به سوی آینده

به‌یادِ دکتر میرشمس‌الدینِ ادیب‌سلطانی (۱۴۰۲ – ۱۳۰۱): چپ، هنوز فرهنگ‌آفرین است

               ر. خ. آروین

 

کودکی بیش نبود که فرانسه را از یک کتابِ‌کهنه به‌نامِ “فرانسه بدونِ معلم” آموخت. آن‌گاه، با گوش‌سپردن به‌برنامه‌های رادیو بی‌بی‌سی، به‌فراگیریِ زبانِ‌انگلیسی پرداخت. در سال ۱۳۲۲ راهیِ دبیرستان شد، به‌سازمانِ جوانانِ حزبِ توده ایران پیوست و به‌خواندنِ نوشته‌های مارکس، انگلس و لنین آغاز کرد. در ۱۳۲۸ به‌دانشکده پزشکیِ دانشگاهِ تهران رفت و سرانجام، دانش‌رَسته‌ی دندان‌پزشکی شد. دکتر ادیب‌سلطانی به‌هند و سپس به‌وین رفت و به‌فراگیریِ روان‌پزشکیِ بالینی و پژوهش‌های بیوشیمیک پرداخت. چیزی نگذشت که دستیارِ پروفسورهافمن، از برجسته‌ترین روان‌شناسانِ آن روزگار شد. وی در سالِ ۱۳۴۰ برای دیدار با خانه‌واده‌اش به‌تهران بازگشت و برای همیشه در این‌شهر ماندگار شد. نخست به‌تدریسِ انگلیسی در بریتیش کانسل پرداخت اما خُرده‌گیری‌هایش از کتاب‌های زبانِ انگلیسی، گردانندگانِ این نهادِ بریتانیایی را ناخوشنود می‌ساخت. درسالِ ۱۳۴۶ به‌پیشنهادِ کریمِ امامی، سرویراستارِ بنگاهِ انتشاراتِ فرانکلین شد و از همین‌زمان، به‌پژوهش و ساختِ واژه‌های برابرگُمارِ فارسی به‌جای نمونه‌های برون‌مرزیِ آن نشست. نگارشِ کتاب‌های “درآمدی برچگونگیِ شیوه‌ی خطِ فارسی” و “راهنمای آماده‌ساختنِ کتاب”، برآمدِ تلاش‌های زبان‌شناختیِ وی در همان سال‌ها اَستند. ادیب‌سلطانی در سالِ ۱۳۵۶ از فرانکلین جدا شد و به‌نگارش و ترجمه‌ی کتاب پرداخت.

 

دکتر ادیب‌سلطانی (پزشک، فلسفه‌دان، زبان‌شناس، نویسنده، مترجم، نگارگر، ریاضی‌دان…) بر بیش‌از پانزده زبانِ امروزین و باستانیِ جهان چیرگی داشت و کتاب‌ها را از زبانِ بُنیادینِ‌شان به‌فارسی درمی‌آورد: ارمنی، انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی، اوستایی، پارتی، پارسی‌هایِ باستان و میانه، پهلوی، روسی، عِبری، عربی، فرانسه، لاتین و یونانیِ‌باستان در زُمره‌ی این زبان‌ها بودند. در کارنامه‌ی فرهنگیِ این دانشورِ کم‌مانند، به‌جُزکتاب‌هایی که به‌‌انگلیسی نوشته است، آفرینه‌های زیر، ازهمه نمونه‌وارترند:

۱- رساله‌ی وین: بازنمود و سنجشِ مکتبِ فلسفیِ تَحَصُل‌گِرَویِ منطقی یا آروین‌گروی منطقیِ حلقه‌ی وین، ۱۳۵۹

۲- ایمانوئل کانت، سنجشِ خِرَدِ ناب، ۱۳۶۲

۳- برتراند راسل، جُستارهای فلسفی، ۱۳۶۳

۴- لودویگ ویتگنشتاین: رساله‌ی منطقی – فلسفی، ۱۳۷۱

۵- ویلیام شکسپیر، بودن یا نبودن: تَک ‌گفتارِ هملت در سوگنامه هملت، شاهپور[شاهزاده‌ی] دانمارک، سروده‌ی ویلیام شکسپیر، ۱۳۷۵

۷- ارستو، منطقِ ارستو (اُرگانون)، ۱۳۷۸

۸- ویلیام شکسپیر، سوگ‌نمایشَ شاه ریچاردِ سوم، ۱۳۷۹

۹- داوید هیلبرت و ویلهلم آکرمان، بنیادهای منطقِ نِگَریک، ۱۳۸۰

۱۰- ویلیام شکسپیر، ویراسته‌ی هَرولد جنکینز، سوگنمایشِ هملت، شاهپورِ دانمارک، ۱۳۸۵

۱۱- لودویک ویتکنشتاین، ویراستِ دوزبانه‌ی رساله‌ی منطقی – فلسفی، ۱۳۸۹

۱۲- مساله چپ و آینده‌ی آن، ۱۳۸۹، به‌زبانِ انگلیسی.

