صلح و نظامیگری در دوران ما
س. ا. سپیده
در جهان زیر سلطه امپریالیسم و بهطور کلی سرمایهداری، نظامیگری، جنگ و غارت، و ویرانی محیطزیست دست در دست هم زندگی و بقای بشر و دیگر جانداران روی کره زمین را تهدید میکند. همان طور که میدانیم سرچشمه اساسی جنگها در دوران ما نظام سرمایهداری است. نظامیگری و جنگافروزی، تحمیل زورگویانه سیاست قدرتهای بزرگ امپریالیستی به کشورهای دیگر، فروش انواع تسلیحات و خدمات نظامی و کسب سودهای کلان، تجاوز به کشورهای “بهاصطلاح” نافرمان و جنگافروزی شیوههای سرمایهداری برای حل بحرانهایش هستند.
از میان رفتن اردوگاه سوسیالیسم با همه کاستیهایی که داشت، شکستی بزرگ برای روند جهانی گذار به سوسیالیسم و همچنین فاجعهای برای حفظ صلح و جلوگیری از جنگ و درنتیجه جلوگیری از روند پیشرفت اجتماعی و اقتصادی کشورهای توسعهنیافته یا درحالتوسعه بود. تا زمانی که اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت، پیمان نظامی آتلانتیک شمالی “ناتو” هرچند که میخواست ولی هیچگاه حقیقتاً خارج از اروپا عملیاتی انجام نداد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ / ۱۳۷۰ خورشیدی و همزمان با پیشروی بهسوی شرق بود که آمریکا بهوسیله ناتو (که در واقع چیزی جز سازماندهی مجدد ارتش آمریکا پس از خاتمه جنگ جهانی دوم نیست) نخست در سال ۱۹۹۹ / ۱۳۷۸ با بمباران بلگراد در جنگ داخلی یوگوسلاوی دخالت کرد. سپس در سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ / ۱۳۸۰ و ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ حمله به افغانستان و عراق و اشغال آنها را میبینیم. اولین دخالت نظامی ناتو در آفریقا در سال ۲۰۱۱ / ۱۳۹۰حمله به لیبی بود.
در سالهای اخیر ایالات متحده آمریکا حضورش در آفریقا را از طریق افزایش نیروهای نظامی- ۲۹ پایگاه نظامی- گسترش داده است. فراموش نباید کرد که آمریکا بیش از ۸۰۰ پایگاه نظامی در جهان دارد. امپریالیسم آمریکا در سالهای اخیر به راهزن جهانیای بهتماممعنا و بزرگترین تهدید صلح جهانی تبدیل شده است.
ایالات متحده آمریکا علاوه بر تلاش در گسترش پیمان نظامی ناتو از طریق جذب کشورهای دیگر بهعضویت در آن، در سالهای اخیر به ایجاد پیمانهای منطقهای نیز اقدام کرده است که از آن میان به پیمان نظامی منعقده بین استرالیا، آمریکا، و انگلیس زیر عنوان “آکوس” (AKUS) و پیمان منعقدهای دیگر بین ژاپن، هند، آمریکا، و استرالیا بهنام”کواد” (QUAD) با هدف محاصره و مقابله احتمالی با جمهوری خلق چین اشاره میتوان کرد.
سرچشمهٔ جنگها در دوران ما نظام سرمایهداری است ولی این بدان معنا نبوده که پدیدهٔ بروز جنگ خصلتی ناگزیر و اجتنابناپذیر داشته باشد و امکان جلوگیری از آن وجود نداشته باشد. جنگها و درگیریهای مسلحانه خیلی قبل از وقوع خشونت آغاز میشوند. خشونت نشانهٔ مشکلات سیاسی و ناهنجاریهای اجتماعی و تضادهای نظام سرمایهداری است.
برای مدتزمانی طولانی صلح فقط وجود نداشتن درگیری مسلحانه و پدیدهای بود که بهمحض پایان جنگ بهوجود میآمد. اما صلح درواقع چیزی فراتر از نبود جنگ و خشونت مستقیم مسلحانه است.
بر اساس مطالعات و تحقیقات سالهای اخیر، اکنون بین بهاصطلاح “صلح منفی” یعنی وجود نداشتن جنگ و درگیری مسلحانه و “صلح مثبت” تمایزی وجود دارد.
مفهومی گستردهتر که عوامل مورد نیاز برای پایداری صلح در طول زمان را در نظر میگیرد “صلح مثبت” نام گرفته است. صلح مثبت برای مثال ساختارها، نگرشها، و نهادهای دموکراتیک و فراگیر اجتماعیای را شامل میشوند که جوامع صلحآمیز را ایجاد و حفظ میکنند. صلح مثبت بهدلیلهای اصلیای که در پشت برافروخته شدن آتش مناقشهها و درگیریها قرار دارد میپردازد. جنگها و درگیریهای مسلحانه خیلی قبل از وقوع خشونت آغاز میشوند. خشونت نشانهٔ مشکلات سیاسی و ناهنجاریهای اجتماعی و تضادهای نظام سرمایهداری است. یکی از این دلیلها محدود کردن نیازهای اساسی انسانی و تجاوز به حقوق انسانی میتواند بوده باشد. بهعبارت دیگر، صلح یک تداوم است. صلح نهتنها هدف، بلکه یک فرایند است و چیزیست که همهٔ ما میبایست خواستار آن باشیم و برای دستیابی به آن تلاش کنیم.
واژه صلح پایدار، اولین بار در سال ۲۰۱۶ / ۱۳۹۵ خورشیدی ازسوی یکی از نهادهای زیر نظارت سازمان ملل متحد که برای مدیریت اختلافات و خاتمه درگیریهای نظامی و برقراری صلح فعالیت میکرد ابداع شد. نتیجه مطالعات و بررسیهای این نهاد از جمله این بود که دیدگاه آنچه بهعنوان تلاشهای صلحآمیز تعریف میشوند بسیار محدود بوده و بیشتر این تلاشها و اقدامهایی که سازمان ملل در طول سالهای دهه ۱۹۹۰ /۱۳۷۰ انجام داده همگی پس از شروع درگیریای مسلحانه بوده است. به همین دلیل مفهوم “صلح پایدار” برای روشن شدن و گسترش آنچه باید در مفهوم “ساخت صلح” گنجانده شود معرفی شد. مجموعه نهادها و ارگانهای زیر پوشش سازمان ملل شروع کردند کار پیشگیری از درگیری را، یعنی کارهای انجام شدنی و ممکن برای پیشگیری از وقوع جنگ، در تعریف صلح بگنجانند. از آن پس تلاش برای دستیابی به صلح پایدار طیفی گسترده از فعالیتها را شامل میشود که از بروز درگیری و تشدید تنش یا ظهور دوباره درگیری میتواند جلوگیری کند. بهعبارت دیگر، صلح پایدار بهمعنای فراتر از علائم مدیریت بحران حاد و حل فوری درگیری نگریستن و در عوض افزایش تمرکز بر دلیلهای اصلی درگیری و جنگ است.
رشد میلیتاریسم در میان کشورهای جهان از مهمترین عاملها در ایجاد سوءِظن بین همسایگان و تهدیدی جدی برای صلح جهانی است. میلیتاریسم در نظام سرمایهداری که میتوان آن را معادل نظامیگری یا نظامیسازی دانست، فرایندی است که در آن اهمیت هنجارها و ویژگیهای نظامی بهتدریج عادی میشوند بهطوریکه ابزار نظامی و خشونت و سلاح بهمنزلهٔ بخشی طبیعی و ضروری از جامعه تلقی میشوند.
از نظر تاریخی بزرگترین تهدید برای یک کشور حملههای نظامی دیگر کشورها در نظر گرفته شده است. اگر چه امروز تحلیل “تهدید” تغییر کرده است اما با پدید آمدن دیدگاههایی نو کماکان ایدهٔ نیاز به سرمایهگذاری در نیروهای نظامی و ارتش اعتبار خود را در جهان سرمایهداری حفظ کرده است. بنابراین هنگامی که سیاست امنیتی مورد بحث قرار میگیرد، هنوز بر طبق دیدگاه سنتی امنیت ملی، میبایست از مرزهای کشور در برابر تهدیدات نظامی خارجی محافظت شود. این نظریه بر این اصل استوار است که امنیت و صلح را میتوان با ابزارهایهای نظامی تضمین کرد و نیرویهای مسلح برای مقابله با درگیریها و تهدیدها ضروریست، همچنین فرض بر این است که رقابت و دشمنی امری طبیعی و ثابت است.
بر طبق این نظریه، بازیگران اصلی دولت و مرزهای آن هستند برخلاف نظریهٔ امنیت انساندوستانهٔ سوسیالیستی که در آن امنیت افراد و گروهها در مرکز توجه قرار دارد. نظامیسازی نهتنها در زمان جنگ، بلکه در زمان صلح نیز رخ میدهد. در شرایط حاضر که جنگ و خونریزی در اوکراین در جریان است و در دیگر کشورهای اروپایی صلح برقرار است رشد نظامیگری در تقریباً بخش بزرگی از اروپا را شاهد هستیم. بهعنوان مثال، آلمان و فرانسه پس از حمله روسیه به اوکراین بودجهٔ نظامی سال ۲۰۲۳ / ۱۴۰۲ خود را بهترتیب ۱/۷ و ۱/۵ بیلیون یورو افزایش دادهاند و به ۵۱/۸ و ۴۵/۴ بیلیون (میلیارد) یورو رساندهاند. و یا در سوئد که تا پیش از سال ۲۰۲۰ / ۱۳۹۹ ثابت بودن یا کاهش بودجه نظامی این کشور را شاهد بودهایم پس از آغاز جنگ اوکراین و پس از ۲۰۰ سال حفظ بیطرفی در مناقشههای جهانی و حتی حضور چشمگیرش در مقام میانجیای قابلاعتماد و بیطرف در مذاکرات صلح بین کشورهای درگیر جنگ در گذشته، بههمراه کشور فنلاند شتابان به پیمان نظامی ناتو پیوستند. پیامد مستقیم این تصمیم سوئد، افزایش ۱۳/۷ درصدی بودجه نظامی این کشور و رساندن آن به رقم ۸/۷ بیلیون دلار برای سال ۲۰۲۳ / ۱۴۰۲ بوده است. پدیدهای دیگر که در فرایند نظامیگری در جامعههای سرمایهداری میبینیم این است که اصولاً امکان انتقاد از سرمایهگذاریها در ارتش تقریباً غیرممکن میشود. از فعالیت منتقدین نظامیگری در جامعه جلوگیری میشود و آنان را افرادی ضعیف و سادهلوح خوانده و حتی در مواردی آنان را از عوامل دشمن و همچون تهدیدی امنیتی به جامعه معرفی میکنند.
بهدلیل تضادهای نظام سرمایهداری و در زمان افزایش گرایش به نظامی شدن و تسلیح مجدد اینکه شاهد رشد ناسیونالیسم باشیم تصادفی نیست. زیرا مفهوم امنیت ملی بهجای تهدید علیه امنیت مردم قرار میگیرد. مفاهیم “ما” و “آنها” (خودی و دیگری) هم برای نظامیسازی و هم برای ناسیونالیسم اساسی هستند. رشد حزبهای راست افراطی و حتی نوفاشیستی در جهان بهویژه در اروپا به پدیدهای عادی تبدیل شده است، بهعنوان مثال، در فرانسهNational Rally (NationalFron).
حزب خانم ماریون لوپن در انتخابات فرانسه در مقام دومین حزب فرانسه شناخته شد و در مجلس قدرتمندترین بلوک مخالف دولت آقای مکرون را رهبری میکند. و یا در ایتالیا، ائتلاف راستمیانه که حتی حزبها و دستههای فاشیستی را نیز شامل میشود در آخرین انتخابات پیروز گردید و خانم جورجیا ملودی بهسمت نخستوزیر این کشور انتخاب شده است. در مجارستان، لهستان، هلند، اطریش، و حتی سوئد نیز به همین ترتیب حزبهای راست افراطی در سالهای اخیر رشدی بیسابقه داشتهاند. در سوئد حزب سوئدیهای دمکرات (Sverigs Demokrat) پس از حزب سوسیال دموکرات این کشور در مقام دومین حزب سوئد پس از انتخابات اخیر موفق شد در ائتلاف با حزبهای راست سنتی سوئد در قدرت و اداره کشور سهیم شود.
