هفتادمین سالگرد رویداد تاریخی “شانزدهم آذر”، روز دانشجو: هفتاد سال مبارزه با دیکتاتوریهای سلطنتی و ولایی
ت. سام
شانزده آذر امسال (۱۴۰۲)، هفتاد سال از شانزده آذر سال ۱۳۳۲ میگذرد، روزی که خون دو دانشجوی مبارز تودهای دانشگاه تهران، مصطفی بزرگنیا و مهدی شریعترضوی با خون دانشجوی مبارز عضو جبههٔ ملی ایران، احمد قندچی، در صحن دانشگاه تهران بههم آمیخت و نقطه عطفی را در روند جنبش دانشجویی کشور رقم زد. در این روز ریچارد نیکسون، معاون وقت ریاستجمهوری آمریکا و رئیسجمهور بعدی آمریکا به ایران آمده بود تا پشتیبانی امپریالیسم امریکا را از محمدرضا پهلوی، که به علت شکست کودتا در روز ۲۵ مرداد ماه از ایران فرار کرده و تنها پس از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به ایران بازگشته بود، به جهانیان اعلام کند. تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران که با شعارهای “مرگ بر امپریالیسم آمریکا”، “مرگ بر امپریالیسم انگلیس”، و “مرگ بر دیکتاتور” همراه بود، نقشههای طراحی شده از سوی نیروهای امنیتی را نقش بر آب کرد. این تظاهرات و جان باختن سه دانشجوی مبارز و سفر نمایندهٔ امپریالیسم به کشورمان، عزم مردم ایران به مبارزه بر ضد کودتای ننگین را نشان داد، عزمی که فرزندان دانشجویش با جانبازیشان آن را باز میتابید. این مبارزه ارادهٔ مردم را در جنبش آزادیخواهی و استقلال طلبی همچنان زنده نگه داشت.
یکی از خصوصیات جنبش دانشجویی در ایران ضد دیکتاتوری بودن آن است. اکثریت مطلق دانشجویان کشور، صرفنظر از مقطعزمانیای مشخص، از زحمتکشان و یا طبقات متوسط بودهاند و درنتیجه وضعیت زندگی آنان و نزدیکانشان از سیاستهای مسلط بر جامعه که مطابق خواست و اراده طبقات بالا تنظیم و اجرا میشد و میشود بهشدت تأثیر میپذیرفت و میپذیرد. تلاش در راه بهبود وضع موجود و شرایط زندگی، آنان را به میدان مبارزه میکشاند و طبقه یا طبقات مسلط تنها با توسل به سرکوبگری میتوانند به عقبنشینی وادارشان کنند. دانشگاهها درعینحال مراکز علمی هستند و در بطن خود پرسشگری در همهٔ امور جامعه و اذهان جستجوگر و پویا را میپرورند. این امر خود عاملی پر قدرت در جذب جوانان به مبارزه علیه دیکتاتورها است.
تاریخ تأثیرگذاری کمونیستها بر جنبش دانشجویی به دوران پیش از ۱۳۲۰ و تأسیس حزب تودهٔ ایران باز میگردد. رضا شاه که تمایلات فاشیستیای آشکار داشت نمیتوانست فعالیت قانونی حزب کمونیست ایران را برتابد و در نتیجه در ۱۰ خرداد ۱۳۱۰ قانون منع تبلیغات کمونیستی یا “قانون سیاه” را از مجلس دست نشاندهاش گذراند. دکتر تقی ارانی که تحصیلات عالیه خود را در آلمان و در شهر برلین گذرانده بود و در همان زمان به فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی نیز در “حزب کمونیست ایران” مشغول بود، پس از بازگشت به ایران بههمراه عدهای از همرزمان خود مجله علمی- فرهنگی “دنیا” را منتشر کرد. فعالیتهای ارانی و همفکرانش بین سالهای ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۴ موجب گسترش جنبش دانشجویی شد و چندین اعتصاب در