فرش قرمز امپریالیسم پیش پای صهیونیسم برای نابودکردن فلسطینیها
ح. کوشا
از شنبه ۱۵ مهر (۷ اکتبر) تا امروز جهان شاهد درگیری خونین تازهای بوده است که یادآور نسلکشی و بیخانمان کردن بومیان استرالیا و قارهٔ آمریکا به دست اروپاییان ”متمدن“ است. چرا راه دور برویم؟ نسلکشی امروز نیروهای اسرائیلی در سرزمینهای فلسطینی، و بهویژه در نوار غزه، یادآور فاجعهٔ ”نکبت“ و کشتار دیر یاسین در سال ۱۹۴۸ است. در وقایع آن سال، شبهنظامیان صهیونیست در زیر چتر حمایت امپریالیسم بریتانیا دست به کشتار گستردهٔ فلسطینیان زدند و صدها هزار فلسطینی را بیخانمان و آواره و مجبور به کوچ از سرزمینی کردند که نسلها در آن زندگی کرده بودند.
امپریالیسم بریتانیا پس از پیروزی بر امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، سرزمینهای زیادی را که در اختیار امپراتوری عثمانی بود به چنگ آورد. از آن جمله سرزمین فلسطین بود که امپراتوری بریتانیا، بر اساس توصیههای جامعهٔ ملل (سازمان ملل متحد بعدی) قیمومیت آن را به دست آورد و نزدیک به سی سال بر آن حکم راند ( ۱۹۲۰-۱۹۴۸ / ۱۳۲۶ – ۱۲۹۸). در اواخر جنگ جهانی اول، و در پی لابیگری صهیونیستها، آرتور جیمز بالفور، وزیر خارجهٔ بریتانیا، نامهای از جانب دولت بریتانیا به بارون والتر روتشیلد، رئیس انجمن نمایندگان یهودیان بریتانیا، فرستاد که بعدها به ”اعلامیهٔ بالفور“ شهرت یافت (۲ نوامبر ۱۹۱۷). با این نامه، که در آن برقراری ”موطن ملی“ یهودیان قول داده شده بود، روند رسمی شکلگیری کشور اسرائیل به جریان افتاد و سرآغاز وضع ناعادلانه و ناهنجاری شد که تا امروز همچنان شاهد آنیم.
طی سی سال قیمومیت بریتانیا در سرزمین فلسطین، مهاجرت یهودیان به این سرزمین- تا حدّی با ترغیب بریتانیا- بهتدریج افزایش یافت تا جایی که در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ نزدیک به ۳۰درصد جمعیت ساکنان فلسطین شد. در اواخر دورهٔ قیمومیت بریتانیا بر سرزمین فلسطین، قطعنامهٔ ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نوامبر ۱۹۴۷ تصویب شد که طبق آن، سرزمین فلسطین (که هرگز کشوری مستقل نبود) به دو کشور عبری و فلسطینی تقسیم میشد. اما بهرغم اینکه جمعیت فلسطینیان در آن زمان دوبرابر جمعیت یهودیان بود، ۵۶درصد زمینها به ”کشور یهودیان“ اختصاص داده شد. و همین موجب اعتراض فلسطینیان شد و این طرح را نپذیرفتند. اما صهیونیستها از این طرح استقبال کردند و در آستانهٔ خروج بریتانیا از این منطقه در پایان دورهٔ ”سرپرستی“، جمعی از صهیونیستها، از جمله دیوید بن گوریون و گلدا مایر (مئیر)، روز ۱۴ مه ۱۹۴۸ (۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۷) در موزهٔ تلآویو در شمارهٔ ۱۶ بلوار روتشیلد گرد آمدند و منشور استقلال اسرائیل را امضا و برپایی کشور اسرائیل را اعلام کردند. سرزمینی که قرار بود به دو کشور فلسطین و اسرائیل تقسیم شود، اساساً در اختیار یهودیان و رهبران صهیونیست آنها قرار گرفت و فلسطینیها بدون کشور ماندند.