رفیق ادیب‌سلطانی که‌در سال‌های دبیرستان به‌حزبِ توده‌ی ایران پیوسته بود، باورِ خود را به‌یگانه حزبِ طبقه‌ی کارگرِ ایران، هرگز از دست نداد و تا پایانِ زندگیِ پُربارِ علمی‌اش، همواره یک توده‌ای وفادار باقی ماند.

 

نگرشِ زبان‌شناختی

ادیب‌سلطانی با چیرگی‌اش ‌بر انبوهی از زبان‌های زنده و مُرده‌ی جهان، و با یادمانده‌ای آکنده از یک فرهنگِ واژگانیِ خیره‌کننده می‌گفت: ”یگانه راهِ برزیستنِ زبان‌پارسی در جهانِ دانش و فن‌آوریِ کنونی، بهره‌وری از زبان‌های امروز، دیروز و باستانیِ ایران است. وی در کتابِ “درآمدی برچگونگیِ شیوه‌ی خطِ فارسیِ” برآن بود که سامه/ شرطِ بُنیادینِ “همسان‌نگریِ پویا و زنده در پرسش‌هایِ خطِ فارسی آن است‌که کوششِ خردمندانه در جُست‌وجویِ حقیقت و یافتنِ” دیسه‌های درست، با نرمش‌پذیری و شکیبِ عملی همراه باشد.“ (ص ۱)

وی دبیره/ خطِ کنونیِ فارسی را پوشیده در شایوردی از آشفتگی‌ها و پراکندگی‌ها می‌دید و می‌گفت: نگارشِ فارسی، در هم‌سنجی با شماری از زبان‌های باختری، در دیدی کلی‌نگر، آوره‌ها/ نکته‌های ناگشوده ندارد. به‌باورِ دکتر ادیب‌سُلطانی، آشفتگی در شیوه‌های نگارش یا در نوشتار، تا اندازه‌ای در سرشتِ زبان و دبیره‌ی ماست. زیرا تَرابُردِ آگاهی‌های زبانی یا گفتاری از راهِ خط، در همه‌ی زبان‌ها، سرزمین‌ها و روزگاران، به‌ناچار درگیرِ کُنش‌گری‌های طبیعیِ هنجارشکن است. (← پیشین) وی، بُنیادین‌ترین راهِ هماهنگ‌سازیِ شیوه‌نوشتِ فارسی را، نگارشِ فرهنگِ درست‌نویسی می‌دانست و می‌گفت چنین فرهنگی به‌بازگویی و بازنماییِ ماده‌ها، به‌جُز اشاره‌هایی، نیاز نخواهد داشت و بهتر است به‌نگاشت/ ظبطِ “درست‌ترین” یا “بهترین” ریخت‌ها/ دیسه‌ها بسنده کند و گاه، دیسه‌های “مجاز” دیگر را هم برنویسد:

ما به‌فلسفه‌ی کار و پایه‌های نظری و تاریخیِ پرسش‌های ← آواییک و ← واک‌شناختی و ← مورفولوژیِ فارسی و ایرانی نیز خواهیم پرداخت، و از سویِ دیگر، در پرسش‌های عملی، چه‌بسا بحثِ ما بر سرِ رسم‌ها و قرارها و آیین‌هاست، و گاه، درست و نادرست در کار نیست، بلکه گفت‌وگو بر سرِ گزینشِ یکی‌از دو شکلِ درست است. بنابراین، اصطلاح‌های رسمِ‌خط (رسم‌الخط) و شیوه‌ی نوشتن و چاپ کردن نیز، وافیِ به‌مقصودند و سودمند.“ (ادیب‌سلطانی، پیشین، ص ۳)

 

ترجمه‌های واژه به واژه

ترگمان‌ها/ گردانش‌های ادیب‌سلطانی، چنان‌که کارشناسانِ فن گفته‌اند، از دقتی کم‌مانند برخوردارند؛ وفاداریِ وی به‌زبانِ آغازگاه/ مبدا آثر چندان بود که به‌گفته برخی خُرده‌گیرانِ ترجمه‌های استاد، متن‌های فلسفیِ بازگردانده را به‌همان اندازه‌ی متنِ بُنیادین، دشوار و پیچیده می‌ساخت. آن‌چه اما از قلمِ ا. سلطانی گذشته برآمدِ دو ویژگیِ پایه‌ای در هردو متنِ آغازین و بازگردانِ آن بود:

۱- شیوه‌ی نگارشِ متن‌های فلسفی، از نخستین فیلسوفان به‌این‎سو، همواره دشوار و پیچیده بوده است. این پیچیدگی در آفرینه‌های فلسفیِ ارستو، کانت، هگل، ویتگنشتان و برتراند راسل و دیگران نیز، که مترجم با آن‌ها سروکار داشته است دیده می‌شود. از آن‌میان، هگل، به‌جُز پیچیدگیِ متن، نثری سخت و نازیبا هم داشته‌است. بدین‌گونه، ترجمه‌ی وفادار به‌متن، که‌در کارهای ا. سلطانی ازهمه نمونه‌وارتر است، همان دشواری‌ها را با خود به‌دیبای بازگردان شده نیز می‌آوَرَد.

۲- رفیق ا. سلطانی نه‌با یک داستانِ ساده، که با متن‌های دشواریابِ فلسفی روبه‌رو بوده و برای بازگردانِ آن‌ها، به‌زبانی نیاز داشته که توانایی‌های متنِ آغازگاه را داشته باشد. به‌یاد آوریم که تَرادادها/ سُنت‌های فلسفیِ ایران، از پساروزگارِ ملاصدرا و سپس شیخ‌هادیِ سبزواری، روبه‌فراموشی نهادند و ما از یک زبانِ پویایِ فلسفی بی‌بهره ماندیم.

ا. سلطانی اما با توانایی‌های زبان‌شناختی‌اش، ناگزیرِ از واژه‌سازی بوده و با این‌کار توانسته است زبان‌های دوسویِ متن را به‌هم‌ترازی برساند. برای‌نمونه، او با بارگیری از زبانِ پهلوی، به‌واژه آناکاوی در برابرِ تجزیه و تحلیل دست یافته و این هردو را درکنارِ هم آورده است. نیز با وام‌گیری از پیشوندِ باستانیِ تَرا (پیشوندی که فرهنگستان نیز به‌یاریِ آن واژه‌هایی هم‌چون ترابری را ساخته بود)، واژه زیبای تَراداد را در برابرِ سُنت ساخته است.

در دقتِ آکادمیکِ استاد همین بس‌که وی برای ترجمه‌ی ارغنونِ ارستو که برای نخست‌بار از زبانِ یونانی انجام می‌گرفت، دوازده سالِ آزگار زمان گذاشت. استاد عبدالعلیِ دستغیب مترجم، سنجش‌گرِ ادبی و فلسفه‌دان، درباره‌ی بازگردانِ “سنجشِ خِرَدِ نابِ” ایمانوئل کانت گفته است:

ا. سلطانی برای این بازگردان، انبوهی واژه‌ی فلسفی ساخته است. من، “سنجشِ خِرَدِ ناب” را به‌یاری یکی‌از دوستانِ ریاضی‌دانم که زبانِ آلمانی می‌داند، با اصلِ کتابِ کانت هم‌سنجی کردم؛ ترجمه‌ی ادیب‌سلطانی یک شاهکار است. امکان ندارد کسی بتواند کتابِ کانت را،‌ بهتر از این به‌فارسی درآوَرَد.“ (فلسفه بافی و فلسفه شكافی در گفت‌وگو با عبدالعلی دستغیب | مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (cgie.org.ir)  ، با اندکی ویرایش)

 

فرجامِ سخن

رفیق ادیب‌سلطانی در سالِ ۱۳۸۹ در سنِ ۸۰ سالگی، کتابِ درخورِ درنگِ “مساله چپ و آینده آن” ‌را در نشرِ هرمسِ تهران و به‌زبانِ انگلیسی از چاپ درآورد. شاید گزینشِ زبانِ انگلیسی برای کاستن از حساسیت‌های وزارتِ ارشاد بوده است. می‌خواست آن‌را به احسانِ طبری پیش‌کش کند که دید، وزارتِ ارشاد نمی‌گذارد و آن‌را به کریستوفر کادول اهدا کرد.

 

وی در کتابِ مساله چپ…، با رواداری و پرهیز از هرگونه پِی‌ورزی/ تعصب، از همه‌چیزِ باخترزمین (ادبیات، هنر، اندیشه، فلسفه، اندیشه‌های پیشامدرن، مدرن و پُست‌مدرن…) سخن به‌میان آورده و نشان داده است که از آرمان‌های بشردوستانه‌ی چپ و نیز حزبِ توده‌ی ایران دور نشده است. با آن‌که در این کتاب، با اندیشه‌های کسانی از گونه‌ی کانت، نیچه، هایدگر، ویتگنشتاین، دریدا و گزاره‌های پُست‌مدرنیستی شاید بیش‌از اندازه‌ی لازم، رواداری نشان داده شده، اما وی هم‌چنان مارکس را نابغه‌ای بسیار بزرگ و مانیفستِ حزبِ کمونیستِ او و انگلس را از درخشان‌ترین و برجسته‌ترین آفرینه‌های تاریخِ اندیشه‌ی آدمی دانسته است. ا. سلطانی به اکبرِ معصوم‌بیگی گفته بود:

چپ، هنوز فرهنگ‌آفرین است و راست، هرگز به‌گردِ پایِش هم نمی‌رسد.

و سرانجام، استاد ادیب‌سلطانی گفته بود:

چپ باید شاداب و سرزنده بماند و شور ونیرو و گرمایِ سرشارِ اندیشه‌اش را از دست ندهد. جهان در نبودِ چپ، به‌تنگ‌دستی و میان‌مایگی می‌رسد. برآمدِ بی‌نواییِ چپ، واپس‌ماندگیِ روان‌هاست. سُستیِ وکاهِلیِ چپ، به‌زیانِ توده‌ها و فرهنگ و اخلاقِ بشری است.

***

به نقل از «به سوی آینده» شمارۀ ۵، آذر ۱۴۰۲

 

 

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا