مسایل بین‌المللی

فروپاشی امپراتوری: در غرب آفریقا چه می‌گذرد؟

نوشتهٔ “متیو هانتر”، نشریهٔ “جهان مردم”، ۱۱ مردادماه ۱۴۰۲

 ( ۲ اوت ۲۰۲۳)

 

اخبار مربوط به کودتای نظامی در کشور نیجر در غرب آفریقا محکومیت دیگربارهٔ غرب استعمارگر را موجب شده است. این کودتا در منطقه ساحل آفریقا حداقل دهمین کودتا از سال  ۲۰۰۸ / ۱۳۸۷ تا کنون در غرب آفریقا است: در “بورکینافاسو” (سال‌های ۲۰۱۴/ ۱۳۹۳، ۲۰۱۵/۱۳۹۴، و ۲۰۲۲/ ۱۴.۱)، در “مالی” (سال‌های ۲۰۱۲/ ۱۳۹۱، ۲۰۲۰/۱۳۹۹، و ۲۰۲۱/ ۱۴۰۰)، در “موریتانی” (سال ۲۰۰۸/ ۱۳۸۷)، در “گامبیا” (سال ۲۰۱۴/ ۱۳۹۳)، در “گینه” (سال ۲۰۲۱/۱۴۰۰) و  همهٔ کودتاها تا حدودی با آموزش‌های نظامی ایالات متحده از طریق “ستاد فرماندهی آفریقای ایالات متحده” (آفریکوم/AFRICOM) ارتباط داشته‌اند.

درعین‌حال، این کودتاها به‌خصوص در کشورهای آفریقایی فرانسوی‌زبان رخ داده‌اند و با واکنش شدید علیه قدرت استعمارگر سابق همراه  بوده‌اند. بنابراین، آیا این رویدادها را نمونه‌‌ای از واکنش نواستعماری ایالات متحده در برابر امپریالیسم غربی می‌توان خواند که به بازسازی نیروهای نهفته انقلابی در منطقه منجر می‌شوند؟ یا این مانوری درازمدت در بین نیروهای امپریالیستی است یا به‌کلی دلیلی دیگر دارد؟

برای درک تحول‌های رخ داده در گذشته و اکنون در آفریقا مهم آن است که استعمارنو را بخشی از روند تحول امپریالیسم بدانیم. برجسته‌ترین تحلیلگر پدیدهٔ امپریالیسم، “و. ا. لنین”، آن را “مرحلهٔ سرمایه‌داری انحصاری” نامید. توصیفی مشهور که قوام نکرومه، رئیس‌جمهور فقید و رهبر استقلال کشور آفریقایی “غنا” از دولت در شرایط وجود استعمار نو در آفریقا کرد این‌گونه است: اساسا “دولتی است که در تئوری مستقل است و همهٔ ظواهر جهانی حاکمیتی مقتدر را دارد”، ولی در‌واقعیت امر “نظام اقتصادی و درنتیجه… سیاستی است که از خارج هدایت می‌شود”.

مردم آفریقا قرن‌ها از بردگی، ظلم، و استثمار استعمارگران اروپایی رنج بردند. قدرت‌های امپریالیستی اروپا در کنفرانس سال ۱۸۸۵ / ۱۲۶۴ در برلین، این قاره را رسماً بین خود تقسیم کردند. آن‌ها حاکمیت سیاسی و اقتصادی را از مردم این قاره، بدون نظرخواهی از آنان، ربودند. ارزش اضافی به‌دست آمده از این قاره با چنین استثماری به کشورهای استعمارگر صادر شد. این روند استعمارگران اروپایی را ثروتمند کرد و هزینه‌اش بر عهده کل آفریقا بود که شرایط “توسعه نیافتن” این قاره را به‌وجود آورد که درواقع، آن‌گونه که مایکل پارنتی توصیف کرد، در روند استثمار بیش از حد پایانی طبیعی می‌تواند باشد.