دانشکدههای تهران علیه رژیم دیکتاتوری رضا شاه سازمان داده شد. در اثر ورود نیروهای متفقین در ۳ شهریور ۱۳۲۰ / ۲۵ اوت ۱۹۴۱ به ایران و متعاقب آن تبعید رضا شاه این امکان بهوجود آمد تا یاران ارانی که در حبس بسر میبردند از زندان آزاد شوند و به همت این مبارزان با تجربه در ۱۰ مهر ۱۳۲۰ حزب تودهٔ ایران بنیادگذاری شود. متعاقب تأسیس حزب تودهٔ ایران، در فروردین سال ۱۳۲۲ “سازمان جوانان توده ایران” تأسیس شد که با تلاشهایش این امکان را یافت تا در مدتزمانی کوتاه بخش بزرگی از جوانان و دانشجویان را به سازمان خود جذب و آنان را در مبارزهشان متشکل سازد. اندیشههای انسانی، استقلالطلبانه، آزادیخواهانه، و عدالتجویانه که اساس و بنیان نظرات و گرایشهای حزب تودهٔ ایران بودهاند، برای ایرانیان و بهخصوص جوانان و دانشجویان که دورانی طولانی را در زیر چکمههای دیکتاتوری رضا شاه قلدر و فاسد بسر برده بودند مانند نسیم صبحگاهی فرحبخش و جذاب بود. رفیق عبدالصمد کامبخش در کتاب “نظری به جنبش کارگری و کمونیستی در ایران” مینویسد: “فعالیت وسیع و دامنه دار مطبوعاتی حزب پس از سه چهار سال اولیه که هسته روشنفکری آن ضعیف بود، سیل روشنفکران را به سوی حزب روان ساخت. اکثریت عظیم دانشجویان و بسیاری از روشنفکران دیگر عضو و یا هوادار حزب شدند. حزب توده ایران توانست جوانان ایران را از گنداب فساد و انحطاطی که سیاست بیستساله [سیاستهای بیست سال سلطنت رضاشاه] در آن غوطه ور ساخته بود، بیرون بکشد. نقشه استعمار را که همواره در صدد است جوانان کشور ما را با روح بردگی، تملق و عدم اتکاء به نفس، بپروراند خنثی کند، روح آزادگی و غرور ملّی را در آنان تقویت کند. هیچ گاه جنبشی از جوانان به آن نیرومندی و با آن مضمون که حزب تودهٔ ایران بهوجود آورد در ایران سابقه نداشت.”
پیروزی متفقین در جنگ بر ضد فاشیسم، بهخصوص پیروزی اتحاد شوروی علیه ارتش آلمان هیتلری به بالا بردن جاذبهٔ اندیشههای آزادیخواهانه و سوسیالیستی و افزایش اعتبار این اندیشهها در میان مردم جهان و بهتبع آن مردم ایران، کمکی شایان کرد. موج جنبشهای آزادیخواهانه، حقطلبانه، ضد استعماری، استقلالطلبانه، و سوسیالیستی، پس از پایان جنگ سراسر جهان را فراگرفت و جامعههایی پرشمار از اروپا گرفته تا آمریکای لاتین، از آفریقا گرفته تا آسیای دور را بهحرکت در آورد. جنبشهای روشنفکری و دانشجویی در گسترش این روند نقشی بیبدیل داشتند. رشد محیطهای دانشجویی و ایجاد دانشکدههای مختلف بهخصوص در تهران و دیگر شهرهای بزرگ، رشد جماعت دانشگاهی را بههمراه آورد. در سالهای میانی و پایانی دهه ۱۳۲۰ گسترش اتحادیههای دانشجویی در دانشکدههای مختلف مانند دانشکده کشاورزی، پزشکی، فنی، علوم، و دیگر دانشکدهها را در دانشگاه تهران شاهدیم. “سازمان جوانان تودهٔ ایران” در ایجاد این اتحادیههای دانشجویی و در جهت دادن آنها به مبارزه و فعالیتهای این اتحادیهها نقشی مهم داشت. ایجاد اتحادیههای دانشجویی در دانشکدهها در بیشتر اوقات با مبارزاتی سنگین ازجمله سازماندهی اعتصابها و دیگر شیوههای مبارزاتی همراه بود.
جنبش دانشجویی در پیش از کودتا در نهضت “ملی کردن صنعت نفت” بهرهبری دکتر محمد مصدق نقشی بسیار مهم داشت. هر دو گروه دانشجویان، ملیون [ملیها]، و تودهایها، شعارهای جنبش را به میان مردم میبردند و در سازماندهی تظاهرات به نفع جنبش شرکت فعال داشتند. در تظاهرات ۲۳ تیرماه ۱۳۳۰ / ۱۵ جولای ۱۹۵۱ علیه ورود آورل هریمن (Averell Harriman)- فرستادهٔ ویژهٔ هری ترومن (Harry Truman) رئیسجمهور وقت آمریکا- بهمنظور پادرمیانی در ماجرای ملی کردن نفت بین ایران و انگلیس و همچنین در تظاهرات ۳۰ تیر ۱۳۳۱ [رویداد “سی تیر” معروف]علیه نخستوزیری احمد قوام، دانشجویان جزو نیروهای سازماندهندهٔ و محرک عمدهٔ این تظاهراتها بودند.
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ضربهای سنگین بر کل جنبش آزادیخواهانه و استقلالطلبانه در ایران وارد آورد و شروعی شد برای تسلط دههها دیکتاتوری سرکوبگر و خونخوار رژیم پهلوی. تظاهرات ۱۶ آذر ۱۳۳۲ علیه ورود ریچارد نیکسون به ایران که در جریان آن سه دانشجوی تودهای و هوادار جبههٔ ملی ایران جان خود را از دست دادند در واقعیت امر اعلام این موضع به جهانیان بود که با اینکه ضربهای کاری بر جنبش ترقیخواهانه، استقلالطلبانه، و دمکراتیک مردم ایران وارد شده است ولی روح مقاومت و مبارزه همچنان زنده است چندان که در سالهای بعد هم عملاً نشان داده شد که زنده است. رژیم پهلوی در سالهای بعد بهمدد پشتیبانی کشورهای امپریالیستی و همچنین دلارهای نفتی توانست به حکومت مستبدانه خود ادامه دهد ولی هرگز نتوانست بر جنبش دمکراتیک و ترقیخواهانهٔ مردم ایران نقطهٔ پایانی بگذارد، همان طور که در جریان انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز بهاثبات رسید. دانشگاههای ایران در سالهای پس از رویداد تاریخی ۱۶ آذر ۱۳۳۲، بهصورت مرکز مبارزه بر ضد رژیم دیکتاتوری در آمدند و با شکلهایی مختلف از مبارزه ازجمله متشکل شدن در انجمنها و کلوبهای مختلف، برپا کردن اعتصابهای دانشجویی و شکلهایی مختلف از اعتراضات، و همچنین شعارنویسی و پخش اعلامیه، به مبارزات ضد دیکتاتوری ادامه دادند. جنبش دانشجویی جانباختگانی پرشمار نیز در راه آزادی ایران در این مقطعزمانی تقدیم جنبش کرد.
جنبش اجتماعی وسیعی که به انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ختم شد فصلی جدید در نقش جنبش دانشجویی در جامعه ایران گشود. در این مرحله دانشگاهها در سراسر کشور بهصورت محلی برای تجمع و مبارزه بر ضد رژیم دیکتاتوری شاهنشاهی درآمدند و دانشجویان نیز در هماهنگی با مردم در جریان پیشبرد انقلاب به گستردهترین شکل شرکت کردند. آنچه شایانذکر است آنکه سیاستهای سرکوبگرانهٔ رژیم شاهنشاهی بهخصوص بر ضد نیروهای مترقی و پیشرو، در مرحله شکلگیری انقلاب اثرهای خود را هم داشت. نظر به سرکوب حزبهای سیاسی مترقی و حمایت از جریانهای مذهبی ارتجاعی در دورانی طولانی از سوی رژیم پادشاهی، رهبری انقلاب بهدست نیروهای مذهبی افتاد. نیروهای مذهبی زیر لوای خمینی که در رهبری انقلاب قرار گرفته بودند بهرغم قولهایشان در جریان انقلاب در زمینه متعهد بودن به آزادیها و برقراری دمکراسی بهزودی عزمشان بر آن قرار گرفت که برای پیاده کردن برنامههای ارتجاعی خود جز اعمال دیکتاتوری و برگرداندن جو خفقان و سرکوب تحت رهبری خود چارهای دیگر ندارند. عملیات سرکوبگرانه و ایذایی حتی پیش از پیروزی انقلاب نیز شروع شده بود و عواملشان با حمله به تجمعها و گردهماییهای غیرمذهبیها و حتی به گروههایی که در حال بحث و تبادل نظر در مورد جریانات روز با یکدیگر در دانشگاه و اطراف آن بودند هَروَلهکشان و با تکرار جملهٔ “بحث بعد از پیروزی” یا “بحث پس از مرگ شاه” آن را نشان میدادند. پس از پیروزی انقلاب جو عمومی بیشتر دانشگاهها زیر کنترل نیروهای غیرمذهبی بود و رژیم تازه به دوران رسیده از این ناحیه احساس خطر میکرد. خمینی و رهبری نظام یک سال و اندی پس از بهدست گرفتن قدرت اعلام “انقلاب فرهنگی” کردند. اعلام انقلاب فرهنگی در اواخر فروردین ۱۳۵۹ در یک سخنرانی توسط خمینی در ردّ فرهنگ حاکم بر دانشگاهها و اینکه گویا این فرهنگ غربی بود شروع شد و در اول اردیبهشت ۱۳۵۹ با حمله اراذل و اوباش به دانشگاهها و حاکم ساختن تسلط امنیتی و نظامی به نتیجهٔ دلخواه رژیم نوپا رسید. نیروهای ارتجاعی وابسته به رژیم و حامیان خارج از دانشگاه آن سعی کردند بزرگداشت ۱۶ آذر بهعنوان روز دانشجو را بهبهانهٔ اینکه مبنای مذهبی ندارد به تاریخ و فراموشی بسپارند، ولی بالاخره در برابر افکار مترقی دانشجویان تسلیم شدند. در نتیجهٔ رویدادهای پس از “انقلاب فرهنگی” رژیم عدهٔ زیادی از دانشجویان جان خود را از دست دادند یا مجبور شدند با نقص عضوهایی گوناگون ادامه حیات دهند. اغلب مراکز آموزش عالی برای مدتی بیش از دو سال بسته نگهداشته شدند و پس از بازگشایی هم بسیاری از دانشجویان از ادامه تحصیل منع شدند. مراکز دانشگاهی به گورستانی تبدیل شدند که بر آنها جو ترس و مرگ حکمرانی میکرد.
رژیم حاکم با کمک گرفتن از جو جنگی (جنگ ایران و عراق) به حاکم ساختن جو سرکوب و ترس در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی ادامه داد. حتی پیش از پایان جنگ و “نوشیدن جام زهر” توسط خمینی روشن بود که یگانگی درون حکومت ترک برداشته است و یکدستی اعضای آن در حال شکستن است. مرگ خمینی و برگزیده شدن خامنهای بهمقام رهبر از سوی “مجلس خبرگان رهبری” رژیم، و سپس انتخاب رفسنجانی بهمقام رئیسجمهور و گسترش انواع فساد و کجروی در درون حکومت موجب تسریع این روند شد. از داخل انجمنهای اسلامی دانشگاهها جریانی رویید که در روند خود انواع و اقسام ناروائیهای داخل حکومت را بهچالش گرفت. این انجمنهای اسلامی که بهنام “دفتر تحکیم وحدت” شناخته شدند نقشی پر قدرت در شکل دادن به روند انتخابات دوره هفتم ریاستجمهوری بازی کردند. در این دوره محمد خاتمی در حکم نمایندهٔ “جناح اصلاحطلب” در مقابل ناطقنوری، در مقام نمایندهٔ جناح “اصولگرا” قرار گرفت و برنده انتخابات شد. این نتیجه برای اکثریت مردم ایران و اصولگرایان حاکم ازجمله علی خامنهای غیرمنتظره بود. این نتیجه به اختلافهای داخلی حکومت دامن زد و موجب تشدید این اختلافات شد. انتخابات دوره ششم مجلس شورای اسلامی نیز در ادامه همین جو یعنی تقابل بین نیروهای “اصلاحطلب” در برابر “اصولگرایان” برگزار شد و نتیجه انتخابات ضربهای مجدد به “اصولگرایان” و بهخصوص شخص علی خامنهای بود. جنبش دانشجویی در این مقطع نقشی نیرومند را علیه ارتجاعیون اصولگرا بازی کرد. ساختار و عملکرد دوره ششم مجلس سراسر مشحون از برخوردهای جناحی بود. جناح اصولگرا که در اقلیت بود سعی بر این داشت تا هرگونه تلاش اصلاحطلبان برای رأی آوردن طرح هایشان در مجلس را با توسل به رأی شورای نگهبان یا حتی “حکم حکومتی” رهبر و ولی فقیه خامنهای خنثی سازد. در این زمان درگیریهای داخل حکومت موجب فعال شدن هرچه بیشتر جنبش مردمی ازجمله جنبش دانشجویی شده بود. در یکی از طرحهای مطرح شده در مجلس ششم که به بستن و تعطیلی روزنامههای اصلاحطلب، ازجمله روزنامه “سلام” مربوط میشد، اصلاحطلبان حاضر به عقبنشینی داوطلبانه نشدند و در نتیجه حکم حکومتی خامنهای ضرور افتاد. مخالفت با این حکم حکومتی و فعال شدن جنبش دانشجویی بود که حوادث روز ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ را دامن زد. در این روز نیروهای امنیتی و اراذل و اوباش لباسشخصی به کوی دانشگاه یورش بردند و با وحشیگری خاص این سنخ از گزمهها به ضرب و جرح دانشجویان پرداختند. در این ماجرا چندین دانشجو، ازجمله عزت الله ابراهیمنژاد و فرشته علیزاده جان باختند. تعدادی از دانشجویان هم بهشدت مضروب و تعداد بسیاری نیز دستگیر شدند. پس از سرکوب جنبش دانشجویی در جریان ۱۸ تیر بار دیگر جنبش دانشجویی به محاق رفت، در انتظار فرصتی که دوباره روی نشان دهد. این فرصت در انتخابات سال ۱۳۸۸ ریاستجمهوری و نامزدی میرحسین موسوی در برابر ریاست دورهٔ دوم محمود احمدینژاد خود را نشان داد. ولی بار دیگر در برابر خشونت و وحشیگری نیروهای انتظامی و لباسشخصیها به خون نشست.
در ۲۵ شهریورماه ۱۴۰۱ نیز جنبش دانشجویی در پشتیبانی از جنبشی که بهمنظور محکومیت قتل مهسا (ژینا) امینی به میدان آمده بود وارد میدان شد. تفاوت جنبش زن – زندگی – آزادی، نامی که بهحق به آن مُنتَسَب شد، با جنبشهای قبلی در آن بود که دیگر رنگوبوی اصلاحطلبی نداشت و رهبر و نظام را بهطور مستقیم با شعار “مرگ بر دیکتاتور” مخاطب خشم و یورش خود قرار میداد. این جنبش محدود به منطقهای خاص نبود و از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور را دربر گرفت و بهتبع آن دانشجویان را در هر نقطه از ایران که بودند به میدان مبارزه رهنمون شد. رژیم بار دیگر تنها به مدد خشونت بیحدوحصر قادر به کنترل موقت این جنبش و پشتوانهٔ آن یعنی جنبش دانشجویی شد.
جنبش دانشجویی در ایران آتش زیر خاکستر است. این جنبش تنها در انتظار نسیمی است تا دوباره شعله کشد. جنبش دانشجویی بهمثابه بخش جداییناپذیر جنبش دمکراتیک، آزادیخواه، صلحطلب، استقلالطلب، و پیشرو مردم ایران ازبینرفتنی نیست. این جنبش در کنار گردانهای دیگر جنبش مردمی همچون کارگران و زحمتکشان و زنان به مارش تاریخی خود ادامه میدهد. همان طور که دیده میشود، نیروهای ارتجاعی بارها سعی کردهاند با انواع حیَل یا با زور سرکوب جنبش دانشجویی را از معادلات سیاسی ایران بهتمامی حذف کنند ولی دریغی بیش بر دلهای سیاهشان بهجا نمانده است. شعار جاودانه سه جانباختهٔ زنده، شعار روز دانشجو: “اتحاد، مبارزه، پیروزی” پس از هفتاد سال همچنان روشنی بخش رهروان خوشبختی مردم ایران است.
***
به نقل از «به سوی آینده» شمارۀ ۵، آذر ۱۴۰۲