تفکر سیاست امنیتی سنتی امپریالیستی بر سیاست بازدارندگی مبتنی بوده است. بر اساس این تز، تهدید به خشونت یا خشونت محدود یکطرف میتواند طرفی دیگر را از حمله یا استفاده از خشونت باز دارد. در حال حاضر روند تسلیح مجدد نظامی در سطح جهان بهدلیل وقوع جنگ در اوکراین بهشدت افزایش یافته که در نتیجهٔ آن بسیاری از کشورها منابع بیشتری را صرف دفاع نظامی و آمادگیهای جنگی میکنند. مجموع هزینههای نظامی جهانی در سال ۲۰۲۲ / ۱۴۰۱ بهمیزان ۳٫۷ درصد افزایش داشته و به بالاترین حد خود یعنی ۲۲۴۰ بیلیون (میلیارد) دلار رسیده آن هم درحالی که در این سال بهدلیل شیوع بیماری کووید و عواقب اقتصادی آن مجموع تولید ناخالص جهانی با کاهش روبهرو بوده است.
بر طبق گزارش مؤسسه تحقیقات بین المللی صلح استکهلم (Stockholm International Peace Research Institute, SIPRI) بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۲ / ۱۳۹۷ تا ۱۴۰۱ ، آمریکا با داشتن سهمی ۴۰ درصدی در صدر لیست صادرکنندگان تسلیحات جهان قرار داشته و توانسته به ۱۰۳ کشور یعنی به بیش از نیمی از کشورهای جهان اسلحه بفروشد. لازم به یادآوریست که ۴۱ درصد از کل صادرات تسلیحاتی آمریکا به کشورهای منطقهٔ خاور میانه بوده است. عربستان سعودی، قطر، کویت، و امارات متحدهٔ عربی جزو ده کشوری بودهاند که بالاترین رقم واردات تسلیحات آمریکایی را داشتهاند. سهم کشورهای آسیایی ژاپن، کرهجنوبی، تایوان، و استرالیا از صادرات تسلیحاتی آمریکا در این دوره زمانی ۳۲ درصد بوده است. در همین دوره کشورهای اروپایی عضو ناتو نیز ۲۳ درصد از کل صادرات نظامی آمریکا را به خود اختصاص دادهاند. لازم به اشاره نیست که کمکهای مالی، نظامی، و ارسال سلاحهای جنگی در وهله نخست از جانب آمریکا و سپس از سوی متحدان اروپاییاش در ناتو به اوکراین پس از حمله روسیه به آن کشور ابعادی بیسابقه یافته است.
روسیه نیز با داشتن سهم ۱۶ درصد، فرانسه با ۱۱ درصد، و چین و آلمان بهترتیب با ۵/۲ و ۴/۱ درصد در ردههای بعدی صادرکنندگان تسلیحات پس از آمریکا قرار دارند. فرانسه به عنوان تولید کنندهای باسابقه و شناخته شده در عرصه تسلیحات و در بازار جهانی اسلحه، روسیه- در مقام دومین صادرکننده اسلحه پس از آمریکا- را به چالش میکشد. بر اساس برخی برآوردها، این کشور در سال ۲۰۲۲/ ۱۴۰۱ نسبت به روسیه سفارشهای تسلیحاتیای بیشتر داشته است. از آن جمله به قرارداد فروش ۴۲ هواپیمای جنگی به اندونزی میتوان اشاره کرد.
۸۰ درصد صادرات اسلحه چین به آسیا و اقیانوسه بوده است. چین در این دوره به ۴۶ کشور سلاح و تجهیزات نظامی صادر کرده است. پاکستان با ۵۴ درصد کماکان از سال ۱۹۹۱ / ۱۳۷۰ بزرگترین مشتری تجهیزات نظامی چین میباشد. پاکستان و چین همچنین بهطور مشترک برخی از سیستمهای تسلیحاتی با منشأ چینی مانند تانک، جت جنگنده تندر، موشکهای ضد تانک، موشکهای زمین به هوا، و ناوچههای توپدار را در پاکستان تولید میکنند. اگر چه جنگ اوکراین برای پیمانکاران نظامی آلمان نیز یک موهبت بوده است، اما این کشور همچنان با محدودیتهایی مواجه است که از صنعتزدایی، رکود در حال گسترش، و عدم اطمینان در مورد تأمین منابع انرژی در آینده ناشی است.
صفآرایی ارتش روسیه در مرزهای این کشور با اوکراین در دسامبر ۲۰۲۱ / ۱۴۰۰ و سپس حمله نظامی و اشغال بخش شرقی و روستبار این کشور در فوریه ۲۰۲۲/ ۱۴۰۱، بازار پیمانکاران نظامی و تولید کنندگان اسلحه و تجهیزات نظامی را در دو سوی اقیانوس اطلس بسیار گرم کرده است.
کمپانی روسیKB Mashinostroyeiya که بخشی از هلدینگ دولتی مجتمعهای نظامیRostec میباشد، تولیدات برخی اقلام نظامی خود را در سال ۲۰۲۲ / ۱۴۰۱ تا ۲/۵ برابر افزایش داده بود. این کمپانی بهدلیل تولید سامانههای متحرک و موشکهای بالستیک با برد کوتاه9K720 Iskander که در گزارشات آژانسهای اطلاعاتی ناتو به SS-26 Stone نامیده میشود، شهرت جهانی دارد.
در طرف مقابل، تولید کننده آمریکایی HIMARS, Javilins. که سیستم (GMLRS) Guided Multiple Launch Rocket System، را تولید میکند بهاصطلاح حتی – با ۸ روز کار در هفته- توان پاسخگویی و تامین نیاززهای اوکراین را ندارد. در یکی از گزارشهای خبری هفتههای اخیر، مدیر یکی از کارخانههای تولید مهمات در یکی از ایالتهای مرکزی آمریکا در مصاحبه با گزارشگر تلویزیون گفت که تولیدات ماهانه این کارخانه که به اوکراین فرستاده میشود ظرف ۳ تا ۴ روز دود و به هوا فرستاده میشوند.
یکی دیگر از عاملهای بسیار منفی و خطرناک، ظهور و باز شدن پای کمپانیها و پیمانکاران خصوصی به مناقشه و درگیریها از اواخر سالهای دهه ۱۹۹۰ میباشد، کمپانیها و پیمانکاران خصوصیای که به بازیگرانی رایج در درگیریهای مسلحانه و جنگها تبدیل شدهاند. سهامداران خصوصی این کمپانیها از طریق تجارت اسلحه، نیروی انسانی، آموزش، مشاوره، و تدارکات در جنگها سودهایی نجومی کسب میکنند. اگر در “ویکیپدیا” با نوشتن کلید واژهٔ ” Private military contractor” یا ” company ” به جستجو بپردازید به نام دهها کمپانی خصوصی در این زمینه بر خواهید خورد. آمریکا با ۱۵ کمپانی که مشهورتریناش- و نه بزرگترین آنها- “Academy” یا همان “Black water ” است که در حملهٔ نظامی آمریکا به عراق و افغانستان و اشغال آن کشورها و همچنین در درگیریهای سوریه حضور چشمگیر داشته است، در این میان جایی ویژه دارد. در اروپا هم به نام کمپانیهایی از کشورهای انگلیس، فرانسه، آلمان، و هلند نیز بر خواهیم خورد. روسیه با داشتن ۷ کمپانی که مشهورترین آنها واگنر (Wagner) است در فهرست این جستوجو قرار دارد. نیروهای واگنر نهتنها در جنگ اوکراین حضوری چشمگیر داشتند، بلکه در برخی از درگیریهای کشورهای آفریقا نیز شرکت داشتهاند.
امروزسیاستهای کشورهای امپریالیستی به سرکردگی آمریکا میرود تا جامعهٔ بشری را با فاجعهای سهمگین روبهرو کند.
در شرایط دشوار کنونی وظیفه نیروهای سوسیالیست و مترقی، پشتیبانی و همکاری با تمامی ارگانها و سازمانهایی است که با این سیاستهای مخرب مقابله میکنند. فعالان محیط زیست، هواداران خلعسلاح عمومی، فعالان ازبینبردن سلاحهای کشتار جمعی، سازمانهایی که با بهکار بردن مین در درگیریها مخالف هستند، نیروهای خواستار امحای سلاحهای هستهای و جز اینها، متحدان نیروهای حامی صلح در جهان ما هستند.
گستردهتر باد دامنهٔ همکاری تمامی نیروهای صلحدوست!
***
به نقل از «به سوی آینده» شمارۀ ۵، آذر ۱۴۰۲