فلسطین، سرزمین آوارگی و رنج
اکنون هفتاد و پنج سال است که فلسطینیهای بیکشور یا در سرزمین مادریشان زندانی و در محاصرهاند یا در جمعیتهای میلیونی در کشورهای دیگر جهان آواره و پناهندهاند (بیشتر از ۵ میلیون نفر). همانطور که اروپاییها بومیان آمریکا و کانادا و استرالیا را کشتند، سرزمینهای آنها را غصب کردند، و محل سکونت و زندگی آنها را به اردوگاهها و شهرکهایی پراکنده در درون سرزمین مادریشان محدود کردند، شبهنظامیان و دولتهای صهیونیستی اسرائیل نیز فلسطینیها را کشتند و از خانه و کاشانهشان بیرون راندند و در نهایت، بخشی از آنها را در قطعههایی از سرزمینهای اجدادیشان محبوس کردند. هفتاد و پنج سال است که هر روز زندگی بر فلسطینیها دشوارتر و امکانات کار و زندگیشان محدودتر شده است. هفتاد پنج سال است فلسطینیها از هر راهی تلاش کردهاند که حق تعیین سرنوشت و حقوق انسانیشان را به دست آورند و کشور مستقل خودشان را ایجاد کنند. و البته هفتاد و پنج سال است که اسرائیل با گسترش غیرقانونی و غاصبانهٔ شهرکهای یهودینشین به سرزمینهای فلسطینیان، با تحدید و تهدید و تحقیر فلسطینیان از هر راه ممکن (از جمله تهدید اخیر یکی از وزیران کابینهٔ نتانیاهو به استفاده از بمب اتمی در جنگ جاری برای نابودی کامل ساکنان غزه)، تلاش فلسطینیها را سرکوب و از تحقق حقوق این ملت و ایجاد کشور مستقل فلسطینی جلوگیری کرده است.
امروزه، محل سکونت و کار و زندگی فلسطینیان در درون سرزمینهای اجدادیشان به دو ناحیه در کرانهٔ غربی رود اردن و نوار غزه در شرق دریای مدیترانه و شمال مصر محدود شده است که در هر کدام در حدود ۲٫۲ میلیون نفر در سختترین شرایط و با محدودیتهای فراوان زندگی میکنند. و البته، ناگفته نباید گذاشت که در همهٔ این هفتاد و پنج سال، امپریالیسم جهانی با قدرت تمام از دولت و قدرت اسرائیل در حکم پایگاه حافظ منافع سرمایهٔ جهانی در منطقهٔ ژئوپلیتیکی مهم و ثروتمند غرب آسیا (از لحاظ نفت و گاز) حمایت مالی و نظامی و سیاسی کرده است.
بذر سرکوب، خوشههای خشم
روشن است که بذرهای سرکوب خشن فلسطینیان بهدست صهیونیستها ثمری جز خوشههای خشم به بار نمیآورد که بروز آن را در همهٔ این هفتاد و پنج سال شاهد بودهایم. این بار، بر بستر خشمی که در بطن ملت فلسطین ریشه کرده است، نیروهای اسلامگرای حماس حاکم در غزه روز ۱۵ مهر با شلیک صدها موشک به سرزمینهای اسرائیلی و یورش مسلحانه به شهرکهای یهودینشین در نواحی مرزی نوار غزه، دست به کشتار و ویرانی زدند.
در همان آغاز کار، در حدود ۱۲۰۰ اسرائیلی، از جمله تعداد چشمگیری غیرنظامی، کشته و عدهٔ زیادی زخمی شدند. بهعلاوه، در حدود ۲۰۰ اسرائیلی نیز به گروگان گرفته شدند. نیروهای اسرائیلی در واکنش به این یورش (و چهبسا در استقبال از آن) حملههای هوایی و بمباران سنگین شهر غزه و نوار غزه را آغاز کردند که تا کنون به کشته شدن بیش از دههزار نفر، از جمله بیش از ۴۰۰۰ کودک و نوجوان فلسطینی منجر شده است.
