۷۰ سال گذشت!
»زنده باد شاه!«، »مرگ بر مصدق!«، »مرگ بر تودهای!«، شعارهایی بودند که اوباش و بدکارانِ مزدور کودتاچیان کفبردهان از صبحگاهان تا شباهنگام روز تابستانی و داغ ۲۸ مرداد در تهران و شهرستانها نعره میزدند و نفسکش میطلبیدند. پیش از آن اربابانشان فکر همه چیز را کرده بودند. واحدهای نظامیشان در آمادهباش کامل بهسر میبردند، قرارها گذاشته شده و پولها هم پخش شده بود. فکر چماق و گٌرز را هم کرده بودند.
با خواندن اسم رمز “چو فردا برآید بلند آفتاب / من و گٌرز و میدان و افراسیاب” از سوی رادیو بیبیسی فارسی در شب کودتا نقشۀ همه چیز کشیده و همه چیز آماده شده بود.
شوربختانه در فضای عدم اعتماد و پراکندگی نیروهای ملی و مترقی در مجموع و بویژه عدم اتحاد تنگاتنگ میان دو حزب موثر و نافذ آن زمان یعنی حزب تودۀ ایران و جبهۀ ملی ایران، راهزنان بیگانه با همدستی خائنان داخلی و درباری توانستند با سرکوب خونین و تیرباران آزادیخواهان و شکستن قلمها، حکومت سرسپرده به بیگانه پهلوی را ربع قرنی دیگر بر کشورمان چیره کنند.
در تمامی این هفتادسال فرصتی نبوده است که نیروهای وابسته و ارتجاعی و همچنین ابرخبرگزاریهای امپریالیستی مانند بیبیسی فارسی که خود از دست اندرکاران کودتای ننگین ۲۸ مرداد بودهاند در ظاهری دلسوزانه برای مردم کشورمان اشک تمساح نریزند و گناه سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق را بر گردن حزب تودۀ ایران نیندازند. اینان با بیشرمی تمام تلاش کرده و میکنند تا از یک سوی کوچکترین جایگاهی را در مبارزه افتخارآفرین جنبش ملی شدن نفت برای حزب تودۀ ایران در نظر نگیرند و از سوی دیگر تمامی مسئولیت شکستِ این جنبش بزرگ و پیروزی کودتاگران را بر گردن حزب تودۀ ایران بیندازند.
با کودتای امپریالیستی سیا، اِمآی۶ و نیروهای سرسپرده داخلی آن که به سرنگونی دولت قانونی دکتر محمد مصدق انجامید، راه گذار جامعه ایران از مسیری ملی و دمکراتیک به شدیدترین شکل ممکن سد شد و در سایه فضای ترس و وحشت، ذهنیت عمومی جامعه ایران سالها از سوی رژیم پهلوی و سازمان اطلاعات و امنیت کشور ساواک به اسارت گرفته شد.
بهارا بنگر این صحرای غمناک/ که هر سو کشتهای افتاده بر خاک!
سایه، شعر ”بهار غمانگیز“ ۱۳۳۳
هست شب، آری شب!
نیما یوشیج، شعر ”هست شب“ ۲۸ اردیبهشت ۱۳۳۴
هوا بس ناجوانمردانه سرد است!
مهدی اخوان ثالث، شعر ”زمستان“ دی ۱۳۳۴
به خاطرِ هر چیزِ کوچک، هر چیزِ پاک به خاک افتادند.
احمد شاملو، شعر ”از عموهایت“ ۱۳۳۴
از آن بهار شوم که خون بود ژالهاش/ سنبل نماند و جلوه باغ و چمن نماند.
احسان طبری، شعر ”آن بهار شوم“ ۱۳۳۴
با کودتای ۲۸ مرداد نیروهای ملی و دمکراتیک و اندیشههای پیشرو و پویا به وحشیانهترین شکل ممکن سرکوب شدند تا سکوت گورستانی بر کشور حاکم شود. تا بیگانگان و کارگزاران وطنی آنها برای دههها نفت ایران را بار بزنند و مردم بزرگ ایران را تحقیر کنند.
در نبود گفتمانِ خردورزانه و دمکراتیک در جامعه تنها نیروهای مذهبی اجازه یافتند به تبلیغ نظرها و باورهای مذهبی، خرافی و خردگریزانه خود بپردازند و بر شمار نیروهای طرفدار خود بیافزایند. و بویژه در سالهای حکومت پهلوی دوم و پس از کودتای ۲۸ مرداد رشد کنند، شبکههای ارتباطی خود را در سراسر کشور گسترش دهند و بر منابع مادی خود نیز بیافزایند. با سرکوب شدید حزب تودۀ ایران و جبهۀ ملی ایران فضا به گونهایی چشمگیر به سود مطرح شدن و عرضاندام نیروهای مذهبی باز شد.
از همین روی باید موجودیت رژیم ولایت فقیهِ سربرآورده از انقلاب بهمن ۵۷ را وامدار و مدیون کودتای ۲۸ مرداد و سازماندهندگان آن دانست. چرا که در هنگام خیزش بزرگ مردم میهنمان در سال های ۵۶ و ۵۷ علیه رژیم پهلوی که به یک انقلاب بزرگ سیاسی انجامید، این تنها نیروهای مذهبی بودند که در غیاب نیروهای ملی و مترقیِ، سازمانیافته توانستند در جایگاهی بلامنازع قرار گیرند و در زمانی کوتاه در عرصهایی بیرقیب تمامی اهرمهای قدرت در حکومت برآمده از انقلاب ۵۷ را در دستان خود متمرکز و منحصر کنند.
شوربختانه امروز نیز شاهد آنیم که رژیم جمهوری اسلامی با سرکوب شدید نیروهای ملی و چپ، راه را برای مطرح شدن نیروهای دستراستی و سلطنتطلبِ وابسته به کشورهای خارجی هموار میکند. اگرچه این نیروها جایگاهی در قاطبه مردم ایران ندارند ولی نیروهای ملی و مترقی نباید خطرها و تحرکات این نیروها را در روند مبارزه مردم ایران علیه رژیم ولایت فقیه و برای استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی در نظر نگیرند و با تسامح با آن برخورد کنند. در طولِ تاریخِ ایران نهادِ سلطنت و نهاد دین همواره برای بقای خود در بدهوبستانی سوداگرانه، روادارانه سهیم بودهاند.
بر پایه تجربه تاریخی کشورمان و دیگر کشورها به روشنی میبینیم که رژیمهای دیکتاتوری که اعتقادی به نیروی مردم ندارند، همواره تلاش میکنند تا با زدوبند با بیگانگان و پیش از همه با امپریالیسم حکومت های خود را بر سر پا نگاه دارند. این رژیمها نه توانایی آن را دارند و نه میتوانند دمکراسی را برای مردم کشور خود به ارمغان آورند و از منافع ملی کشور نگهبانی کنند. از سوی دیگر آن نیروهایی نیز که منشا قدرت را نه در نیروی لایزال خلق که در زدوبند با قدرتهای خارجی میدانند و اعتقادی به نیروی مردم و خواستهای آنان ندارند، تهدیدی برای مبارزه آزادیخواهانه مردم و روند پیشرفت آن محسوب میشوند.
سرکوب خشن و خونین خیزش بزرگ و افتخار آفرین »زن، زندگی، آزادی« و سیاستهای اعمال شده پس از آن از سوی رژیم ولایت فقیه همگی نشاندهنده آن است که این رژیم نه قصد شنیدن فریاد مردم و نه توانایی درک نیاز به دگرگونی در جامعه را دارد.
اما رژیم چه بخواهد و چه نخواهد فضای سیاسی و اجتماعی جامعه در پی خیزش بزرگ »زن، زندگی، آزادی« به نفع مبارزه آزادیخواهانه مردم ایران دگرگون شده است. ذهنیتی نوین و امکانهایی نوین پدید آمدهاند. فضای سیاسی تغییر کرده و از همین روی کلیشهها و پیشداوریهای گذشته نمیتوانند کارساز باشند. نیروهای سیاسی ملی و مترقی بویژه حزبهای پرتجربه و ریشهدار باید بتوانند برپایه نیازهای جامعه و برای دمکراسی، عدالت اجتماعی و حق حاکمیت ملی و برای ساختن ایرانی آباد و آزاد به زبانی مشترک دست یابند و آلترناتیو مورد اعتماد و پذیرش مردم را در برابر رژیم ولایت فقیه و اپوزیسیون وابسته به قدرتهای خارجی ارائه دهند. باید از گذشته آموخت و نگذاشت بار دیگر تلاشهای غرورآفرین مردم ایران به کام موجسواران وطنی و راهزنان بیگانه شود.
منبع:
۱ – ”خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق“، بهقلم دکتر محمد مصدق، با مقدمهٔ دکتر غلامحسین مصدق، بهکوشش ایرج افشار، انتشارات محمدعلی علمی، چاپ پنجم، اسفندماه ۱۳۶۵، صفحه۳۳۳ ـ ۳۳۴ ].
***
به نقل از «به سوی آینده» شمارۀ ۴، مرداد ۱۴۰۲