بیانیۀ کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران به مناسبت هفتادمین سالگرد کودتای امپریالیسم آمریکا و انگلیس برای سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق و غارت نفت ایران!
هممیهنان گرامی!
با فرا رسیدن ۲۸ مرداد ۱۴۰۲، هفتاد سال از کودتای امپریالیسم آمریکا و انگلیس برای سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق و غارت نفت ایران میگذرد. هفتاد سال پیش، مزدوران آمریکا و انگلیس راه تحولهایی ملی و دموکراتیک در کشور ما را با رگبار گلولهها بستند تا بتوانند بهاتکای حکومتی برگمارده و مزدور بهنام محمدرضا پهلوی در شمایل پادشاه، ایران را به مستعمره و ژاندارمشان در منطقه تبدیل کنند. برگماری محمدرضا پهلوی به حکومتی این بار بهشدت دیکتاتوری از سوی “سیا” تنها بهمنظور خدمت کردن به قدرتهای خارجی و غارت اموال و منافع ملی میهن ما صورت گرفت و همانطور که خود محمدرضا پهلوی اعتراف کرده بود او تخت و تاجش را بیش از همه مدیون “کیم روزولت”- مأمور ارشد سازمان سیا و سازمانده کودتای ۲۸ مرداد- میدانست. شمار زیادی از بازماندگان و طرفداران حکومت پهلوی تا به امروز و با وجود انتشار دهها سند رسمی از سوی دولتهای آمریکا و انگلیس و اظهارات مقامهای رسمی آنها در سطح وزیر و رئیسجمهور همچنان انجام کودتا را منکر میشوند و رویداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را روز “قیام ملی و نجات ایران” اعلام میکنند.
کودتای ۲۸ مرداد از دریچۀ اسناد و پژوهشهای تاریخی
دربارۀ کودتای ۲۸ مرداد به دو موضوع اساسی بر پایهٔ سندهای تاریخی میتوان نگریست. یکی هدفها و نقش مستقیم و انکارناپذیر آمریکا و انگلیس و سازمان “سیا” در تدارک و اجرای کودتا برای روی کار آوردن حکومتی استبدادی بر پایهٔ پادشاهی مُهرهٔ دستنشاندهشان یعنی محمدرضا پهلوی، و دوم نقش نیروهای سیاسی در آن دوران ازجمله همراهی روحانیت شعیه در کنار کودتاگران. با وجود پافشاری کینورزانهٔ برخی نیروهای سیاسی بر تاریخی تحریف شده از کودتا که ذرهای همخوانی با حقیقت امر ندارد و زدن انواع تهمتها بر ضد حزب ما و همچنین کارزار تبلیغاتی تودهایستیزیای گسترده هم در رژیم شاه و هم در رژیم ولایت فقیه در خلال دهههای اخیر، و بهویژه از زمان انتشار سندهای محرمانهٔ خارج شده از طبقهبندی دولتهای آمریکا و انگلستان، سندهایی گویا و افشاگرانهٔ بسیاری دراختیار پژوهشگران و تاریخ نویسان متعهد قرار گرفته است که در ارتباط با تحولهای آجل این دورهٔ مهم از تاریخ میهنمان بسیار روشنگرند.
علاوه بر این، کودتا در ایران و ساقط کردن حکومت ملی دکتر محمد مصدق در زمرهٔ نخستین آزمونهای “تغییر رژیم” از سوی امپریالیسم آمریکا و دستگاه جاسوسی آن سازمان “سیا” در جهان است که بعداً بهشکلهایی مشابه با آن در دیگر نقاط جهان اجرا شد.
بر اساس نوشتۀ لیندسی اوروک در کاری پژوهشی با عنوان: “منطق استراتژیک تغییر رژیم: کارزارهای تغییر رژیم با حمایت ایالات متحده در طول جنگ سرد”، ایالات متحده در طول سالهای جنگ سرد ۶۴ تلاش پنهانی و ۶ تلاش آشکار برای تغییر رژیم انجام داد که از جملۀ آنها عبات بودند از: کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دکتر مصدق در ایران، کودتای ۱۳۳۳ و سرنگونی دولت چپگرای گوزمن در گواتامالا، و کودتای خونین ژنرال سوهارتو علیه دولت ملی دکتر احمد سوکارنو در اندونزی و قتل عام دهها هزار تن از کمونیستها در این کشور [نگاه کنید به: مقالۀ “منطق استراتژیک تغییر رژیم: کارزارهای تغییر رژیم با حمایت ایالات متحده در طول جنگ سرد”، در مجلۀ “مطالعات امنیتی”، ۲۹ نوامبر ۲۰۱۹/ ۱۳۹۸، صفحههای ۹۲ تا ۱۲۷].
برخلاف همه تبلیغات دوران جنگ سرد در مورد “خطر کمونیسم” در ایران یکی از هدفهای اصلی کودتا و کودتاگران تسلط بر “نفت ایران” و استفاده از “موقعیت استراتژیک” ایران در منطقۀ خلیج فارس و در همسایگی اتحاد جماهیر شوروی بود.
آنتونی ایدن، وزیر خارجه وقت انگلیس، در خاطراتش مینویسد: “هنگامی که من در ۲۷ اکتبر ۱۹۵۱ (۴ آبانماه ۱۳۳۰) پست وزارت امور خارجه را بهعهده گرفتم دورنمای نگران کنندهای که من دربارهٔ آن میاندیشدم چنین بود: ما از ایران خارج شده بودیم. ما آبادان را از دست داده بودیم و قدرت و حیثیت ما در سراسر خاورمیانه بهشدت متزلزل شده بود. … من باید تصمیم میگرفتم که چگونه با این وضع باید رو بهرو شد. … من فکر میکردم که اگر مصدق سقوط کند کاملاً محتمل است جای او را دولت عاقلتری بگیرد که انعقاد قرارداد رضایتبخشی را ممکن سازد.”
وینستون چرچیل، نخستوزیر انگلیس که دورهای فرماندهٔ نیروی دریایی (بعد از فرماندهی دریادار فیشر) و در دورهای هم فرماندهٔ نیروی هوایی بریتانیا بود، بازسازی سوخت ناوگان دریایی بریتانیا از زغالسنگ به نفت را تکمیل کرد به پارلمان بریتانیا هشدار داده بود که دولت انگلیس به منابع تضمین شده و کنترل شدهٔ نفت احتیاج حیاتی دارد. او در مورد منابع نفتی ایران در دست شرکت انگلیسی [“شرکت نفت انگلیس و ایران”] گفته بود: این موهبتی بود خیلی بالاتر از درخشانترین رویاهایمان که از عالم غیب برایمان نازل شد. آمارهای موثق نشان میدادند که پالایشگاه آبادان [متعلق به “شرکت نفت انگلیس و ایران”] سالانه ۳۶۷ میلیون پوند به حوزهٔ استرلینگ پرداخت میکرد و به تمام سهامدارانش که اغلب انگلیسی بودهاند سود سهامی ۳۰ درصدی پرداخت میکرده است. در کنار اینها باید افزود که پالایشگاه آبادان هشتاد درصد سوخت ارزان و تضمین شدهٔ ناوگان بزرگ سلطنتی بریتانیا را تأمین میکرده است. آیا اهمیت این موارد [“موهبت”ها] برای اینکه کشوری استعمارگر چون انگلستان را بهفکر کودتا بیندازد کافی نیست؟ [نگاه کنید به: کتاب “کودتا”، نوشتهٔ یرواند آبراهامیان، ترجمهٔ دکتر ناصر زرافشان، صفحههای ۳۰ تا ۳۳].
آیزنهاور، رئیسجمهور وقت آمریکا، در مصاحبهای، ۱۴ اوت ۱۹۵۳ [۲۳ مرداد ۱۳۳۲، ۵ روز مانده به کودتا] دربارهٔ دولت مصدق و حزب ما، چنین گفت: ”صبح امروز در روزنامهها خواندید که دکتر مصدق نخستوزیر ایران سرانجام توانست خود را از زیر بار انتقادات مجلس ایران خلاص کند و آن را منحل ساخت. وی البته برای رسیدن به مقصود [خود] از کمونیستها مدد گرفت. لازم است آمریکا برای جلوگیری از توسعهٔ نفوذ کمونیسم در کشورهای آسیا و منجمله ایران اقدامات لازم را بهعمل بیاورد. هماکنون تصمیماتی اتخاذ شده است…” [بهنقل از: مقالهٔ “ماهیت امپریالیستی کودتای ۲۸ مرداد و مدارکی چند در این زمینه”، نوشتهٔ زندهیاد رحیم نامور، مجلهٔ “دنیا“، شمارهٔ ۲، تابستان ۱۳۴۱؛ همچنین نگاه کنید به: گزارش “میلر سنتر” دربارهٔ زندگینامهٔ آیزنهاور].
زندهیاد دکتر مصدق بهصراحت تأکید میکرد: “کمونیسم را بهانه کردند که نفت ما را صد سال دیگر هم غارت کنند.” و دربارهٔ سلسلۀ مزدور پهلوی ازجمله نوشت: “همه میدانند که سلسلۀ پهلوی مخلوق سیاست انگلیس است، چون که تا سوم اسفند ۱۲۹۹ غیر از عدهای محدود کسی حتی نام رضاخان را هم نشنیده بود… بدیهی است شخصی که با وسایل غیرملی وارد کار شود نمیتواند از ملت انتظار پشتیبانی داشته باشد… این بود که هر کس ابراز احساساتی میکرد و یا انتقادی از اعمال شاه مینمود وصلهٔ عضویت حزب توده را به او میچسبانیدند و او را به اشد مجازات محکوم میکردند… عدهای وطنپرست را که با سیاست استعمار مخالف بودند به عضویت حزب توده [ایران] متهم کردند و از بین بردند… باز عرض میکنم که حزب توده [ایران] اسلحه نداشت و این تهمت را به عدهای زدند که آنان را از بین ببرند. بطور خلاصه حزب توده [ایران] و یک عدهای وطنپرست هر کدام از یک نظر و جهات خاصی با دولت دیکتاتوری مخالف بودند و هم اکنون هستند” [نگاه کنید به: کتاب ”خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق”، بهقلم دکتر محمد مصدق، با مقدمهٔ دکتر غلامحسین مصدق، بهکوشش دکتر ایرج افشار، انتشارات محمدعلی علمی، چاپ پنجم، اسفندماه ۱۳۶۵، صفحههای ۳۳۳ و ۳۳۴ ].
زمینههای تاریخی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
رشد جنبش کارگری و حزب طبقۀ کارگر ایران، حزب تودۀ ایران، و حرکت سازمان یافته به سمت ملی شدن نفت ایران که منافع امپریالیسم انگلیس و آمریکا را با خطری جدی رو بهرو کرده بود، ازجمله عاملهایی تعیینکننده و قطعی در تصمیمگیری دولتهای انگلیس و آمریکا برای سازماندهی کودتا در ایران و سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق بود.
پروفسور یرواند آبراهامیان در سخنرانیاش در سمینار ”حزبهای کمونیست و جنبشهای اجتماعی“ بهمناسبت هشتادمین سالگرد بنیانگذاری حزب تودهٔ ایران، دربارۀ نقش تاریخی حزب تودۀ ایران در آن دوران و دلایل جذابیت حزب برای تودهها و جامعه ازجمله میگوید: “بهنظر من پنج دلیل عمده برای آن میتوان آورد. از همه روشنتر، یکی این است که حزب تودهٔ ایران در گفتمان و برنامهٔ خود بهطورمشخص به نبرد طبقاتی بهویژه علیه طبقهٔ زمینداران کلان حاکم، بورژوازی کلان حاکم، دربار، و افسران ارشد نظامی پرداخت. این زبانِ نبردِ طبقاتی خیلی خوب همخوان و متناسب با وضعیت آن دوره بود، زیرا حتی محافظهکاران و لیبرالها نیز ایران را تقسیم شده در امتداد خطوط طبقاتی میدیدند و آنان نیز از همین کلام طبقاتی استفاده میکردند، اگرچه سعی میکردند آن را بهشیوهای محافظهکارانهتر بیان کنند. بنابراین، میتوان گفت که کلام اصلی حزب تودهٔ ایران در آن دوره، نبردِ طبقاتی بود که بهخوبی در گفتمان ملی آن زمان جای میگرفت. …” و ادامه میدهد: “استدلال سوم من دربارهٔ اینکه چرا حزب تودهٔ ایران موفق بود، این است که به هویت ملی و احساسات ملی توجه داشت، بدون اینکه به نژادگرایی و آریاییگرایی متوسل شود. در زمان رضاشاه، ملیگرایی نهفقط به شکل فاشیسم، بلکه به صورت اندیشههای نازی آریاییگرایان درآمده بود و زیر تأثیر آن بود. افرادی مانند ارانی و بنیانگذاران حزب تودهٔ ایران با هر گونه فکر نژادی و استفاده از نژادگرایی کاملاً مخالف بودند. اما آنان برای هویت ایرانی احترام زیادی قائل بودند، و این را نیز میتوانید در نوشتههایشان ببینید: دربارهٔ موضوعهای شاهنامه [شعر حماسی طولانی نوشتهٔ شاعر ایرانی فردوسی، ۱۰۱۰م، ۳۷۲ خورشیدی]، نوروز (سال نو ایران)، مهرگان [جشنواره پاییزی زرتشتی و ایرانی]، و شخصیتهای تاریخی ایران مانند مزدک [مصلح ایرانی، مرگ در ۵۳۹ میلادی]. بنابراین، حزب تودهٔ ایران علاوه بر اینکه جنبشی سوسیالیستی بود، بیتردید جنبشی میهنی و ملی هم بود…” [نگاه کنید به: “نامۀ مردم”، شمارۀ ۱۱۵۲، ۸ فروردینماه ۱۴۰۱].
بهرغم همهٔ تاریخ نویسیهای مغرضانه، سندهای تاریخی موجود نشان میدهند حزب تودهٔ ایران یکی از پیشقراولان نهضت ملی شدن نفت در ایران و اوّلین و تنها نیروی سیاسیای بود که با سازماندهی کارگران، کارشناسان در صنعت نفت، و اعتراضها در سطح ملی درعمل و بهطورگسترده خواست ملی شدن صنعت نفت را در افکار عمومی آن زمان جا انداخت.
در نتیجهٔ پیروزی اعتصاب فراگیر و بیسابقهٔ فروردینماه سال ۱۳۳۰ در مخالفت با تصمیم شرکت نفت انگلیس و ایران برای کاهش شدید هزینهٔ مسکن کارگران بود که به عقبنشینی دولت حسین علا منجر شد و دکتر مصدق طرحی برای ملی کردن همهجانبهٔ نفت از طریق کمیسیون نفت در مجلس مطرح کرد. مصطفی فاتح در کتابش با عنوان: “پنجاه سال نفت ایران”-کتابی که یکی از منابع مهم موجود بهزبان فارسی در این زمینه است- مینویسد اعتصاب فروردینماه ۱۳۳۰ کشور را تا مرز ملی کردن همهجانبهٔ نفت و انتخاب دکتر مصدق بهنخستوزیری پیش راند و هر دو امر را محقق کرد.
قیام ۳۰ تیرماه ۱۳۳۰ نیز نقطهعطفی در روند حمایت حزب تودهٔ ایران از دکتر مصدق بود. اگر تا آن زمان حزب تودهٔ ایران بهعلت سوءِظنّی که نسبت به برخی از اطرافیان دکتر مصدق داشت نسبت به خود او نیز سیاستی احتیاطآمیز درپیش گرفته بود، اما پس از ۳۰ تیرماه ۱۳۳۰ حزب تودهٔ ایران، حزب سیاسیای که آن زمان پُرشمارترین اعضا را داشت، از ثابتقدمترین مدافعان دولت دکتر مصدق در جنبش ملی در کشور بود. در واقعهٔ ۳۰ تیرماه ۱۳۳۰ حزب تودهٔ ایران به همهٔ هواداران و اعضایش فراخوان داد تا در سراسر کشور به خیابانها بیایند. سفارت بریتانیا در گزارشی دربارهٔ آن روز تخمین زد که بیش از نود درصد کارگران تهران که در سازمانهای کارگری و صنفی متشکل بودند و اغلب آنان کارگر صنعتی بودند، به این فراخوان پاسخ مثبت دادند.
بعد از جنبش مردمی ۳۰ تیرماه ۱۳۳۰، دولتهای آمریکا و بریتانیا بهاین نتیجه رسیدند که برکنار کردن دکتر مصدق از مقام نخستوزیری ممکن نیست مگر با کودتایی تمامعیار بر ضد او. طبق نوشتههای تحقیقیای متعدد و ازجمله آنها کتابهای “کودتا” و “ایران بین دو انقلاب” نوشتهٔ پروفسور یرواند آبراهامیان، دو دولت آمریکا و انگلیس برای سازماندهی کودتا علیه دولت دکتر مصدق همهٔ منابع و امکانهای موجود خود را بهطورمشترک بهکار گرفتند.
چگونگی کودتای ۲۸ مرداد
دربارهٔ چگونگیِ سازمان دهیِ کودتا، سندهایی جالب در سالهای اخير منتشر شدهاند. در سندی که در ماه مارس ۱۹۵۴(فروردينماه ۱۳۳۳)، بهقلم دانلد ويلبر- از زمرهٔ طراحان کودتا در سازمان جاسوسی “سيا”- نوشته شده است و در ۵ ماه اکتبر سال ۱۹۹۷(۱۳۷۶) يعنی پس از گذشت ۴۴ سال که از طبقهبندیِ اسناد محرمانه سازمان “سيا” خارج شد، میخوانيم: “مأموران سيا در سازماندهیِ کودتایِ ايران، بهطورِمستقيم با افسران سلطنتطلب ايران همکاری میکردند؛ جانشينِ نخست وزير [دکتر مصدق] را برگزيدند؛ فرستادگان[ی] نزد شاه گسيل داشتند تا به او [شاه] اعتماد بهنفس بدهند و ارادهاش را تقويت کنند، عمليات بمب گذاریای را هدايت کردند که از سوی ايرانیهایی انجام شد که خود را از اعضای حزب کمونيست توده [حزب تودهٔ ایران] وانمود میکردند؛ و مقالهها و کاريکاتورهايی در روزنامهها میگنجاندند…” [نگاه کنيد به: روزنامهٔ نيويورک تايمز، ۲۸ فروردينماه ۱۳۷۹(آوريل سال ۲۰۰۰]. در همين شمارهٔ روزنامهٔ نيويورک تايمز، با استناد به سندهای رسمیِ دولت آمريکا، افزوده شده است: “آلن دبليو دالس، رئيس سازمان سيا، در چهارم آوريل ۱۹۵۳(فروردينماه ۱۳۳۲) با يک ميليون دلار هزينه، برای ساقط کردن دولت مصدق، با هر روش ممکن، موافقت کرد. هدف: بهقدرت رساندنِ دولتی بود که بتواند به راه حلی معقول [!] در مورد نفت برسد[و] ايران را قادر سازد تا از لحاظ اقتصادی با ثبات [شود] و از لحاظ مالی بتواند بدهیهايش پرداخت شود و بتواند حزب کمونيست [حزب تودهٔ ایران] را که بهنحو خطرناکی قوی است مورد تعقيب شديد قرار دهد.”
مرحلهٔ اول کودتا در نیمههای شب ۲۵ مردادماه ۱۳۳۲ آغاز شد. سه گروه از کودتاگران از باغشاه حرکت کردند. سرهنگ نعمتاله نصیری [بعدها از رؤسای ساواک] با یک کاروان نظامی مستقیماً به طرف خانهٔ مسکونی دکتر مصدق حرکت کرد. گروه دوم به طرف شمال شهر و به سمت خانهٔ مسکونی ریاحی و برخی از اعضای دولت دکتر مصدق که در آنجا واقع بودند حرکت کرد. گروه سوم بهفرماندهی سرتیپ نادر باتمانقلیچ و سرهنگ حسین آزموده [پس از موفقیت کودتا باتمانقلیچ بهریاست ستاد ارتش و آزموده- معروف به آیشمن- به دادستانی ارتش گمارده شدند] به طرف تلگرافخانه و ستاد کل ارتش حرکت کردند. نصیری وقتی به خانهٔ دکتر مصدق میرسد با نیرویی آماده و قوی و مجهز به چهار تانک روبرو میشود که منتظر او بودند. حقیقت این است که یکی از افسران گارد شاهنشاهی بهنام “همایونی” – سروان و عضو سازمان نظامی حزب تودهٔ ایران- اقدام به کودتا را به حزب گزارش داده بود و رهبری حزب نیز دکتر مصدق را در جریان آن قرار داده بود. در چنان وضعیتی، بهجای اینکه سرهنگ نصیری دکتر مصدق را بازداشت کند، دکتر مصدق دستور بازداشت نصیری را صادر کرد. این نخستین تلاش برای کودتا در مردادماه ۱۳۳۲ که ظاهری شبهقانونی به آن داده شده بود با مداخلهٔ ننگین سفارت آمریکا، شخص محمدرضاشاه، سازمان اطلاعات بریتانیا (ام آی ۶)، و مزدوران ایرانی آنها انجام شد ولی با هوشیاری حزب تودهٔ ایران و نیروهای نظامی وفادار به دولت دکتر مصدق شکست خورد. واقعیت امر این است که این کودتا شکست خورد، اما همهٔ منابع کودتا سالم باقی مانده بودند و کودتایی دیگر کاملاً محتمل مینمود، کودتایی که سرانجام سه روز بعد و در ۲۸ مرداد اجرا شد. در کودتای دوم همهٔ عاملهای کودتای اول -۲۵ مرداد- شرکت داشتند، ضمن اینکه نقش ظریف آماده کردن شرایط برای موفقیت این تلاش دوباره بهمنظور انجام کودتا این بار بر عهدهٔ سفیر آمریکا در تهران یعنی “هندرسن” گذاشته شد تا ضمن ملاقات با دکتر مصدق از او بخواهد خیابانها را از تظاهرکنندگان معترض به کودتا خالی کند.
در روز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ “جبههٔ ملی” از دکتر مصدق درخواست کرد که نیرویی ملی تشکیل دهد و هواداران خود را به خیابانها فرابخواند. رهبری حزب تودهٔ ایران نیز در پی یک جلسهٔ اضطراری، هیئتی را به خانهٔ دکتر مصدق فرستاد و همین درخواست را از او کرد. رهبری حزب همچنین تلفنی به دکتر مصدق اطلاع داد که افراد گارد دارند نیرو به شهر منتقل میکنند و ضرورت سازماندهی مقاومت مردمی و بازداشتن نیروهای کودتاچی را مطرح کرد. دکتر مصدق جواب داد که اوضاع تحت کنترل است. سه نفر فرستاده از سوی حزب تودهٔ ایران که دکتر مصدق یکی از آنان را میشناخت به محل اقامت نخستوزیر ملّی ایران رفتند و از او خواستند بهمنظور تدارک مقاومت مردمی در مقابل کودتا فرمانی صادر کند، ولی دکتر مصدق تأکید میکرد نمیخواهد روی آتش نفت بریزد. در چنین شرایطی بود که درنهایت فاجعهٔ بزرگ تاریخ معاصر ایران بهدست امپریالیستها و مزدوران داخلیشان در ایران رقم خورد. جنبش ملی متحمل شکست شد. در دستگیریها و سرکوبهای بعد از کودتا، دکتر حسین فاطمی- وزیر امور خارجه دولت ملی دکتر مصدق- بههمراه عدهٔ زیادی از رهبران، کادرها، و اعضای حزب تودهٔ ایران بازداشت و زندانی و شکنجه و اعدام شدند و فصلی تاریک از تاریخ معاصر کشور گشوده شد که آثار شوم آن در سرکوب آزادی مردم ایران، در روند تحولهای سرنوشتساز کشور ما، و در تلاشهای ترقیخواهانه بهمنظور تأمین استقلال، دموکراسی، و عدالت اجتماعی در ایران در همهٔ هفتاد سال و اندی پس از آن همچنان محسوس است.
کودتای ۲۸ مرداد و نقش روحانیت در آن
در خلال مجموعهٔ سندهای سازمان “سیا” در مورد کودتای ۲۸ مرداد که در قالب یک کتاب منتشر شدهاند، ازجمله نقشِ روحانیت در یاری رساندن به تحقق کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲- مخصوصاً نقش کلیدی “آیتالله کاشانی”- از پرده برون افتاده است. بر اساس این سندها، آیتالله کاشانی از ماهها پیش از کودتا نهفقط با سفیر آمریکا، بلکه با مأموران سیا دیدارها و گفتگوهایی داشته است. بر اساس همین اسناد، در ۱۴ دیماه ۱۳۳۰ (۵ ژانویه ۱۹۵۲) مأموران سیا در خانهای در شمیران، تهران، بهدیدار آیتالله کاشانی میروند. آنان میگویند درخواستی خاص ندارند بلکه فقط میخواهند بهطور، غیررسمی، و دوستانه با او تبادلنظری داشته باشند. بر اساس این گزارش، آیتالله کاشانی در این جلسه حمایت آمریکا از بریتانیا را بهچالش میکشد و میگوید که هدف از فعالیتهای او [کاشانی] جلوگیری از درگیر شدن خاورمیانه در یک جنگ جهانی سوم و جلوگیری از گسترش کمونیسم در ایران است. آیتالله کاشانی سه هفته پس از انجام شدن کودتای ۲۸ مرداد در مصاحبهای با روزنامهٔ مصری “اخبارالیوم” روی کار آمدن دولت کودتا را “سبب مسرت” [خود] دانست. در سالهای دهههای اخیر سردمداران رژیم ولایت فقیه در برخورد با رویدادهای کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ همواره تلاش کردهاند روحانیت و نقش مخربش در همراهی با حکومت پهلوی در سرکوب جنبش مردمی و ملی میهن ما را تطهیر کنند و از تمام امکانهای تبلیغاتیشان در این راستا استفاده کردهاند و همچنان میکنند. برای نمونه، روزنامه کیهان، ۳۰ خردادماه ۱۳۹۳، در مطلبی با عنوان: “سندسازی برای تکمیل پروژهٔ قدیمی انگلیس/ پشت پردهٔ ترور شخصیت آیتالله کاشانی”، بهحمایت تمامقد از روحانیت مرتجع و خیانتکار میپردازد.
بر اساس اسنادی که تا امروز منتشر شدهاند، برملا شده است که در عملیات کودتای ۲۸ مرداد و اقدامهایی دیگر که به سقوط دولت مصدق منجر شد شماری از رهبری روحانیت وقت مداخله مستقیم داشتهاند که آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی و سید محمد بهبهانی و شیخ بهاءِالدین نوری و شیخ احمد کفائی خراسانی در زمرهٔ آنان هستند [نگاه کنید به: کتاب “جنبش ملی شدن صنعت نفت”، نوشتهٔ غلامرضا نجاتی، ص ۳۵۵]. تیم سیا که از چند کانال بر سازماندهی تظاهرات در ۲۸مرداد نظارت داشت، با دادن پول به آیتالله بهبهانی سعی داشتند بهوسیلهٔ او آیتالله بروجردی [مرجع صاحبنفوذ روحانیت] را به برپا کردن تظاهرات علیه کمونیسم متقاعد کنند. آنچه مسلّم است این است که آیتالله بهبهانی در برپایی این تظاهراتها نقشی مؤثر داشت. او نامههایی بهنام حزب تودهٔ ایران به روحانیون نوشت و ضمن آنها تهدید کرد که آنان را در خیابان بهدار خواهد آویخت [نگاه کنید به: کتاب “مصدق و کودتا“، نوشتهٔ گازیوروسکی و برن، ترجمهٔ مرشد زاده، ص ۲۷۴].
دربارهٔ فعالیتهای عاملهای سیا که از سوی سازمان متبوعشان مأمور برپایی تظاهرات زیر نام تظاهرات کمونیستی و نشر شعارهایی بر ضد دین بودند تا مردم و پیشوایان مذهبی را از اشاعه کمونیسم بترسانند و عامهٔ مردم را بر ضد دکتر مصدق تحریک کنند، دوگواهی مهم دیگر هم وجود دارد. گواهی اول از آیتالله منتظری است که درآن ایام با آیتاللهالعظمیٰ بروجردی در اشنویه بوده است و میگوید: “آمده بودند میتینگ میدادند بهعنوان این که ما کمونیست هستیم. درقم هم همینطور بود. برای این که آقای بروجردی را ناراحت کنند که بگویند حالا که مصدق دارد ایران را کمونیست میکند پس باید شاه را برگرداند. اینها کمونیستهایی بودند که خود سفارت آمریکا، آقای لوی هندرسن (سفیر آمریکا) و دارودستهاش درست کرده بودند.” گواهی دیگر از آیت الله سید محمود طالقانی است که میگوید: “من در ۲۸ مرداد در دِه بودم، آن جا وسیلهٔ روزنامه و رادیو آن وقت نبود. شنیدم که کودتا شده و دکتر مصدق سقوط کرده و دولتش سقوط کرده، بهسرعت آمدم تهران.
وقتی آمدم در همین محراب و همین مسجد، همین حاج ابراهیم خودمان، از توی قفسه پاکت ها شاید چهلتا، پنجاهتا، صدتا برای من آورد. دیدم همهاش تزها و شعارهای کمونیستی است و بعد فهمیدم نه برای من، برای تمام مراجع دین، برای آیتالله بروجردی، آنقدر نامههای تهدیدآمیز نوشتهاند… بهاین اسم هم روحانیت و هم مردم را ترساندند. یعنی کمونیست ضد خدا، ضد دین، ضد نبوت، ضد وحی میخواهد بیاید این دین شما را ازبین ببرد. استعمارگران ترساندند که این کشور می رود ضمیمه شود [به] کشورهای کمونیستی… این جورمردم را کوبیدند.” آیت اللهطالقانی در جایی دیگر میگوید: “در منزل آیتالله بهبهانی که از علمای درباری بود تنی چند از نویسندگان هم نشسته بودند. نویسندگان با جوهر قرمز بهامضای جعلی حزب توده برای تمام علما و ائمهٔ جمعهٔ کشور با پست نامه نوشتند که محتوای آن این بود: ٬ما بزودی شما را با شالهای سرتان بالای تیرهای چراغبرق بهدار خواهیم زد. امضا-حزب توده.” یکی از نویسندگان که با آیتالله طالقانی آشنا بود برای ایشان تعریف میکند و میگوید:”آنقدر نشستیم و نوشتیم که تا مدتها بعد از ۲۸ مرداد انگشتهایمان درد میکرد.” در تاریخچهای از عملیات پنهانی سیا (بخش پنجم گزارش عملیات) ازجمله آمده است: “مأموران سیا به ترساندن رهبران مذهبی تهران توجه خاصی داشتند. ازهمین روی بهنام حزب توده دست به تبلیغات سیاه میزدند و مطالبی منتشر میکردند که در آنها رهبران مذهبی تهدید میشدند که اگر با مصدق مخالفت کنند بهطرز وحشتناکی مجازات خواهند شد، بهنام حزب توده تلفنهای تهدیدآمیزی به برخی از آنان زده میشد و به خانه یکی از این رهبران نیز بمبی انداخته شد” [نگاه کنید به: کتاب “طالقانی و تاریخ”، بهقلم سعید دهقان و بهرام افراسیابی، صفحه ۲۸۲].
هممیهنان گرامی!
رویداد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عقبگرد بهسوی استبداد و وابستگی بود در زمانهٔ روند تحولهای اجتماعی و سیاسیای تاریخی که رو سوی دمکراسی داشتند، این کودتا سرآغاز فصلی تاریک در تاریخ معاصر میهن ما بود. امپریالیسم آمریکا و انگلیس بهقصد غارت نفت و تبدیل ایران به کشوری نیمهمستعمره و در مقام ژاندارمی حافظ منافع آنها در منطقه. امپریالیسم آمریکا و انگلیس با سازمان دادن این کودتا میهن ما را از روند تحول به سمت دموکراسی و پیشرفت اجتماعی منحرف کردند و با برگماردن مزدوری همچون محمدرضا پهلوی زمینهساز فاجعهای شدند که امروز در میهنمان شاهد آن هستیم. با روی کار آمدن حکومت کودتایی محمدرضا پهلوی، ایران دورۀ بیستوپنجسالهای از ترور و اختناق با اهرم سازمان امنیت شاه (ساواک) تجربه کرد، سازمان امنیتی که حاکمان کنونی آن را با کمک رئیس ساواک شاه یعنی ارتشبد فردوست از حکومت پهلوی بهارث برده و آن را بسط دادند. محمدرضا پهلوی پس از آنکه بهوسیلهٔ کودتای آمریکاییانگلیسی و با پشتیبانی روحانیهایی مرتجع همچون کاشانیها و بهبهانیها به سلطنت بازگردانده شد برنامهای سازمانیافته بهمنظور حمایت از روحانیت مرتجع و تحکیم پایههای مذهبی حکومتش دنبال کرد.
کودتای ۲۸ مرداد و شکست جنبش مردمی و ملی شدن صنعت نفت همچنان دربردارندهٔ نکتهها و درسهای تاریخیای مهم برای همه نیروهای مترقی و آزادیخواه میهن ماست. کودتا در نبودِ اتحاد عمل و همکاری نزدیک نیروهای ملی و چپ توانست فاجعهای تاریخی ادامهدار را در میهن ما بهوجود آورد. نیاموختن از این نکتهها و درسهای گرانبها بهقیمت خون مبارزان راه آزادی، تودهایهای شکنجه و اعدام شده و مبارزانی قهرمان همچون دکتر فاطمی تمام شد.
تجربهٔ ۲۸ مرداد همچنین دربردارندهٔ این درس گرانبها است که دخالت کشورهای امپریالیستی از آمریکا و انگلیس گرفته تا اتحادیهٔ اروپا در امور داخلی ایران همواره بهضرر منافع ملی ما بوده است. نیروهایی که چنین دخالتهایی را توجیه میکنند درعمل با کودتاچیان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فرقی ندارند. همانطور که حزب تودۀ ایران در گذشته نیز اشاره کرده با گذشت هفتاد سال از کودتای ۲۸ مرداد امروز دیگر کوچکترین نکتهٔ پنهان و نادیده مانده در زمینهٔ اجرایی شدن آن و هدفها و پیامدهایش وجود ندارد و هنگام آن فرارسیده است که نیروهای ملی و مترقی میهن ما با بهرهگیری از تجربههای تلخ و دردناک گذشته در کنار هم قرار گیرند و فارغ از “ملاحظات تاریخی” و منسوخ گذشته بهسمت همکاری واقعی و عملی بهمنظور دستیابی به آزادی راه را بگشایند. حزب تودۀ ایران بهنوبه خود آماده است تا در این راه از همه توان و امکاناتش بهره گیرد. ایران امروز بر سر دو راهیای خطرناک قرار دارد و تنها با عمل مشترک همه میهندوستان و آزادیخواهان است که میتوان کشور را از شر حکومت دیکتاتوری حاکم و دخالتهای مخرب و خطرناک خارجی نجات داد و راه را برای استقرار حکومتی ملی و دموکراتیک هموار کرد.
امروز نام کسانی همچون زاهدی، محمدرضا شاه و اعوانش، شعبان بیمخها و آیتالله کاشانیها در میان لعنت شدگان و جنایتکاران تاریخ ثبت است و خاطرۀ دلاورانی همچون سیامکها، مبشریها، وکیلیها، وارطانها، کیوانها، روزبهها و دکتر فاطمیها با وجود سالهای سال تبلیغات مسموم و دروغپردازیهای ساواک و ساواما در قلب مردم و تاریخ میهن ما همچنان با نام مبارزان راستین آزادی و فرزندان شایسته این مرزوبوم گرامی داشته میشوند. و این درسی است که بیش از هر کس تاریک اندیشان و مرتجعان حاکم بر میهنمان باید از آن عبرت گیرند.
کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران
۲۲ مردادماه ۱۴۰۲
به نقل از ویژه نامۀ «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۸۸، دربارۀ هفتادمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ۲۳ مرداد ۱۴۰۲