بیدلیل نبود که آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد، روز دوشنبه ۱۵ آبان در جمع خبرنگاران گفت که غزه دارد ”گورستان کودکان“ میشود، و البته بهخاطر همین حرف مورد حملهٔ وزیر خارجهٔ اسرائیل قرار گرفت که به او گفت: ”شرم بر تو“. گوترش در صحبتهایش همچنین افزود که نیروهای اسرائیل با بمباران مداوم نوار غزه، غیرنظامیان، بیمارستانها، اردوگاههای پناهندگان، مسجدها، کلیساها، و حتی دفترها و تأسیسات سازمان ملل متحد را هدف قرار میدهند و هیچکس- از نظامی و غیرنظامی- در آنجا در امان نیست. تا کنون در حدود نود کارمند سازمان ملل متحد و دهها خبرنگار نیز در غزه کشته شدهاند. آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد، در شبکه ایکس خبر داد شمار امدادگران کشتهشدهٔ این سازمان در غزه، در یک ماه اخیر، بیش از هر زمان دیگری در تاریخ این سازمان بوده است.
فرصتطلبی اسرائیل
اینکه یورش نیروهای حماس اسرائیل را غافلگیر کرد یا نه، هنوز روشن نیست. خبرهایی منتشر شد از اینکه نهادهای نظامی و امنیتی اسرائیل پیش از حملهٔ حماس دربارهٔ این یورش هشدار داده بودند ولی دولت نتانیاهو آن را نادیده گرفته بود. از سوی دیگر، خبرهایی نیز منتشر شد که اسرائیل بخشی از نیروهای نظامیاش را به اطراف مرزهای کرانهٔ غربی برده بوده است تا از شهرکهای غیرقانونی یهودینشین در آنجا محافظت کند. واقعیت امر دیر یا زود روشن خواهد شد، اما آنچه بهجرئت میتوان گفت این است که اسرائیل برای نابود کردن فلسطینیها و غصب تمام سرزمینهای آنها، یک بار و برای همیشه، با تمام توان از این فرصت استفاده میکند. فشار آوردن به فلسطینیهای ساکن شمال نوار غزه برای رفتن به جنوب نوار غزه و حتی رفتن به مصر- به این بهانه که در شهر غزه و نواحی شمال نوار غزه هدف بمباران سبعانهٔ نیروهای اسرائیلی قرار نگیرند- نشانهای از این تلاش اسرائیل برای غصب کردن سرزمینهای نوار غزه است. در کرانهٔ باختری نیز تلاشهای مشابهی برای راندن ساکنان این منطقه به اردن صورت گرفت.
جالب است که اسرائیل در حالی به فلسطینیان فشار میآورد که خانه و کاشانهشان رها کنند و بگریزند که سالهاست تمام مرزهای نوار غزه را به روی رفتوآمد آزادانهٔ فلسطینیها بسته است و این باریکهٔ چند کیلومتری را در محاصرهٔ کامل نظامی قرار داده است. علاوه بر این، اسرائیل در جریان بمبارانها، اعلام کرد که دسترسی نوار غزه به آب و برق و سوخت و مواد غذایی و دارو را نیز قطع خواهد کرد. اگر این نابودسازی یک ملت و غصب سرزمینهای آن به شیوهٔ استعمار کهن نیست، پس چه نامی میتوان بر آن گذاشت؟ در جنگ جهانی دوم نیز نظامیان نازی، در زمان اشغال شهرهای اروپایی، از جمله در فرانسه، در حالی که شهرها را کاملاً محاصره و دسترسی ساکنان بومی به مواد غذایی و سوخت و دارو را قطع کرده بودند، از آنها میخواستند برای فرار از زیر بمبهای هواپیماهای نظامی، شهرها را ترک کنند! گویی صهیونیستها در این نسلکشی از همانهایی درس گرفتهاند که هولوکاست یهودیان را مرتکب شدند.
در هر صورت، آنچه این روزها، در دههٔ سوم قرن بیست و یکم، پیش چشمان بهتزدهٔ ما در حال رخ دادن است، جنایت جنگی سنگینی است که نمونههای آن در قرنهای گذشته را در کتابهای تاریخ خواندهایم و چهبسا باورمان نشده است.
فرش قرمز امپریالیسم پیش پای صهیونیسم
در این میان، از یک سو، همهٔ قدرتهای امپریالیستی، بهویژه در آمریکا و اروپا، با طرح موضوع ”دفاع اسرائیل از خود“ تمامقد از جنایتهای اسرائیل حمایت میکنند و حتی حاضر نیستند خواهان آتشبس شوند. این قدرتها در حالی از ”دفاع اسرائیل از خود“ صحبت میکنند که اسرائیل با ایجاد رژیم آپارتاید و اعمال تبعیض خشن علیه فلسطینیها هفتاد و پنج سال است در حال یورش به زندگی و حقوق مردم فلسطین و تنگتر کردن عرصه بر آنهاست. این قدرتها بهعوض اینکه تمام توان خود را به کار بگیرند که قطعنامهٔ ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل متحد (۲۲ نوامبر ۱۹۶۷) دربارهٔ خروج نیروهای اسرائیلی از سرزمینهای اشغالی یا محتوا و هدفهای پیمانهای صلح اسلو (۱۹۹۳ و ۱۹۹۵) پیگیری شود، یکجانبه از یورشهای اسرائیل به فلسطینیها بهویژه در نوار غزه حمایت میکنند. همهٔ این قدرتها چشمشان را به روی کشتار عظیم و نسلکشی ماشین جنگی قدرتمند اسرائیل در نوار غزه بستهاند و با سفرهای پیاپی به اسرائیل برای اعلام حمایت و دلجویی از رژیم آپارتاید حاکم در آن کشور، نهتنها گامی برای توقف جنگ برنمیدارند، بلکه مدام بر طبل جنگ میکوبند و صرفاً از اسرائیلیها میخواهند در کشتارهایی که میکنند «مراقب و هوشیار» باشند! (که لابد مدرک جرم به دست کسی ندهند!)
فریبکاری جمهوری اسلامی
از سوی دیگر، سران جمهوری اسلامی ایران و نیروهای مورد حمایت آنها در کشورهای منطقه نیز برای تحقق هدفهای اسلامگرایانهشان و برقراری امپراتوری اسلامی- و نه از روی احساس مسئولیت برای جان و زندگی فلسطینیها- بر شعلههای این جنگ میدمند. روشن است که جنگطلبان صهیونیست و محافل امپریالیستی، بهویژه صاحبان و سهامداران صنایع نظامی، از بالا گرفتن شعلههای درگیری نظامی استقبال میکنند. جمهوری اسلامی ایران در حالی علیه اسرائیل رجزخوانی میکند و برای درد و رنج فلسطینیها اشک تمساح میریزد و رهبرش با اسماعیل هانیه در تهران دیدار میکند که خودش عرصه را بر زندگی و کار مردم ایران تنگ و تنگتر کرده است و برای بقای حکومت اسلامگرایانهاش حاضر است به هر جنایتی دست بزند.
کارنامهٔ ننگین و خونین جمهوری اسلامی در داخل کشور و حمایتش از جریانهای اسلامگرایی مانند حماس و جهاد اسلامی فلسطین متأسفانه باعث شده است که حمایت مردمی در داخل کشور از جنبش رهاییبخش فلسطین و آرمان فلسطین بهطور کلی آسیب ببیند و نشانهٔ آشکاری از این حمایت در داخل کشور دیده نشود.
جنایتهای اسرائیل را با هیچ بهانهای نمیشود نادیده گرفت یا، بدتر از آن، توجیه کرد. باید با مردم رنجدیدهٔ فلسطین ابراز همبستگی کرد و جنایتهای اسرائیل را محکوم کرد و نگذاشت امری پذیرفته شود. مگر در کرانهٔ غربی حماس حاکم است که نیروهای اسرائیل و شهرکنشینهای مسلّح اسرائیلی به ساکنانش حمله میکنند؟ روشن است که رژیم آپارتاید اسرائیل اساساً وجود فلسطینیها را نمیتواند تحمل میکند و همهٔ سرزمین میان رود (اردن) تا دریا(ی مدیترانه) را برای خودش میخواهد.
تفرقهٔ زیانبار
تردیدی نیست که سلطهٔ رژیم آپارتاید در اسرائیل و اذیت و آزار هر روزهٔ فلسطینیها به شیوههای گوناگون، سنگاندازی و مانعتراشیهای قدرتهای امپریالیستی جنگطلب، به نتیجه نرسیدن تلاشهای نیروهای مبارز و ترقیخواه فلسطینی برای تحقق آرمان فلسطین، و فرصتطلبی اسلامگرایان جمهوری اسلامی در تلاش برای ایجاد امپراتوری اسلامی زمینه را برای ظهور و رشد نیروهای اسلامگرای افراطی در فلسطین فراهم کرد. جمهوری اسلامی با تفرقهاندازی میان نیروهای فلسطینی و تقویت نیروهایی مثل حماس و جهاد اسلامی در برابر نیروهای سکولار فلسطینی- از جمله در برابر تشکیلات خودگردان فلسطین که پس از پیمانهای صلح اسلو شکل گرفت و از مبارزهٔ مسلحانه دست برداشت و اکنون در کرانهٔ غربی حاکم است- ضربهای اساسی به اتحاد مقاومت فلسطین زده است. بهرغم همهٔ ایرادهایی که به تشکیلات سکولار خودگران فلسطین به رهبری محمود عباس (که در سال ۲۰۰۴ جانشین یاسر عرفات شد) گرفته میشود، عملکرد آن در جلب توجه جهانیان به خواستهای فلسطینیان و در مجامع بینالمللی مؤثر بوده است. امروزه روشن شده است که دولتهای صهیونیستی اسرائیل مستقیم و غیرمستقیم از شکلگیری نیروهای اسلامگرا در فلسطین- که تقریباً همزمان با شکلگیری جمهوری اسلامی در ایران بوده است- استقبال کردهاند.
وجود نیروهای راست افراطی در رژیم آپارتاید اسرائیل، از یک سو، و نیروهای اسلامگرای افراطی در میان فلسطینیها و بهویژه در نوار غزه، از سوی دیگر، ترکیبی مخرّب است که تا کنون صدمههای زیادی به آرمان فلسطین و ایجاد کشور مستقل فلسطین زده است. موشکاندازیهای این جریانها به شهرها و شهرکهای اسرائیل حتی به جنبش صلح و ترقیخواهی درون اسرائیل نیز صدمه زده و همواره باعث تقویت نیروهای راست افراطی در اسرائیل شده است.
فریادهای صلحخواهی
بهرغم همهٔ این آتشافروزیها، و بهرغم تلاش عظیم رسانههای غالب در کشورهای اروپایی و قارهٔ آمریکا برای حق به جانب نشان دادن اسرائیل، نادیده گرفتن جنایتهای ددمنشانهٔ گذشته و امروز اسرائیل، موضعگیری یکجانبه به سود اسرائیل، و جوّسازی آنها علیه آرمان فلسطین به بهانهٔ مخالفت با اسلامگرایانی مانند حماس، خوشبختانه مردم جهان، حتی در اسرائیل، دفاع از صلح و آرمان فلسطین و اعتراض به جنایتهای اسرائیل را با صدای بلند در بسیاری از شهرهای دنیا اعلام کردند.
حرکتهای اعتراضی دیگری مانند مخالفت با بستههای کمک مالی میلیارد دلاری به اسرائیل، اعتراض در برابر شرکتهای تسلیحاتی مانند بوئینگ، تجمع در پایانههای حملونقل در اعتراض به ارسال سلاح به اسرائیل، و دیگر حرکتهای اعتراضی به خونریزیهای ددمنشانه در فلسطین نیز صورت گرفت. امید است که این صداهای صلح و حقطلبی بهقدری بلند شود و از چنان حمایتی برخوردار ، که بتواند صهیونیستها و قدرتهای امپریالیستی را به عقبنشینی وادار کند و دستکم آتشبس و صلح برقرار شود.
بله، کشتار غیرنظامیان محکوم است. اما رسانههای غالب گویا فقط کشتههای اسرائیلی را میبینند و چشمشان برای دیدن کشتههای هر روزهٔ فلسطینیها در هفتاد و پنج سال گذشته کور است. حرفی هم از مسلّح بودن شهرکنشینان یهودی و شبهنظامیان اسرائیلی نمیزنند. بله، گروگانهای اسرائیلی باید آزاد شوند. اما رسانههای غالب خود را فقط و فقط به همین محدود میکنند و هیچ حرفی از هزاران گروگان فلسطینی نمیزنند که سالهاست در زندانهای اسرائیل گرفتارند و باید آزاد شوند. خوشبختانه رسانههای دگراندیش و مستقل و آزادیخواه این روزها کم نیستند، بهویژه در شبکههای مجازی و اجتماعی که مراجعهکنندگان زیادی نیز دارند.
سازمان ملل متحد
در این میان، سازمان ملل متحد میتواند نقشی تعیینکننده و اثرگذار در برقراری صلح و تحقق آرمان ملت فلسطین- تشکیل کشور مستقل در مرزهای پیش از ۱۹۶۷ با پایتختی اورشلیم شرقی و بازگشت پناهندگان- داشته باشد. حق تعیین سرنوشت در اصل اول منشور سازمان ملل متحد منظور شده است و بر اساس آن، فلسطینیان میتوانند و حق دارند کشور و دولت مستقل خود را داشته باشند. متأسفانه در چند دههٔ گذشته، بهویژه پس از فروپاشی اتحاد شوروی و دولتهای سوسیالیستی اروپای شرقی، قدرتهای امپریالیستی و پیش از همه آمریکا تلاش کردهاند نقش و نفوذ سازمان ملل متحد در حفظ صلح جهانی و اعمال حقوق بینالمللی را ضعیف کنند، و تا حدّی نیز موفق بودهاند.
در درگیریهای خونین و بمبارانهای جنایتکارانهٔ اسرائیل در چند هفتهٔ اخیر، دبیرکل سازمان ملل و شماری از سخنگویان نهادهای گوناگون آن خوشبختانه تلاش کردند با موضعگیریهای انسانی جایگاه سازمان ملل متحد را تقویت کنند. اما قدرتهای امپریالیستی همچنان میکوشند خودسرانه اقدام کنند و به حقوق بینالمللی بیاعتنا باشند. آمریکا و بریتانیا حتی حاضر نشدند به قطعنامههای پیشنهادی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای آتشبس رأی مثبت بدهند و برخی از آنها را وتو کردند. همین رفتار آنها باعث شده است که صهیونیستهای فاشیستمآب حاکم بر اسرائیل نیز گستاخی و وقاحت را از حد بگذرانند و در واکنش به اظهارات دبیرکل سازمان ملل متحد دربارهٔ نقض حقوق بینالمللی بشردوستانه در غزه از طرف اسرائیل و درخواست او برای برقراری آتشبس و صلح، به او حمله کنند و حتی خواهان استعفای او شوند.
دنیایی بهتر ممکن است
این روزها شاهد سرکوبگری خونین و بیمحابای سرمایهداری صهیونیستی و بربریت و وحشیگری بیپردهٔ امپریالیسم در غرب آسیا هستیم. این دیگر ”تاریخ“ نیست. اسرائیل و امپریالیسم همین امروز، در برابر چشمان حیرتزدهٔ جهانیان، در حال ارتکاب جنایتی آشکارند. این قدارهکشی قلدرمآبانه را باید متوقف کرد و بهویژه نگذاشت به مناطق گستردهتر، از جمله به ایران کشیده شود. نباید گذاشت چنین جنایتهایی در هیچجای جهان، به هر بهانه و زیر هر پوششی، توجیه شود و ادامه یابد. دنیایی دیگر، دنیایی بهتر، دنیایی فارغ از ددمنشی امپریالیسم، دنیایی سرشار از صلح و رفاه، ممکن است. بشر امروزی سزاوار چنان دنیایی است.
***
به نقل از «به سوی آینده» شمارۀ ۵، آذر ۱۴۰۲