سلطنتی هراسان شده بود و از خواست قوام برای انحلال مجلس و اعلام حکومت نظامی سر باز زد و حتی به ارتش دستور داد که شهر را تخلیه کرده به پادگان‌ها برگردند. میدلتون بعداً گزارش داد که او و هندرسن حداکثر تلاش خودشان را کردند تا اراده شاه را تقویت کنند. اما شورش مردم آخرین ذرات شهامت شاه را ویران کرده بود. به‌نظر می‌رسید که شاه و کل دربار از ترس فلج شده بودند. شاه که به‌شدت ترسیده بود پافشاری می‌کرد که قوام باید فوراً استعفا کرده و کناره‌گیری کند تا توده‌های مردم آرام شوند. مدیلتون گزارش داد: شاه در چنگال ترس گرفتار بود، ترس از تصمیم‌گیری و هراس از تصمیمی که ممکن بود او را در مسیر خشم مردم قرار دهد. بله واقعه سی تیر نشان داد که اگر ترس شاه به‌خاطر تاج و تخت نبود میدلتون و هندرسن در مقام مأموران و کارگزاران کودتا از سوی امپریالیسم انگلیس و آمریکا و دردفاع از منافع انحصارهای نفتی در سراسر ایران حمام خون به‌راه می‌انداختند. به‌روایت اسناد موجود،  مدیلتون، سفیر انگلیس، گزارش کرد که او و هندرسن اکنون مطمئن شده‌اند که تنها راه ممکن کودتا است. او با درخواست وزارت خارجه برای برگزاری یک جلسه مشترک بین آمریکا و انگلیس موافقت کرد. خواست وزارت خارجه به‌صراحت انجام اقدامات لازم در آینده بود. اکنون دیگر به‌روشنی و بدون هیچ پرده‌پوشی استقلال یک کشور و دولت آن و حتی شاه که در جبهه کودتاگران قرار داشت و کاملاً به‌بازی گرفته شده بود و پایمال می‌شد. هندرسن و میدلتون در ۲۹ ژوئیه/ ۷  مردادماه ۱۳۳۱ با یکدیگر دیدار کردند و به نتایج زیر دست یافتند. برکناری مصدق تنها از طریق کودتای نظامی ممکن است. انجام کودتا نیز با مشارکت فرماندهان نظامی تهران ممکن خواهد بود. کودتا نیز باید به‌بهانه طرفداری از شاه صورت گیرد. به شاه نیز توصیه شد که برای تقویت و محبوبیت خود تلاش بیشتری کند. اکنون دیگر شاه نیز در مقام مجری‌ای دست‌آموز در طرح و برنامهٔ دو دولت مداخله‌گر تنزل مقام پیدا کرده بود و انجام وظیفه می‌کرد. سم فال، کنسول بریتانیا، بعد از قیام سی تیر گزارشی نوشت که بی‌درنگ پس از قیام سی تیر میدلتون فعالانه طرح‌های لازم را برای برکناری مصدق به‌هر طریق مورد توجه قرار داده و انجام آن را در دستورکار قرار دهد.

 

۲. آیا دلیل انجام این کودتا مقابله با خطر کمونیسم یا با فعل‌وانفعال‌های عرصهٔ جنگ سرد مرتبط بوده یا به‌هدف مقابله با ملی شدن صنعت نفت و حفظ منافع انحصارهای نفتی بوده است؟

 

مادلین آلبرایت، وزیر خارجه آمریکا در سال ۲۰۰۰/ ۱۳۷۹، از سرنگونی دولت مردمی محمد مصدق ابراز تأسف کرد .او اظهار داشت پریزیدنت آیزنهاور تصور می‌کرد این اقدام به‌دلیل استراتژیک یک اقدام موجه بوده است. این نخستین بار بود که یک مقام رسمی دولت آمریکا دخالت در کودتای بیست‌وهشت مرداد را پذیرفته بود، ولی همچنان دلیل آن را خطر کمونیست می‌دانست و نه ملی شدن صنعت نفت و تأمین منافع انحصارهای نفتی امپریالیستی. در سال ۲۰۰۹ / ۱۳۸۸ نیز رئیس‌جمهور اوباما پذیرفت که دولت آمریکا در سرنگونی دولت محمد مصدق که به‌صورت دمکراتیک روی کار آمده بود نقش داشته است. ولی او انجام این کودتا را متأثر از جنگ سرد و خطر کمونیسم دانست. باوجود روشن شدن تمامی ابعاد این رسوایی تا کنون هیچ مقام رسمی دولت بریتانیا نقش این کشور را در مشارکت با دولت آمریکا در کودتای بیست‌وهشت مرداد به‌گردن نگرفته است. اگر چه سیاستمداران دولت آمریکا روی این موضوع اصرار دارند که انجام کودتا به‌خاطر مسائل جنگ سرد و خطر کمونیست بوده است، اما بررسی اسناد منتشر شده تا کنون به‌وضوح نشان می‌دهد که در آن زمان روی کار آمدن کمونیست‌ها در ایران نه در برنامهٔ حزب تودهٔ ایران بوده است و نه چنین توانایی در‌مجموع در آرایش نیرو‌های طبقاتی زحمتکشان وجود داشته و نه توازن قوا در عرصه مبارزه در کشور به‌نفع کمونیست‌ها بوده است.

در آن زمان برنامه‌های حزب تودهٔ ایران بر سه موضوع عمده متمرکز بود:

۱.‌ جلوگیری از برگشت یا بازسازی دیکتاتوری،

۲.‌ گرد‌آوری و تمرکز نیرو‌های میهن‌پرست به‌منظور مبارزه با استعمار، امپریالیسم، و تأمین استقلال سیاسی کشور،

۳.‌ مبارزه برای برقراری عدالت اجتماعی و دفاع از حقوق زحمتکشان کشور.

این سه موضوع عمده در آن زمان در مسیر درست روند رشد جامعه ایران بود و با هوشیاری انتخاب شده بود. بررسی اسناد موجود و بحث و گفتگو‌های پشت‌پرده‌ای که اکنون از پرده برون افتاده‌اند نشان می‌دهند که دلیل اصلی کودتا ملی شدن صنعت نفت ایران و به‌خطر افتادن منافع انحصارهای نفتی نه‌تنها در ایران بلکه در منطقه و جهان در آن دوران بوده است. میدلتون، سفیر بریتانیا، این دیدگاه را بدین شکل و به‌روشنی بیان کرده است. او می‌گوید ترسی چشمگیر وجود داشت که در پی یک مثال بد در جاهای دیگر هم پیامد‌هایی بد خواهد داشت. پیش از این مکزیک را دیده بودیم و نمی‌خواستیم شاهد ده مورد دیگر از این نوع باشیم. همچنین سفارت بریتانیا این پیام را به‌روشنی به سفیر آمریکا منتقل کرده است که بریتانیا هرگز با مصالحهٔ نفتی نامطلوب برای منافع بریتانیا در ایران موافقت نخواهد کرد و این یک اصل است، زیرا چنین قراردادی منافع بریتانیا را در خاورمیانه و در دیگر کشورها به‌خطر خواهد انداخت. وزارت خارجه بریتانیا نیز در همین زمان و در رابطه با این موضوع گزارش می‌دهد که رؤسای شرکت‌های عمدهٔ نفتی آمریکایی با او دیدار کرده‌اند و در این دیدار نگرانی عمیق خود را در رابطه با خواست‌های دولت مصدق ابراز کرده‌اند. آن‌ها متفقاً این نظر را دارند که تن دادن به این خواست‌ها منافع آن‌ها را در کویت ،عراق، و ونزوئلا به‌خطر خواهد انداخت. دیوید پینتر، کارشناس برجسته و آشنا به مسائل نفتی آمریکایی، می‌نویسد پنج شرکت بزرگ نفتی آمریکایی(گلف، تگزاس، استاندارد اویل، نیوجرسی، کالیفرنیا) در مخالفت با مماشات با ایران در زمینه نفت با هم متحد بودند. نظر آن‌ها این بود که از دست رفتن ایران به‌نفع شوروی بهتر از بی‌ثباتی‌ای است که ملی کردن نفت ایران در جهان ایجاد خواهد کرد. در همان زمان نخستین وظیفه هیئت کاری که در وزارت خارجه بریتانیا در رابطه با نفت و ملی شدن نفت ایران تشکیل شده بود این بود که تعداد زیادی از شرکت‌هایی را که در کشور‌های مشترک‌المنافع از ملی شدن نفت ایران تأثیر می‌پذیرفتند لیست کنند. آن نه‌تنها شرکت‌های نفتی، بلکه شامل شرکت‌هایی می‌شد که در اقصا نقاط جهان در زمینهٔ لاستیک، مس، قلع، آهن، و سایر مواد کانی و صنعتی فعالیت داشتند و در خاور میانه شامل آبراه سوئز نیز می‌شد. دولت انگلیس تمام این فهرست‌ها را به وزارت خارجه آمریکا فرستاد تا نظر آن‌ها را نیز تحت تأثیر قرار دهد. اچسون، وزیر خارجه آمریکا، از بدو کار بر این نظر تأکید داشت که بنا به وضعیتی که شرایط ایران به‌وجود آورده است،امتیازات نفتی در سراسر جهان به‌خطر می‌افتد. او در خاطراتش بیان می‌کرد که مصدق روابط با دیگر کشورهای نفتی را به‌خطر انداخته بود. هندرسن در پیشنهاد اولیه تأکید داشت که هر توافقنامه‌ای نباید اثر نامطلوب روی دیگر کشورها داشته باشد. او به‌این دلیل به‌عنوان سفیر آمریکا در ایران انتخاب شده بود که در زمینه امور مربوط به نفت تجربه کافی داشت.

 

در‌نتیجه، ‌ مشاهده می‌شود که برای دولت‌های امپریالیستی و در رأس آن‌ها آمریکا و انگلیس ملی شدن نفت ایران چه به‌لحاظ اقتصادی و منافع و چه به‌لحاظ سیاسی کاملاً در رأس امور بود. ‌از نظر آن‌ها ملی شدن نفت ایران می‌توانست مبارزات ضد استعماری و ضد امپریالیستی را که بعد از پایان جنگ جهانی دوم در جهان گسترش یافته بود شعله‌ورتر کند. برای مصدق و مردم ایران نیز ملی کردن نفت علاوه بر تأمین منافع ملی، مبارزه‌ای ضد استعماری و در مسیر تأمین استقلال سیاسی و اقتصادی ایران نیز محسوب می‌شد. زیرا حضور شرکت نفت انگلیس در ایران شرایطی را فراهم کرده بود که بر اثر آن دولت انگلیس در تمام مسئله‌های سیاسی ایران و در همهٔ ارکان دولت و در دربار می‌توانست دخالت داشته باشد. ملی شدن نفت می‌توانست این حضور را به‌میزان بسیار زیادی کاهش داده و استقلال سیاسی کشور را به‌میزان زیادی تأمین کند. مصدق چهرهٔ سیاسی‌ای مردم‌دوست و باتجربه بود و در انقلاب مشروطه نیز حضور داشت و به تمامی عرصه‌های مورد اشاره آشنایی و دانش کافی داشت.

 

اما در مورد خطر کمونیسم و حزب تودهٔ ایران که دولت‌مردان آمریکا و انگلیس آن را دستمایه لگدمال کردن حقوق ملت ایران کرده بودند و مرتجعان داخل کشور و قلم به‌مزدان چه در گذشته و حتی اکنون هم که پرده از رازها برافتاده آن را تکرار می‌کنند، خلاف نظر و خلاف تبلیغات علنی خود آن دو دولت کودتاچی یعنی  انگلیس و آمریکا در نشست‌های درونی‌شان است. هم بحث‌های پشت پرده و هم گزارش‌هایی که از آن دوران در دسترس‌اند نشان می‌دهند که هم آمریکا و هم انگلیس در آن زمان اعتقاد داشتند و اذعان هم کردند که حزب تودهٔ ایران اگر چه یک حزب توده‌ای و پرهوادار است، اما چنان قدرتی ندارد که از طریق کودتا یا از طریق پارلمان بتواند دولت را در دست گیرد. آن‌ها معتقد بودند که دولت اتحاد شوروی نیز برای انجام این منظور در ایران تمایلی ندارد. سازمان سیای آمریکا از همان اول گزارش‌هایی منطبق با واقعیت دربارهٔ خطر کمونیسم در ایران در آن زمان دریافت داشته است که اکنون در دسترس هستند. گزارش‌های سیا در سال‌های ۱۹۵۲- ۱۹۵۳/ ۱۳۳۱- ۱۳۳۲ بر این موضوع تأکید دارند که حزب تودهٔ ایران یک خطر قریب‌الوقوع نیست. [این حزب] چنان قدرت و دامنهٔ نفوذی ندارد که بتواند به‌تنهایی دولت را دراختیار گیرد و حتی نسبت به سال ۱۳۲۷ [منظور منحله اعلام کردن حزب  بعد از ترور شاه در ۱۳۲۷ و ممنوع بودن فعالیت آن] محدودتر شده است. علاوه بر این، هیچ سازمان شبه‌نظامی و هیچ تسلیحاتی ندارد و در وزارت‌خانه‌های کلیدی هم نفوذ ندارد. گزارش‌های بعدی سیا نیز در مورد کودتا اذعان دارد که حزب تودهٔ ایران تهدیدی بالفعل نیست. گزارش رسمی سازمان سیای آمریکا دو روز پیش از کودتا نیز همین نظر را مجدداً تأیید می‌کند، یعنی در گزارشی که در ۱۳ اوت ۱۹۵۳/ ۲۲ مردادماه ۱۳۳۲ و  دقیقاً ۲ روز پیش از کودتای برنامه‌ریزی شده ارائه شده است. این گزارش تأکید دارد که دکتر مصدق بر اوضاع مسلط است و می‌تواند بر کلیه مخالفان و مشکلات فائق آید. پیرو همین گزارش عنوان شده است که حزب تودهٔ [ایران] فاقد قدرت لازم برای ورود مستقیم در منازعات کسب قدرت است. این گزارش معتقد است که حزب تودهٔ [ایران]  به‌لحاظ وسعت کِمی کوچک است و اغلب پیروان آن نیز در تهران متمرکزند. در مقابل سرکوب از پایداری لازم برخوردار نیست. گزارش در پایان آورده است که بر این باور نیست که در سال ۱۳۳۲ ایران مستقیم یا غیرمستقیم زیر سیطرهٔ کمونیسم قرار گیرد… هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که حزب تودهٔ [ایران] به‌شکلی چشمگیر بتواند توانمندی‌اش را برای کودتا افزایش دهد، اما در صورت ادامه وخامت اوضاع اقتصادی و سیاسی و در طولانی مدت شاید حزب تودهٔ [ایران] بتواند قدرت خود را گسترش دهد. دیگر گزارش‌های سیا در مورد حزب تودهٔ ایران همه نتیجه‌گیری‌هایی مشابه همدیگر دارند. تحلیلی که در ژانویه ۱۹۵۳/ دی‌ماه ۱۳۳۲ به‌طورمفصل نوشته شده است به‌این جمع‌بندی رسیده است که حزب تودهٔ [ایران] هیچ تهدید عمده و آشکاری نیست، هیچ سازمان شبه‌نظامی ندارد. پیداست که در سال جاری نخواهد توانست قدرت خودش را به‌طورچشمگیر گسترش دهد. فقط ۱۵۰۰ هوادار در نیروهای نظامی دارد. شمار افسران در آن زمان ۶۶۰۰ نفر بود. شمار افسران توده‌ای کم‌تر از ۶۰۰ نفر بود. گزارشی دیگر یاد‌آور می‌شود رکن دو ارتش ایران [تشکیلات اطلاعاتی و ضد جاسوسی ارتش شاه]  گروه هوادار حزب تودهٔ ایران را زیر نظر دارد و در آوریل  ۱۹۵۳ / اردیبهشت‌ماه  ۱۳۳۲ بسیاری از این افسران برای مشاغلی بی‌ضرر به استان‌های دور دست فرستاده شدند. این گزارش‌ها وده‌ها گزارش دیگر که این مقاله گنجایش طرح آن‌ها را ندارد بر این نظر متفق‌القول‌اند که خطر حزب تودهٔ [ایران] در سال تدارک کودتا و حتی در آستانهٔ انجام کودتا در نظر دو دولت کودتاگر [آمریکا و انگلیس] اصلاً موضوعی مهم و مطرح‌شدنی نبوده است، بلکه موضوع اصلی نفت ملی و منافع شرکت‌های نفتی و تأثیرهای منطقه‌ای و حتی جهانی ملی شدن صنعت نفت ایران از نگرانی‌های امپریالیسم انگلیس و آمریکا بوده‌اند، اما آن‌ها برای انحراف افکار عمومی و پنهان نگه داشتن هدف‌های واقعی خود هراس از کمونیسم و هراس از حزب تودهٔ ایران را عمده کردند و به‌وسیلهٔ رسانه‌های مزدور و به‌ضرب پول به هیستری کمونیسم‌هراسی به‌طرزی گسترده دامن  می‌زدند. 

 

۳.‌ نقش مخرب و ضدملی شاه در جریان کودتای ۲۸ مرداد

 

دوره سلطنت محمدرضا شاه را در سال‌های دهه ۱۳۲۰ به دو دوره متفاوت ولی به‌هم پیوسته می‌توان تقسیم کرد. دوره‌ای که از شهریورماه ۱۳۲۰ بعد از برکناری پدرش از سوی متفقین شروع شده و تا زمان سوءِقصد به او در دانشگاه تهران کما‌کان ادامه دارد و دوره بعد از آن که از آن حادثه برای تثبیت خود بهره برد تا به‌صورت یک شبه‌کودتا بخشی از خواست‌های خود را که معوق مانده بودند به‌انجام رساند. در آغاز پادشاهی‌اش سعی کرد که برای خود حامیانی به‌دست آورد، زیرا موقعیت او بسیار متزلزل بود. بنابراین او تمام خواست‌های متفقین را پذیرفت و در سیاست داخلی تلاش کرد خود را شاهی دمکرات و تحصیل‌کردهٔ سویس نشان دهد. او زندانیان سیاسی دوران پدرش را از زندان آزاد کرد. قول داد هیچ‌وقت دیکتاتوری را بر نگرداند. از افسران و دست‌اندرکارانی که در زمان پدرش حقوق مردم را پایمال کرده بودند حمایت خود را قطع کرد. برای جلب‌نظر روحانیون زمین‌های وقفی را به آنان برگرداند و همچنین دانشکده الهیات را در دانشگاه تهران تأسیس کرد. املاک پدرش را به دولت واگذار کرد و به مجلس نیز این اختیار را داد تا طبق قانون اساسی مشروطه نخست‌وزیر را انتخاب کند و بر عملکرد هیئت دولت نظارت داشته باشد. اما ارتش را دراختیار خود نگه‌داشت و سلسله مراتب فرماندهی را که از ستاد مرکزی شروع و تا پایین ادامه داشت زیر نظر خود گرفت. همان‌طور که پدرش انجام می‌داد و او نیز در زمان پدرش به‌عنوان بازرس ویژه از همین سلسله مراتب و کارکرد آن به‌دستور پدرش نظارت داشت. درنتیجه، از اهرم نگه‌دارندهٔ حکومت در زمان پدرش یعنی ارتش، دربار، و بوروکراسی دولتی او اهرمی که به‌منظور استفاده در سرکوب بود در دست خود نگه ‌داشت و با علاقه‌مندی به مرمت و بازسازی آن پرداخت. آمریکا با گسیل نظامیانش به‌عنوان مستشار و در مقام عمده‌ترین تأمین کنندهٔ تسلیحات عناصر خود را در جاهای حساس ارتش ایران قرار می‌داد. در کنار آن سازمان جاسوسی‌ای زبده که حین جنگ جهانی دوم به‌منظور کنترل نفوذ آلمان نازی در ایران ایجاد کرده بود حفظ کرده و آن را گسترش داد .انگلیس نیز در ارتش با سازمان جاسوسی ام آی ۶  خود تا آنجا نفوذ داشت که مستقیم با فرماندهان رده بالا مراودهٔ سیاسی‌اش را حفظ کرده و نظامیانی مثل سرلشکر اخوی را مأمور می‌کرد تا افسران میهن‌پرست و مخصوصاً توده‌ای را در ارتش زیر نظر بگیرد و ازدستیابی آنان به پست‌های بالا و حساس جلوگیری کند و حتی آنان را به استان‌ها و نقاط دوردست کشور پراکنده سازد. پس از آن در کودتای ۲۵ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دیدیم که دولت انگلیس چگونه از آنان برای سر نگونی مصدق استفاده کرد. حتی در لیستی- برای انتخاب جایگزین برای مصدق- که در نشست واشینگتن و با نام “پی‌من” تهیه شده بود، نام بیست نفر از فرماندهان و توان‌مندی‌های ارتش برای کودتا در آن آورده شده بود. این لیست را انگلیسی‌ها تهیه کرده بودند. این میزان کنترل در آستانه انقلاب بهمن نیز کاملاً خود را نشان داد. در نشست گوادلوپ که بین آمریکا و سران اروپایی انجام شد تصمیم گرفته شد برای جلوگیری از تعمیق انقلاب قدرت به خمینی و طرفداران او واگذار شود. به ارتش نیز دستور داده شد که حمایت خود را از شاه بردارد و شاه نیز متوجه شد ارتشی را که او سال‌ها ساخته بود فرماندهی‌اش در دست کشورهای غربی است و او در مقابل واقعه بی‌پناه و بدون پشتیبان است.

 

اگر بخواهیم سمت‌وسو و تمایلات سیاسی شاه را در سال‌های دهه ۱۳۲۰ بررسی کنیم با ید توجه داشته باشیم که پایگاه اجتماعی شاه کدام طبقات اجتماعی بوده‌اند یا پایه‌های نگه‌دارنده قدرت او کدام طبقات بوده است. در ابتدای به‌قدرت رسیدن محمدرضا شاه آرایش طبقات موجود در جامعه همانی بود که در اواخر حکومت رضا شاه موجود بود و با برکناری او و جایگزین شدن پسرش خللی بر آن وارد نشده بود، زیرا این جانشین شدن پسر در ‌جای پدر به‌سبب انقلابی سیاسی صورت نگرفته بود. حتی مجلس سیزدهم شورای ملی که او به‌ارث برد دست‌ساز پدرش بود، مجلس‌هایی که در تمام دوران پادشاهی رضا شاه با نظارت او شکل می‌گرفت. اما برخورد رضا شاه با طبقهٔ اشراف زمین‌دار چند سویه بود. او در زمان حکومتش به مسائل مورد بحث دربارهٔ  اصلاحات ارضی و تقسیم زمین که از بحث‌های انقلاب مشروطه بود پایان داد.  او به اشراف توصیه کرد و آنان را تشویق کرد تا برای ثبت زمین‌های‌شان به اداره اسناد و املاک تازه تأسیس شده‌اش مراجعه کنند. دهقانان را در وضعی قرار داد که مطلقاً از اربابان خود اطاعت کنند. او حتی انتخاب کدخدایان را که سنتی دیرپای داشت از دست روستائیان خارج کرد. اما این سروسامان دادن به منافع زمین‌داران به‌این معنی نبود که اشراف زمین‌دار همچون طبقهٔ اجتماعی‌ای مهم  حق وحقوق طبقاتی خاص خود را داشته باشند و در این مقام با آنان برخورد شود. رفتار رضاشاه با بزرگ‌فئودال‌های کشور و خان‌های ایل‌ها و عشایر گزینشی بود. او دسته‌ای را طرد کرد و حتی با بی‌رحمی به‌قتل رساند و دسته‌ای را ارتقا داد. به‌این طریق از عملکرد مشترک آنان در مقام یک طبقه اجتماعی مهم جلوگیری کرد. حتی اشراف سرشناسی را که در سال‌های اول به‌قدرت رسیدن به‌او کمک کرده بودند مثل سپهدار تنکابنی، اسعد بختیاری، تیمورتاش، دیبا، بزرگ‌زمین‌دار و نمایندهٔ زرتشتی‌ها، همگی را به‌قتل رساند. حتی مصدق را بعد از مدتی زندانی کردن در املاکش تحت نظر قرار داد. زمین‌های بسیاری از اشراف را به‌بهانهٔ توطئه برعلیه دربار مصادره کرد یا آنان را وادار کرد به‌اجبار زمین‌های‌شان را بفروشند یا با تغییر مسیر رودخانه اراضی‌شان را بلااستفاده می‌کرد. از سوی دیگر بخش دیگری از اموال خان‌ها و زمین‌داران را بالا کشید و به دربار وابسته کرد. به عده‌ای پست‌های وزارت داد یا وارد کابینه کرد. عده‌ای را با دادن مقام نمایندگی وارد مجلس کرد یا به‌عنوان رؤسای کارخانه‌های تازه تأسیس شده به‌کار گماشت. درنتیجه، محمدرضاشاه در رابطه با اشراف با تأثیر از سیاست پدرش با دو دسته از اشراف مواجه بود، دسته اول که در ابتدا با او مخالف بودند یا حتی مثل قوام‌السطنه با او دشمنی داشتند. که البته بخش بزرگی از آنان در پروسه تعمیق مبارزه طبقاتی تغییر موضع داده و به محمدرضاشاه روی آوردند. بخش دیگری از اشراف که در زمان پدرش به نوایی رسیده بودند، خواهان حفظ شرایط موجود و مدافع شاه بودند.

درنتیجه، شاه در آغاز حکومت از سه ستون نگه‌دارنده حاکمیت یعنی ارتش، دربار، و زمین‌ها و منابع سرشار آن و بوروکراسی دولتی فقط یک ستون یعنی ارتش را در دست داشت و از نظر پایگاه طبقاتی نیز فقط حمایت بخشی از اشراف وابسته را با خود داشت و ستون سوم نگهدارنده او دولت‌های خارجی بودند که کشور را در کنترل خود داشتند.  شاه یا به‌عبارت درست‌تر نظام پادشاهی که بین توده‌ها هیچ پایگاهی نداشت البته با پیروی از سه عنصری که از آن‌ها نام بردیم یعنی: ارتش، بخشی از اشراف، و دولت‌های خارجی تخت‌وتاج خود را باید حفظ می‌کرد و همچنین سمت‌وسوی سیاسی خودش را با علایق آن‌ها باید تنظیم می‌کرد.

 

محمدرضاشاه در نیمه نخست پادشاهی‌اش در سال‌های دهه ۱۳۲۰ با چالش‌هایی مواجه گردید و با موفقیت‌هایی روبرو شد. یکی از چالش‌های بزرگ در برابر او انتخابات و شکل‌گیری مجلس چهاردهم بود که در آغاز کار با انتخاب ساعد به نخست‌وزیری و برنامه‌های دولت او شاه با خطر خارج شدن ارتش از دستش و اداره آن به‌وسیلهٔ یک وزارت‌خانه مواجه شد. ساعد همچنین برنامه‌ای را ارائه کرد تا خدمت سربازی را از بیست‌وچهار ماه به دوازده ماه کاهش دهد. طبق این برنامه ضمن کاهش بودجه ارتش تصمیم گرفته شد که این بودجه ماه به ماه از طرف دولت و زیر نظر وزارت‌خانه پرداخت گردد تا وابستگی ارتش به دولت به‌طورمداوم باقی بماند. بولارد، سفیر انگلیس که بر همه زیروبم‌های سیاسی در ایران نظارت داشت، معتقد بود که این برنامه ارتش را به یک ارگان بی‌خاصیت تبدیل می‌کند. البته پروسه تعمیق مبارزه طبقاتی که پروسه‌ای ناگزیر بود حوادثی را به‌وجود آورد که مجلس چهاردهم را که مجلسی ضد دربار بود به مجلسی تبدیل کند که شاه اکثریت را در این مجلس به‌دست آورد و بتواند از خطر موجود یعنی وقایع کارگری اصفهان رها شود.

در سال ۱۳۲۳ اعتصاب‌ها‌ی کارگری در اصفهان برای کسب حق‌وحقوق کارگری به اوج خود رسید. کارخانه‌داران تعداد بسیار زیادی از کارگران را اخراج کرده و از شهر خارج شدند. آنان درهای انبار غله را نیز قفل کردند و در نتیجه بخش بزرگی از کارگران که جیره روزانه‌شان وابسته به آن بود قطع گردید. پس از این واقعه انبوه کارگران معترض و متحد که حمایت توده‌های شهری را نیز به‌همراه داشتند به انبار غله حمله کرده درهای آن را شکستند و غلات را توزیع کردند. این واقعه مسیر سیاسی اشراف زمین‌دار مخالف دربار را تغییر داد و خان‌های صدمه دیده دورهٔ رضا شاه و مخالف دربار را به دور محمدرضاشاه و ارتش گرد آورد و آنان در مدت‌زمانی بسیار کوتاه از مخالف دربار به حامی دربار تبدیل شدند. ارتش را تشویق کردند که در اصفهان و شهرهای اطراف آن حکومت نظامی بر قرار کند. به شاه نیز پیام حمایت فرستادند. شاه که فعالیت مجلس چهاردهم را با نگرانی می‌نگریست توانست اکثریت را در آن پشتیبان خود سازد.

رویداد دوم که موقعیت شاه را تقویت کرد و روحیه ارتش را بالا برد حمله به آذربایجان و کردستان و سرنگونی حکومت‌های خودمختار و دمکراتیک این دو ایالت بود. این دو واقعه و عوامل ریزودرشت دیگر به شاه کمک کرد تا در موقعیتی قرار بگیرد که بعد از سوءِقصد به او در ۱۳۲۷ در داشگاه تهران برای به‌دست آوردن دو رکن دیگر قدرت یعنی بوروکراسی دولتی و منابع و بخشی از ثروت‌های ازدست‌رفتهٔ دربار اقدام کند. شاه از این واقعه که زمینه‌های آن در پروسه‌ای چندساله فراهم شده بود موفق شد مجلس سنا را که دهه‌ها تشکیل آن معوق مانده بود تشکیل دهد. در چنین شرایطی و بعد از مدت‌زمانی کوتاه بود که نخست‌وزیری مصدق و برنامه ضد استعماری او برای ملی کردن “شرکت نفت انگلیس و ایران” شاه و جامعه را در وضعیتی جدید قرار داد.

 

از مجلس پانزدهم (دورهٔ پانزدهم مجلس شورای ملی در ۲۵ تیرماه گشایش یافت و در ۶ مردادما ۱۳۲۸ به‌پایان رسید) و خروج قوام‌السطنه از دولت، شاه اندک اندک و در ظرف دو سال به صحنهٔ سیاست بازگشت. او تا سال ۱۳۲۶خود را پادشاه مشروطه نشان می‌داد که فقط سلطنت می‌کند و نه حکومت، اما در پشت صحنه ارتش را مرمت و بازسازی می‌کرد. برای عده‌ای از اوباشان زورخانه‌ای و لوطی‌های تهرانی پول حواله می‌کرد و تا آنجا که قادر بود در انتخابات مجلس و تعیین نخست وزیران و وزیران در پشت صحنه و با صرف پول مداخله می‌کرد. اما بعد از سال ۱۳۲۷ – بعد از سوءِقصد- او آشکارا در سیاست مداخله می‌کرد. به عزل و نصب وزیران اقدام می‌کرد و حتی در شکل‌گیری توازن قوا در مجلس به‌نفع خود موفق بود. در اواخر دوران حکومت پدرش و اوایل پادشاهی خودش که نزد مردم و جامعه منفور بود و در تصورشان از بازگشت دیکتاتوری دیگر نگران بودند و اشراف هم حتا نسبت به او بی‌اعتماد بودند او توانست سلطنت را دوباره به صحنه سیاست باز گرداند.

 

قدرت یافتن روزافزون شاه چند علت داشت. اول، گسترش فزایندهٔ ارتش و تقویت و حمایت از آن. دوم، برقراری توازن نیرو در مجلس به‌نفع خودش که این موضوع از گسترش و تعمیق مبارزهٔ طبقاتی در جامعه ناشی می‌شد. سوم، جلب حمایت دولت‌های انگلیس و آمریکا و پیروی از سیاست و منافع آن‌ها. مجموعه این زمینه‌ها شاه را به‌صورت کانون و دربار را به‌شکل یک مرکز درآورد که هم دو دولت استعماری انگلیس و آمریکا و هم طبقات بالا و اشراف برای پیشبرد منافع و مقاصدشان پیرامون آن گرد آیند. ما در دوره دولت ملی محمد مصدق و ملی شدن شرکت نفت می‌بینیم شاه در انجام کودتا و به ثمر رساندن آن با دولت‌های انگلیس و آمریکا و مرتجعان زمین‌دار و روحانی نه‌تنها به‌عنوان یک شریک صدیق عمل می‌کند، بلکه شپرد و بعد از آن میدلتون سفیران انگلیس و همچنین هندرسن سفیر آمریکا خواست‌های‌شان را علناً و با تحکم به شاه دیکته می‌کنند. اسناد منتشر شده نشان می‌دهند که شاه در به انجام رساندن کودتا کاملاً بازیچه و مجری برنامه‌های سازمان جاسوسی ام آی ۶ و سازمان سیای آمریکا است. دربار او بخشی مهم از نیروی محرکهٔ کودتای ضد ملی است. این مداخله‌ها به‌حدی است که کرمیت روزولت– از مجریان شاخص کودتا- در خاطراتش می‌نویسد برای رفتن به دربار و ملاقات با شاه به‌منظور توضیح جزء به‌جزءِ برنامهٔ کودتا به‌طور‌مخفیانه و برای اینکه سوءِظن‌برانگیز نباشد در صندوق عقب یک اتوموبیل استیشن درحالی که به روی خود پتویی می‌کشیده خود را مخفی می‌کرده است. تحکم‌های آشکار میدلتون و هندرسن سفیران انگلیس و آمریکا نیز نشان می‌دهند که شاه نه‌تنها نمی‌توانست یک شاه ملی و دمکرات و حافظ منافع کشور باشد، بلکه سمت‌وسوی اقدام‌هایش خیانت و در مسیری کاملاً خلاف منافع ملی مردم ایران بود و حفظ تاج‌وتختش را نیز مدیون همین سمتگیری می‌دیده است.

 

صحبت‌های پشت پرده سفیران انگلیس و آمریکا که اکنون از پرده برون افتاده‌اند نشان می‌دهد که دولت‌های انگلیس و آمریکا و حتی سفیران و کارداران و مجریان کودتا به‌منظور سرنگونی دولت مصدق برنامهٔ کاری شاه را در نظر داشته و مسیر آن را مشخص می‌کرده‌اند. اکنون به برخی مواردی از تحکم‌ها و مداخله‌ها اشاره می‌کنیم. در ۱۲ ماه ژوئن ۱۹۵۲  / ۲۲ خردادماه ۱۳۳۱ هندرسن، سفیر آمریکا، وارد کاخ سلطنتی شد و به شاه یاد آور شد که مصدق کشور را به‌سوی ویرانی می‌برد و او یعنی شاه برای حفظ تاج‌وتخت و اعتبار خود هم که شده باید دست به اقدامی مؤثر بزند. البته این اقدام مؤثر برگزیدن قوام‌السلطنه به نخست‌وزیری بود که به واقعه سی تیر منجر شد. این عمل هندرسن نه یک مداخله بلکه یک تحکم و نه تحکم بلکه تهدید شاه یک کشور از سوی سفیر یک کشور بود و شاه نیز از آن پیروی می‌کرد. میدلتون در ارتباط با واقعه سی تیر گزارش کرد که او و هندرسن حداکثر تلاش خودشان را کردند تا اراده شاه را تقویت کنند، اما شورش مردم عملاً آخرین ذرات شهامت شاه را نابود کرده بود. به‌نظر می‌رسید شاه و کل دربار از ترس فلج شده‌اند. همچنین هندرسن گزارش کرد که در مقابله با جنبش سی تیر این پیام را از طریق حسین علا به شاه رسانده است که باید اقدام مؤثری انجام دهد، زیرا شورشیان در خیابان‌ها پرسه می‌زنند و شعار “مرگ بر امپریالیست‌های آمریکا و انگلیس” می‌دهند. البته این اقدام مؤثر انحلال مجلس شورای ملی، اعلام حکومت‌نظامی، و تبدیل کردن کشور و به‌راه انداختن حمام خون بوده است. هندرسن و میدلتون سفیران آمریکا انگلیس در ۷ مردادماه ۱۳۳۱ با یکدیگر ملاقات کردند و در آن به‌این نتیجه رسیدند: برکناری مصدق تنها از راه کودتا ممکن است و این کودتا باید به طرفداری از شاه باشد. آنان به شاه توصیه کردند که به بالا بردن محبوبیت خود تلاش کند‌. بعد از ماجرای ۹ اسفندماه که دربار و انگلیس با تحریک و مسلح کردن عشایر بختیاری عده‌ای از افسران و ارتشیان را در کمینی به‌قتل رساندند. شاه بعداز افشا شدن این رسوایی و از ترس شورش‌های مردمی و برخورد تند مصدق قصد داشت کشور را ترک کند. علا این موضوع را مخفیانه به هندرسن گزارش کرد و او نیز شاه را با تحکم و تهدیدات از این کار برحذر داشت و علناً به شاه اعلام کرد که در صورت ترک کشور تاج‌وتخت را از دست خواهد داد.

 

اکنون بعد از دهه‌ها همان داستان و همان سناریو‌های ویرانگر با میزانسن همان دربار ورشکسته و مرده‌ریگ‌های آن پرده‌ای از کمدی این تاریخ غم‌انگیز با بازیگری رضا پهلوی شده است و در امتداد آن بازی‌های سیاسی و شارلاتانیزم سیاسی امپریالیستی گاه در حمایت از این جریان یا گفتگو و شل‌کن سفت‌کن با جریانی دیگر برای امتیازگیری از جمهوری اسلامی جریان دارد.

 

اپوزیسیون ملی و میهن‌دوست باید بداند که جنبش مردمی و انقلابی در انقلاب بهمن ۱۳۵۷ بخشی از وظیفهٔ تاریخی‌اش را به‌اتمام رسانده است و آن نابودی و دفن سلطنت برای همیشه در گورستان تاریخ است.  قدم‌های بعدی نابودی و دفن ارتجاع مذهبی ولایت فقیه و سرمایه‌داری بسیار  فاسد و رانتی و بوروکراتیک متصل به آن است که جنبش ملی و دمکراتیک مردم ایران باید برای مرحله بعدی آن را به انجام رساند.

 

– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

 

منابعی که به آنها رجوع و استفاده شده است:

۱- کودتا، یرواند آبراهامیان، ترجمه ناصر زر افشان، انتشارات نگاه

۲-چند و چون فرو ریزی دولت دکتر مصدق و بررسی کنش حزب توده ایران، دکتر ماشائ الله ورقا رییس پیشین دایره اطلاعات کل کشور در زمان مصدق چاپ سوم انتشارات روزبه

۳ تاریخ ایران مدرن یرواند آبراهامیان، ترجمه محمد ابراهیم فتاحی،نشر نی

۴بحران نفت در ایران از ناسیو نالیسم تا کودتا، ترجمه محمد ابراهیم فتاحی،نشر نی

۵-خواب آشفته نفت، دکتر مصدق و نهضت ملی ایران،محمد علی موحد کتاب برگزیده سال ۷۹، نشر کارنامه

۶-براندازی ،استیفن کینزر، ترجمه محمد حسین اهویی، انتشارات ثالث

۷ -ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، ترجمه محمد ابراهیم فتاحی ،احمد گل محمدی، نشر نی

۸-همه مردان شاه، کودتای ۲۸ مرداد و ریشه های ترور در خاور میانه، استیفن کینزر، ترجمه شهرام خواجیان نشر اختران

 

  ***

به نقل از «به سوی آینده» شمارۀ ۴، مرداد ۱۴۰۲

 

 

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا