شعر گذار بالنده
در کدامین نقطه،
این شیب
که خود فرازی را از سر گذرانده است:
– بالنده!
به بلندایی دیگر
متصل خواھد شد؟
بلندایی رو به فراز
که بنیان صخره وارش را
در ذھن کار باید جست. در کدامین نقطه این مام
که بارھا فرزندی زائیده است:
– نارسیده!
در ھلھلهای از شرارهھای شادی
با طعم دردی زندگی ساز
کودکی میزاید:
– سرزنده!
کودکی که با گلخندهای بر لب،
بالنده خواھد شد!
“در بھاری که شکوفه خواھد داد.”
اینک، در این جھان ناھمگون
قصرھای بنا شده بر امواجِ شکننده
از کپرھای سنگی بیدوام ترند!
قصرھایی
که از درون پنجرهھایی
به غایت بلورین
گذشتهای را مینگرند!
– پوسیده!
و کپرھایی
که از درون پنجرهھایی به غایت فرسوده
آیندهای را مینگرند:
– زاینده!
“آیندهای که حاصل خواھد شد.”
اینک دستان تغییر
بر پیشانی کار بوسه میزنند
بوسهھایی که گل خواھند داد:
گلھایی سرخ فام!
تا از درون جولانگاه فقر،
فقری جھان شمول
فقری که نعره خواھد شد
با گشایشِ راھی از درون سنگلاخ
وارونگی زیستن را درمانی باشند:
“راھی که بیگمان باز خواھد شد.”
و ھماکنون اغنیای چیره
که در آسمانی بیداد
آزادی عام را به سخره میگیرند،
دلنگران از حفظ قصرھای عشرتساز خویش،
از فریادھایی
سرشار از احساس زیستن میگریزند
و در محلهھای بالا
آنجا که از آرامشی دروغین
سرشار است،
گوشهای را برمیگزینند:
– منزوی!
تا ھراسشان از نگاهھای منزجر را
گریزی باشد.
در کدامین نقطهی این شیب،
که خود فرازی را از سر گذرانده است:
بالنده!
به بلندایی دیگر
متصل خواھد شد،
در گذرگاھی که کھنه در میماند
و نو چیره،
“تا آزادی عام را در بستری از داد بپروریم.”
م. د. پویا
***
به نقل از «به سوی آینده» شمارۀ ۵، آذر ۱۴۰۲