حتی پس از جنبش‌های استقلال‌طلبانه اواسط قرن بیستم در آفریقا، همه صنایع و حقوق معدنی کشورهای آفریقایی عمدتاً در دست انحصارهای چندملیتی و تراست‌های مستقر در کشورهای استعمارگر باقی ماند و به‌‌رغم استقلال ملت‌های آفریقا، استثمار سیستماتیک در آفریقا را در اساس حفظ کردند، پدیده‌ای که “استعمار نو” نام گرفت. به‌عنوان مثال، تمام سنگ آهن تولید شده در کشور سوازیلند، واقع در جنوب آفریقا، پس از کسب استقلال سیاسی این کشور، متعلق به شرکت توسعه سنگ آهن سوازیلند (SIODC) بود. با وجود کسب استقلال اسمی کشور، این شرکت که انحصار تولید سنگ آهن را دراختیار داشت به‌طور مشترک متعلق به سرمایه‌داران ایالات متحده و بریتانیا نیز بود. شرکت بازرگانی و صنایع معدنی گلنکور (Glencore) مستقر در سوئیس، درحال حاضر بزرگ‌ترین استخراج کنندهٔ کُبالت [سنگ معدنی در کاربرد برای تولید انواع باطری] در جهان است و بزرگ‌ترین معدن‌های این فلز در جمهوری دموکراتیک کنگو استخراج می‌شود. بر اساس گزارش خبرگزاری بلومبرگ، اگرچه عملکرد انحصار اصلی کُبالت در کنگو از سوی گلنکور ممکن است به‌دلیل سرمایه‌گذاری رو به‌رشد شرکت‌های چینی به‌زودی به پایان رسد، ولی این شرکت کماکان بر این کشور و منابع طبیعی آن تسلط دارد. این نمونه‌ها نمایانگر این واقعیت هستند که غارت مردم و قاره آفریقا از سوی امپریالیسم غرب هم‌اکنون نیز پروژه‌ای استعماری همراه با نسل‌کشی درجریان است و صرفاً بخشی از تاریخ گذشته نیست.

 

فرانسه، نخستین استعمارگر

یکی از بدترین امپراتوری‌های استعمارگر فعال در این منطقه، فرانسه است. سرکوب خشونت‌آمیز جنبش استقلال‌طلبانهٔ الجزایر از سوی فرانسه چیزی کم‌تر از نسل‌کشی‌ای گسترده و وحشیانه‌ نبود و ادامه عملیات نسل‌کشی در بیش از صد سال پیش در هائیتی و مناطق دیگر در طول تاریخ، مانند قتل توماس سانکارا، رهبر انقلاب بورکینافاسو از سوی فرانسه بود.

سانکارا ابتدا در سال ۱۹۸۳/ ۱۳۶۲ به‌مقام نخست وزیر مستعمرهٔ مستقل “ولتای علیا” منصوب شد، ولی اختلاف‌هایش با حکومت مستقر در “جامعه فرانسوی” به دستگیری او منجر شد. با به‌پا خواستن توده‌ها به انقلاب، مردم سانکارا را آزاد کردند و او را به‌مقام رئیس‌جمهور این کشور انتخاب کردند. نام این کشور به “بورکینافاسو” (یعنی: سرزمین مردمان فسادناپذیر) تغییر داده شد و مردم آن با لقب “بورکینابی” به‌معنای “ایستادگان” نامیده ‌شدند.

این کشور جوان با رهبری سانکارا و گرایش‌های مارکسیستی او پشتیبانی استعماری سرمایه‌داری فرانسه را نپذیرفت و اتحاد آفریقا در برابر استعمار نو غرب را خواستار شد. سانکارا از بورکینافاسو و تمام آفریقا خواست تا از نظر غذا، انرژی، پوشاک، و جز این‌ها، به خودکفایی برسند. بورکینافاسو با رهبری او “کمک” صندوق جهانی پول (IMF)-اسب تروای مورد حمایت ایالات متحده- را نیز رد کرد.

سانکارا در کودتایی که فرانسه در سال ۱۹۸۷ / ۱۳۶۶ سازمان‌دهی کرد و به‌وسیلهٔ بلز کمپائوره رهبری شد، سرنگون و به‌دست او به‌قتل رسید. کمپائوره در مقام دیکتاتوری عامل و واسطه همراه با حمایت فرانسهٔ استعمارگر بر بورکینافاسو تا سال ۲۰۱۴ / ۱۳۹۳ حکومت کرد. فرانسه از “فرانک سی‌اف‌ای” (واحد پولی‌ای که در آفریقا رواج دارد و پشتوانه‌اش خزانه فرانسه است) همچون یکی از ابزارهای مهم کنترل نواستعماری‌اش بر کشورهای آفریقایی زیر سلطه‌اش استفاده می‌کند. این واحد ارزی بر کشورهایی که استقلال سیاسی‌شان را حتا به‌دست آوردند تحمیل شد. فرانک سی‌اف‌ای بین ارز اصلی فرانسه و دیگر ارزهای کشورهای نیمه‌مستعمره نرخ تبدیلی‌ای ثابت دارد و بنابراین سطح رقابت داخلی و صادراتی در میان کشورهای آفریقایی را پایین نگاه می‌دارد.

در ژوئیه سال ۱۹۶۰/ تیر- مردادماه ۱۳۳۹،  میشل دبره، نخست‌وزیر وقت فرانسه، به لئون امبا- رهبر کشور آفریقایی “گابن”- گفت: “ما به‌شرطی استقلال اعطا می‌کنیم که دولت مستقل تلاش کند به توافق‌های همکاری احترام بگذارد… هیچ‌یک بدون دیگری پیش نمی‌رود.”

دو بانکی که انحصار رسمی بر فرانک سی‌اف‌ای را دراختیار دارند یکی بانک کشورهای آفریقای مرکزی (BEAC) و دیگری بانک مرکزی کشورهای آفریقای غربی (BCEAO) هستند. هر دوی آن‌ها از سوی فرانسه کنترل می‌شوند و به‌دلیل نرخ ثابتی که بدان اشاره شد و اکنون در بین فرانک سی‌اف‌ای و یورو وجود دارد همچون ابزاری برای بهره کشی از آن‌ها استفاده می‌شود.

سرمایه‌داران فرانسوی از راه چنین اعمال نفوذ‌هایی سیاست‌های اقتصادی بسیاری از کشورهای آفریقا را از درون اتاق‌های هیئت‌مدیره خود به‌طورکامل کنترل کرده و این دو بانک مرکزی را به سپردن بخش زیادی از ذخایر ارزی‌شان در خزانه‌داری فرانسه ملزم می‌کنند. در ابتدا حجم این ذخایر ۱۰۰ درصد بود که سپس در سال ۱۹۷۳ / ۱۳۵۲ به ۶۵ درصد و در سال ۲۰۰۵ / ۱۳۸۴ به ۵۰ درصد کاهش یافتند. با تحمیل این شرایط اجباری، حاکمیت اقتصادی غرب و شمال آفریقا همچنان به‌صورت کامل زیر کنترل فرانسه بود.

بورکینافاسو نه نخستین و نه آخرین کشوری بود که ظلم و ستم نواستعماری فرانسوی‌ها را طرد می‌کرد. مردم کشور آفریقایی “گینه”، با رهبری احمد سکوتوره، مبارز پان‌آفریقایی و فعال کارگری، در سال ۱۹۶۰/ ۱۳۳۹ واحد پول فرانک سی‌اف‌ای را به‌کنار گذاشتند. سیلوانوس المپیو، رهبر کشور آفریقایی “توگو”، نیز تلاش کرد فرانک سی‌اف‌ای را طرد کرده و بانک مرکزی‌ای ملی را در سال ۱۹۶۲ / ۱۳۴۱ در کشور به‌پا کند. کشورهای آفریقایی “مالی”، به‌رهبری مودیبو کیتا، جمهوری دموکراتیک “ماداگاسکار” در سال ۱۹۷۵/ ۱۳۵۴، “موریتانی” در سال ۱۹۷۲/ ۱۳۵۱، “سنگال”، و “کامرون” همگی یا تلاش کردند یا به‌طورکامل از زیر سلطه فرانک سی‌اف‌ای خارج شدند.

این وقایع در دوران اوج جنبش “عدم تعهد” یعنی هنگامی‌که برخی از این کشورهای آفریقایی به‌طورآشکار مسیر سوسیالیستی یا کمونیستی را دنبال نمی‌کردند یا در پی ائتلاف با اتحاد جماهیر شوروی نبودند اتفاق افتادند، بلکه تلاش می‌کردند تا به حاکمیت کامل در امور داخلی و خارجی‌شان دست یابند. همهٔ این جنبش‌ها درنهایت از جانب فرانسه تضعیف شدند و بسیاری از رهبران‌شان، بدون توجه به موضع‌گیری‌های ایدئولوژیک‌شان، در کودتاهای خشونت‌آمیز خودشان ترور یا دولت‌شان سرنگون شد.

 

ایالات متحده آمریکا، دومین استعمارگر

تا همین اواخر خاطرهٔ عصر آفریقای انقلابی همراه با سرکوب شدن‌شان به‌فراموشی سپرده می‌شدند، ولی اکنون پویایی‌های ژئوپلیتیک و طبقاتی به‌طورچشمگیر تغییر کرده‌اند. ظهور ایالات متحده در جایگاه امپراتوری‌ای سلطه‌طلب در جهان پس از جنگ جهانی دوم، گه‌گاه بروز اقدام‌هایی متضاد در بین قدرت‌های امپریالیستی را موجب شده است. ایالات متحده دارای ۲۹ پایگاه نظامی شناخته شده در قاره آفریقا دارد، در حالی که فرانسه فقط در ۱۰ کشور پایگاه نظامی دارد.

بسیاری از کشورها در غرب و شمال آفریقا که از آن‌ها نام برده شد، برای چندین دهه میزبان حضور نظامی همراه با استثمارگری اقتصادی غرب و توسعه نیافتگی خویش بوده‌اند. بر اساس پژوهش‌های مؤسسهٔ “ترای کانتیننتال”، پس از ویرانی لیبی با رهبری ناتو و جنگ‌های امپریالیستی ایالات متحده در غرب آسیا [ازجمله خاورمیانه]، گروه‌های افراطی اسلامی “از جنوب الجزایر تا ساحل عاج و از غرب مالی تا شرق نیجر را زیر سلطهٔ خشونت‌شان گرفتند”. این امر به قدرت‌های غربی بهانه‌ای داد تا مداخله‌های نظامی‌شان مانند عملیات برخانه در مالی در سال ۲۰۱۴/ ۱۳۹۳ را آغاز کنند. نیروهای فرانسوی پایگاه‌هایی جدید در این کشور ساختند ولی نتوانستند با شورش‌های فزاینده اسلام‌گرایان مقابله کنند.

اهمیت منطقهٔ “ساحل صحرا” را نمی‌توان نادیده گرفت. بورکینافاسو و مالی چهارمین و سومین تولیدکنندهٔ بزرگ طلا همراه با ذخایر فراوان مس و دیگر مواد معدنی کمیاب در آفریقا هستند. صنعت طلا در بورکینافاسو به‌تنهایی سالانه حداقل ۲ میلیارد دلار سود به‌همراه دارد که بیشتر آن به شرکت‌های معدنی کانادایی و استرالیایی می‌رسد درحالی که ۴۰ درصد از مردم بورکینافاسو زیر خط فقر زندگی می‌کنند.

ذخایر عظیم سنگ اورانیوم در نیجر یک‌سوم انرژی مورد استفاده فرانسه برای روشنایی را تأمین می‌کند. با این حال، بیش از ۸۰ درصد مردم نیجر از نیروی برق محروم هستند و تقریباً همین درصد از مردم در فقر زندگی می‌کنند. سازمان ملل در سال گذشته گزارش داد که ۱۸ میلیون نفر از مردم منطقهٔ “ساحل صحرا” را خطر گرسنگی تهدید می‌کند. سازمان ملل درعین‌حال گزارش داد تقریباً ۳۰ درصد از ذخایر معدنی جهان، ۱۲ درصد از ذخایر نفتی، ۸ درصد از ذخایر گاز طبیعی، ۶۵ درصد از زمین‌های قابل کشت، و ۱۰ درصد از منابع تجدیدپذیر آب شیرین در آفریقا قرار دارند.

در سال ۲۰۱۴/ ۱۳۹۳ رژیم دیکتاتوری کامپائوره که دولت سوسیالیستی بورکینافاسو در زمان سانکارا را سرنگون کرده بود به‌همین ترتیب سرانجام با کودتایی دیگر سرنگون شد. این رویداد در دورهٔ برخاستن موج کودتاها در این منطقه رخ داد که همگی با آموزش‌های “ستاد فرماندهی آفریقای ایالات متحده” (آفریکوم/(AFRICOM)، ستادی که برای نظارت نواستعماری ایالات متحده در آفریقا ایجاد شده بود، پیوندهایی عمیق داشتند. با این حال، این کودتاها از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۲۱ (۱۳۸۷ تا ۱۴۰۰) به‌نظر می‌رسد موجب برقراری نظام‌های بورژوازی‌ای کمپرادور با رهبرانی سرسپرده غرب بوده‌اند.  کودتاهای اخیر در مالی، بورکینافاسو (هر دو در سال ۲۰۲۲/ ۱۴۰۱) و اکنون نیجر، خصلت طبقاتی و جهانی‌ای متفاوت به‌خود گرفته‌اند و به‌نظر می‌رسد که هر کدام این کودتا‌ها از سوی گروهی از افسران نظامی آفریقایی رهبری می‌شود که در “ستاد فرماندهی آفریقای ایالات متحده” (آفریکوم/(AFRICOM)  آموزش‌شان را  دیده اند: آسیمی گویتا در مالی، ابراهیم ترائوره در بورکینافاسو، و عبدالرحمان تیچانی در نیجر همگی تا حدودی از فرماندهی آفریقای ایالات متحده آموزش نظامی دیده‌اند.

 

نتیجهٔ عکس

بنابراین، عقل سلیم حکم می‌کند که این رهبران نظامی عمداً در کشورهای بی‌ثبات مورد حمایت قرار می‌گیرند، زیرا غرب گمان می‌کند آنان قدرت حفظ نظم نواستعماری غرب و ادامه دادن به “جنگ جهانی علیه ترور” را داشته باشند که در وهله نخست ظهور نیروهای تندرو در منطقه ساحل صحرا را موجب شد. درعین‌حال، به‌نظر می‌رسد آنچه رخ می‌دهد دقیقاً خلاف همهٔ وعده‌های داده شده و لفاظی‌های سرآغاز هر کودتا است.

کیلم دوتامبلا، نخست‌وزیر کنونی بورکینافاسو که به‌مناسبت بزرگداشت چهل‌وچهارمین سالگرد انقلاب نیکاراگوئه از این کشور دیدار می‌کرد، در اشاره مستقیم به روابط تاریخی میان سانکارا و ساندینیست‌های انقلابی، گفت: “وقتی به اینجا می‌آمدم بسیاری از مردم به من می‌گفتند: ٬اگر دانیل اورتگا را ملاقات کردید درودهای ما را به او برسانید٬. بنابراین من از جانب همه بورکینایی‌ها به او درود می‌فرستم.”

ابراهیم ترائوره، رییس‌جمهور بورکینافاسو که فقط حضورش در نشست اخیر “روسیه و آفریقا” در سن پترزبورگ اهانتی تلقی می‌شود به امپریالیسم غرب، این پرسش را مطرح کرد: “چرا آفریقای غنی از منابع طبیعی فقیرترین منطقه جهان باقی مانده است؟” و ادامه داد: “چندین دهه است که کشورهای آفریقایی به‌صورتی خشن و وحشیانه از استعمار و امپریالیسم رنج می‌برند چندان که آن را شکلی مدرن از برده‌داری می‌توان نامید. سران کشورهای آفریقایی نباید مانند دست‌نشاندهٔ امپریالیست‌ها رفتار کنند. ما باید اطمینان حاصل کنیم که کشورهای ما ازجمله در زمینه تامین مواد غذایی خودکفا باشند و بتوانند تمام نیازهای مردم‌مان را برآورده کنند.” او صحبت خود را با تکرار سخنان چه‌گوارا، انقلابی مشهور، به‌پایان رساند: “پیروز باد مردم ما! یا وطن یا مرگ!”

کودتای نیجر، بی‌درنگ از سوی دولت مکرون در فرانسه تهدید شد. به‌گزارش رویترز، دفتر مکرون در بیانیه‌ای اعلام کرد: “رئیس‌جمهور هیچ حمله‌ای علیه فرانسه و منافع آن را تحمل نخواهد کرد.” فرانسه و ایالات متحده کمک‌های‌شان را به این کشور قطع کرده‌اند تا از انجام هرگونه تغییر احتمالی مشابه آنچه در بورکینافاسو و مالی رخ داد جلوگیری کنند. نیجر در واکنش به کاهش کمک‌های کشورهای غربی صادرات اورانیوم و طلا به فرانسه را متوقف کرد. رهبری جدید نیجر ظاهراً- بنابر منبع “آرشیو آفریقا”- همچنین به ایالات متحده گفته است: “کمک‌های خود را نگه دارد و به میلیون‌ها بی‌خانمان ایالات متحده بدهد… خیریه از خانه آغاز می‌شود.”

ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، در نشست “روسیه و آفریقا” در اواخر ماه ژوئیه/ ۵ و ۶ مردادماه اعلام کرد دولت او مقدار۹۰ درصد از بدهی‌های کشورهای آفریقایی به روسیه را که حدود ۲۳ میلیارد دلار است خواهد بخشید و تأمین برنامه‌های توسعهٔ زیرساختی و همچنین دسترسی به غذا و فناوری را نوید داد. علاوه بر این، به شش کشور آفریقایی (بورکینافاسو، زیمباوه، اریتره، مالی، سومالی، و جمهوری آفریقای مرکزی) مقدار ۵۰ هزار تُن غلات رایگان داده شد. به‌نظر می‌رسد همه این اقدام‌ها در جهت تضعیف نفوذ قدرت‌های امپریالیستی غربی باشد.

 

آیندهٔ منطقهٔ “ساحل صحرا” چگونه خواهد بود؟

منطقهٔ ساحل در قرن بیستم پتانسیل انقلابی‌ای شدید را شاهد بود و درنتیجه ده‌ها سال به‌گونه‌ای وحشیانه‌ سرکوب می‌شد. انباشت ظلم و ستم همراه با پویایی‌های ژئوپلیتیکی‌ای فزاینده به‌نظر می‌رسد به نقطهٔ جوش طبقاتی رسیده است و وضعیتی ناپایدار در سراسر این منطقه به‌وجود آورده است. مردم این منطقه آشکارا از استثمار نظام استعماری و بحران‌هایی دائمی رنج کافی برده‌اند. آیا این کودتاها علیه امپریالیسم هستند و به انقلاب منجر خواهند شد؟ باید منتظر ماند، هرچند توده‌ها در برخی موارد به خیابان آمده‌اند و از دولت جدید حمایت می‌کنند. البته اعتراض‌هایی نیز برای بازگرداندن رئیس‌جمهور سابق و  زندانی، محمد بازوم، صورت گرفته است.

تضادهای طبقاتی در کشورهای زیر کنترل استعمارِ نو فرانسه و غرب هرگز بهبود اقتصادی برای میلیون‌ها نفر از مردم این منطقه را سبب نشد. در عوض، مردم زحمتکش و ستمدیده دریافته‌اند کیفیت زندگی‌شان در سیر دهه‌ها فقط بدتر شده است. ممکن است آموزش نظامی رهبران کودتا به‌وسیلهٔ ایالات متحده نمونه‌ای دیگر از نتیجه عکس این سیاست خارجی باشد. پیش از این نیز کودتاهای بسیاری وجود داشته‌اند، ولی هیچ‌یک نتوانستند از ادامهٔ نفوذ فرانسه و مقاومت در برابر استعمار نو ایالات متحده موفق از کار درآیند. آیا روند رهایی ملی آغاز شده است؟ باید منتظر ماند.

کودتا یا تعلیق فرایند قانون اساسی راه‌حلی نهایی برای وضعیت بسیار بد نیجر نیست، ولی ادامه وضعیت پیش از کودتا در نیجر- یکی از آسیب دیده‌ترین و فقیرترین کشورهای مستقل جهان- نیز کاملاً غیرقابل دفاع است. آنچه مسلم است اینکه، امپریالیسم غرب برای حفظ موقعیتش به تسلط بر آفریقا نیاز دارد. تنها زمان نشان خواهد داد که آیا نظام سرکوبگر نواستعماری دوباره حمله‌ور خواهد شد یا مردم آفریقا خواهند توانست درنهایت حاکمیت ملی خویش را به‌طور‌کامل به‌دست آورند.

وضعیت هرگونه تحول یا  تغییر یابد، مردم این کشورها بیش از هرزمانی دیگر به همبستگی جهانی ناظرانی نیازمندند که در بیرون از آفریقا زندگی می‌کنند. نیازهای فوری مردم نیجر باید برآورده شوند. تحریم مواد غذایی اساسی و کمک‌های بشردوستانه به مردم کمک نخواهد کرد. کمک‌های واقعی نباید همچون ابزاری برای مجازات از سوی قدرت های غربی استفاده شوند. با هرگونه تلاش نیروهای امپریالیستی (چه ایالات متحده یا فرانسه) برای مداخله نظامی باید مقابله شود. زیرا چنین مداخله‌ای احتمالاً مقدمه‌ای برای جنگ داخلی و درگیری بیشتر خواهد بود. مردم زحمتکش و ستمدیده جهان باید در پی صلح و عدالت (در آفریقا و برای همه نوع بشر در جهان) متحد شوند.

 

به نقل از «نامۀ مردم»، شمارۀ ۱۱۸۹، ۶ شهریور  ۱۴۰۲

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا